جزوه پرسش و پاسخ
مطلب پیش روی شما، مجموعهای از پرسشها و پاسخها در زمینه اعتقادی، مذهبی، خانواده، اجتماعی، انحرافی و … میباشد؛ در این جزوه ارزشمند، بسیاری از سوالات اعتقادی، مذهبی و … به شکلی زیبا و علمی پاسخ داده شده است.
امیدواریم با مطالعه جزوه پرسش و پاسخ مذکور، جواب بسیاری از سوالات حل نشده ذهن خود در زمینه خداشناسی و… را بدست آورید.
راهنمایی درخصوص مطالعه مطالب:
به دلیل حجم بالای پرسشها و پاسخها لازم است به نکات زیر توجه فرمایید:
۱- لطفا جهت رفتن به هر بخش از مطالب، از فهرست تهیه شده در ابتدای این صفحه استفاده نمایید. به این صورت که جهت رفتن به بخش مورد نظر، روی هر مطلب در فهرست ضربه بزنید.
۲- پس از تغییر مکان به بخش مورد نظر، جهت برگشت به فهرست، از دکمه «رفتن به فهرست» در گوشه صفحه استفاده کنید.
۳- جهت دانلود مطالب این صفحه به صورت فایل PDF ، بر روی دکمه سبز رنگ دانلود ضربه زده تا به محل دانلود در بالای صفحه منتقل شوید.
۴- جهت پیدا کردن سوال و پاسخ مورد نظر خود، میتوانید از طریق کادر زیر عبارت خود را جستجو نمایید:
جهت دانلود نسخه PDF جزوه مورد نظر میتوانید از دکمه زیر استفاده کنید:
دانلود – جزوه پرسش و پاسخفهرست مطالب
- بخش اول (گناهان و توبه)
- بخش دوم (تزکیه نفس)
- بخش سوم (لقمه)
- بخش چهارم (نماز)
- بخش پنجم (ذکر و دعا و استخاره)
- بخش ششم (آیات و روایات)
- بخش هفتم (مفاهیم و مباحث دینی)
- بخش هشتم (سرانجام انسان و جهان)
- بخش نهم (پیشگویی و سحر و جادو)
- بخش دهم (مسائل روزمره)
- متن انحرافی ۱ (راه اتصال به خدا)
- متن انحرافی ۲ (اسلام حقیقی)
- متن انحرافی ۳ (دین جدید)
- متن انحرافی ۴ (حجاب برای زنان)
- متن انحرافی ۵ (روح مردگان)
فصل اول (اعتقادی)
بخش اول (خدا شناسی)
سوال شماره۱:
با سلام و دعای خیر. با توجه به اینکه مقدمه شناخت خداوند، شناخت نفس (خود) است، لطفا بفرمائید حقیقت این شناخت چیست و چگونه حاصل میشود؟ همچنین از کجا متوجه شویم این شناخت برای ما ایجاد شده و به آن رسیدهایم؟
پاسخ:
علیکم السلام. حقیقت شناخت خداوند، پیبردن به هدف خلقت و درک حقیقت آفرینش یعنی همان بندگی و اطاعت آفریدگار میباشد که رسیدن به چنین معرفتی تنها از طریق جهاد اکبر حاصل میشود. زمانیکه دل از تمام علایق و وابستگیهای دنیا تهی شد و تنها جایگاه عشق و محبت به محبوب ازلی گردید، ظرفی میشود که استعداد دریافت انوار الهی را پیدا میکند. هرچه معرفت انسان بالاتر میرود، اطاعت و تسلیم و تواضع و ذلت او در برابر پروردگار، روز به روز بیشتر میشود که این تحول نشانه خدابین و خداخواه شدن انسان است.
سؤال شماره ۲:
با توجه به اینکه امام علی(ع) درباره شناخت خداوند فرمود: «بِفَسْخِ العَزَائِمِ، وَحَلِّ آلْعُقُودِ …» (حکمت ۲۵۰ نهج البلاغه) و بنده هم بارها برای موضوعی پافشاری کردم گویا نیرویی مانع میشود، لطفا بفرمائید اراده خداوند چه اندازه در زندگی تأثیرگذار است؟
پاسخ:
صفت” قهّار” از جمله صفات قهریه خداوند عزوجل و بیانگر قدرت، حاکمیت، عظمت و جلال آن ذات بینیاز از هر تغییر و تحول است. بقای ذات و غلبه بر هر بزرگ و کوچک و هر آنچه دیدنی و ناپیداست از خیالات و اندیشهها، نیات و اهداف، ارادهها و انتخابها، اسرار و رازها، باطن و ضمیرها، حرکات و جنبشهایی که از هر چشم بینا و گوش شنوایی پنهان مانده، در محضر آن ذات لایزال آشکار است. هیچکس اراده خیری برای خود یا مخلوق دیگر نمینماید مگر به الهام آن کریم و به خواست و اراده آن ذات کبیر و هیچکس شر و بدی را برای خود و دیگران اراده ننماید مگر به اجازه خداوند متعال. اوست که در هر لحظه بر هر خلقی اراده خیر یا شری بنماید، مخلوق را یارای سرپیچی ازحکم و فرمانش نخواهد بود؛ زیرا او حافظ و نگهبان هر ضعیف و بیچاره و محتاج است که در برابر قدرت و عظمتش همه خلق ضعیف و ناتواناند. عالم را به اراده خویش اداره نموده و تدبیر و پرورش و هدایت و جنبش تمام کائنات به سوی کمال آفرینش به خواست و ارادهاش به سرانجام میرسد. هیچ تلاش و تکاپویی در جهت خیر و شر به انجام نرسد مگر به خواست و اراده خداوند متعال و بر مبنای نیات و اعمال مخلوق؛ چرا که به مشیت او، عالم دنیا بازار مکافات اعمال است. مخلوق نیت و اراده خیری نمیکند مگر آنکه همان به او میرسد و هیچ شر و بدی را در لابهلای نیات و اعمال خویش قرار ندهد جز آنکه همان به او برسد؛ زیرا خداوند حکیم عادل تقدیر هرکس را در گرو کِشتهی او نهفته است و پروردگار عالم به سرعت حسابگری خود، نیات و اعمال انسان را بازرسی نموده و هر لحظه به تناسب آن ظاهر و باطن، خیر یا شری برای مخلوق مقدر مینماید. خداوند به چنان لطافت و ظرافتی اراده خویش را در کردار بندگان پنهان میکند که این مخلوق ضعیف به گمان باطل خود، خواست و ارادهی خودش را مسبب امور دانسته و از اراده غالب او غافل میگردد و با گستاخی مدعی قدرت و حاکمیت بر ملک پروردگار میشود.
*توضیحی مختصر درخصوص جبر و اختیار:
برای توضیح این مطلب که میگویند افعال انسانها نه براساس جبر است نه اختیار، لازم است گریزی بزنیم به نظم نظام هستی. همانطورکه همه مطلع میباشند، نظام هستی به وسیلهی خدای عادل، حکیم، مدیر و مدبر اداره میشود. اگر خداوند عزوجل اختیار کامل را به انسان میداد، یعنی انسان میتوانست سود و زیان خود و دیگران را تعیین نماید، شریکی میشد در مقابل خدا. آن وقت دیگر خالق از مخلوق مشخص نبود و نظم آفرینش بر هم میخورد. همچنین اگر جبر تنها میبود، بهشت و جهنم و ثواب و عِقاب معنا پیدا نمیکرد. پس موضوع چیست؟ موضوع اصلی خالق است و مخلوق. در این عالم باید فرق مخلوق از خالق مشخص باشد. روی همین حساب اختیار انسان در راستای اختیار خالقش میباشد و این نوع اختیار جدا کننده خالق از مخلوق است. پس به دلیل ضعف مخلوق محدود، اختیار نباید به طور کامل در دست او باشد؛ چرا که انسان جاهل به عالم غیب، نظم نظام هستی را بر هم میزند. آن وقت کسی که نباید زیان ببیند زیان میبیند و به آن کس که نباید سود برسد، سود میرسد. تمام عالم هستی به ارادهی پروردگار، هستی پیدا کرده و بی اذن او برگی از درختی نمیافتد و اوست که میداند چگونه باید این نظام هستی را اداره نماید؛ یعنی خداوند متعال براساس اعمال انسانها میداند که باید به چه کسی و به چه میزان سود یا زیان برسد. اوست که بر تمام عالم غیب آگاهی دارد. « فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ ؛ پس هرکس که هم وزن ذرهای نیکی کند (نتیجهی) آن را خواهد دید.* و هرکه هم وزن ذرهای بدی کند (نتیجهی) آن راخواهد دید.» (سوره زلزله، آیات ۷و۸)
پس نتیجه میگیریم اختیار انسانها دارای محدودیت و خط قرمز میباشد که خداوند نمیگذارد انسان از آن عبور کند؛ چرا که خط قرمزها همان حکمتهای الهی هستند و حکمتها در راستای راز خلقت و راز خلقت همان امتحان و آزمایشات الهی میباشد.
سؤال شماره ۳:
لطفا در مورد قضا و قدر الهی توضیح دهید.
پاسخ:
برای درک مفهوم قضا و قدر لازم است در ابتدا توضیح مختصری درباره عالم ذر بدهیم. ما قبل از عالم دنیا در عالمی به نام “ذر” بودیم. در آنجا خوب و بد وجود داشت و ما نیز اختیاراتی داشتیم که بر اساس آن مورد امتحان و آزمایش قرار میگرفتیم. اینکه موضوع امتحانات عالم ذر چه بوده از بحث ما خارج است اما مسألهای که میخواهیم روشن کنیم این است که چرا انسانها از همان ابتدای ورودشان به عالم دنیا از نظر میزان استعداد، سلامتی، محیط زندگی و… با یکدیگر متفاوت هستند؟ به عنوان مثال: چرا بعضی ها باهوش متولد میشوند، بعضیها کم هوشاند، بعضی فاسق و بعضی مؤمناند، بعضی در خانوادههای مذهبی و بعضی در خانوادههای بیبند و بار، بعضیها دارای نواقصی در اعضای بدنشان و بعضیها سالم و سلامتاند؟ مگر خداوند عادل نیست؟ پاسخ تمام این سؤالات برمیگردد به عالم ذر؛ یعنی خداوند متعال بر اساس اعمال ما در عالم ذر، قضا و قدرمان را در عالم دنیا مشخص نموده؛ به عبارتی تعیین اینکه هرکس در چه زمان، چه مکان و به چه شکل و صورتی وارد عالم دنیا شود، به پیشینه او در عالم ذر بستگی دارد. هیچکس نمیداند که از عالم ذر مؤمن به این دنیا آمده یا کافر. و این ندانستن هم طبق حکمت الهی است؛ زیرا اگر بدانیم، ممکن است روحیه خود را از دست بدهیم و همچنین قرار بر این است که ندانیم تا در جهت اصلاح خود تلاش کنیم و در این دنیا با قدرت اختیاری که داریم انتخاب کنیم که میخواهیم خوب باشیم یا بد. همین که ما بخواهیم خوب باشیم، خداوند مقدرات این امر را فراهم میآورد و اگر اراده کنیم که بد باشیم، مقدرات بد بودنمان را فراهم میسازد. اما از آنجایی که خداوند آگاه است و علم اولین و آخرین در نزد اوست، بر اساس آگاهی که از انتخابهای آینده ما دارد، میتواند قبل از به دنیا آمدن ما مقدرات هر کداممان را نوشته باشد. لذا چیزی که خداوند مینویسد، بر مبنای همانی است که خودمان انتخاب میکنیم؛ یعنی خداوند میداند که ما خوب یا بد را انتخاب میکنیم. قضا سرّی است از اسرار خداوند که علم آن در لوح محفوظ نزد پروردگار میباشد. علم به مقدراتی که تنها خداوند حکیم و دانای به سر و نهان بندگان از آن آگاه است. قضا همان مقدرات تعیین شده از سوی پروردگار عالم است و قَدَر، اندازه و زمان آن تقدیر است. خداوند عزوجل در قرآن کریم میفرماید: « إِنَّا کُلَّ شَیْءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ ؛ما هر چیزى را به اندازه آفریدیم.» (سوره قمر، آیه۴۹) پروردگار عالم برای هرچیزی قدر و اندازهای تعیین فرموده و برای هر قَدَری اجل و پایانی قرار داده و برای هر اجلی نوشتهای در لوح محفوظ است که تثبیت شده. قضا نه جبر است و نه تفویض (واگذاری امور) بلکه امری است میان این دو؛ چراکه مقدرات بر اساس عملکرد هرکس از سوی پروردگار عالم تعیین شده است.
سؤال شماره ۴:
با عرض سلام خدمت شما، آیا خداوند بر محال ذاتی قادر است؟
پاسخ:
علیکم السلام. «إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ؛یقینا خداوند بر هرکارى تواناست.» (آل عمران، آیه ۱۶۵) اگر منظورتان از محال ذاتی چیزی است که در ذات خداوند راه ندارد، مثل نسبت دادن فعلی به خداوند که از ذات مقدس الله بعید است مثال: برای ذات خداوند تغییر و تحول یا دخول و ترکیب فرض شود، این امر محال ذاتی و ناممکن است و هیچگاه رخ نخواهد داد؛ زیرا این قبیل امور از ذات پروردگار بعید و از لحاظ قاعده علت و معلول در عالم دنیا ناممکن و از لحاظ عقلی باطل تلقی میشود.
سؤال شماره ۵:
با سلام و عرض ادب خدمت شما. لطفا توضیح دهید دلیل اینکه خداوند شر را در جهان از بین نمیبرد چیست؟ آیا نمیتواند؟ که در این صورت قادر نیست. آیا نمیداند؟ که در این صورت عالم نیست. آیا نمیخواهد؟ که در این صورت عادل نیست. یا مقصود دیگری در میان است؟
پاسخ:
علیکم السلام. خیر و خوبی امری مطلق و همیشگی و حاکم بر عالم هستی است اما شر و بدی، عَرَضی و نابود شونده است؛ یعنی اگر به خیر عمل نشود، شر به وجود میآید. انسان موجودی مختار است و اگر به خیر عمل نکند، به اجازه خداوند شر به او روی خواهد آورد. اگر چنین قانونی که نتیجه عملکرد افراد است بر عالم هستی حاکم نباشد، مسأله جبر مطرح میشود که در این صورت ثواب و عقاب اعمال بیمعنا گشته و عدالت خداوند زیر سؤال میرود؛ زیرا لازمه عدل الهی این است که انسان با اختیار خود انتخاب کند و نتیجه انتخاب خود را در دنیا و آخرت مشاهده نماید.
سؤال شماره ۶:
نقش سیطره و نظارت خداوند در اعمال و جنایات و ستمهای انسان نسبت به همنوع خودش چگونه ارزیابی میشود؟ (به نظر شما نحوه مدیریت جهان از سوی خداوند به شکلی که اکنون موجود است، چگونه تعریف می شود؟)
پاسخ:
عالم هستی توسط خداوند حکیم و عادل مدیریت میشود. انسان نیز موجودی دارای عقل و اختیار است که میتواند انتخابهای خوب یا بد داشته باشد و آنچه به او میرسد، بهخاطر نیت و عمل خود اوست. هر چند اصل و حقیقت پاداش و عقاب مربوط به عالم آخرت است، اما در عالم دنیا نیز هرکس آنچه را کِشته به اندازه ظرفیت وجودی عالم درو میکند. « فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ * وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرّاً یَرَهُ » (سوره زلزله، آیات ۷و۸) این بازتاب شعور باطنی افراد در زندگی آنهاست. البته این رفتار خداوند، تضادی با عدالت او ندارد و در مرتبه عذاب بندگان محسوب نمیشود؛ زیرا اثر و نتیجه بعضی گناهان آن قدر بزرگ است که تمام عذابها و بلاهای دنیا برای عقاب صاحبش کافی نیست و نتیجه اصلی باید به عالم آخرت موکول شود. ضمن اینکه خداوند یکسری قوانین برای زندگی بشر تعیین فرموده که هرکس خلاف آن عمل کند، در واقع به خودش ضربه میزند؛ زیرا عالم هستی بدون حساب و کتاب و مدیر و مدبر نیست. سود و زیان همواره به دست خداست و او نیز برای اختیار انسان، خط قرمزهایی قرار داده است؛ یعنی اینطور نیست که انسان بتواند به هر اندازه و به هر کس که بخواهد، سود یا زیان برساند، بلکه تمام این امور طبق تدبیر و تقدیر الهی و براساس نیت و عمل افراد است.
سؤال شماره ۷:
اگر خداوند عادل است، پس چرا فقر وجود دارد که بر اثر آن بعضی از فقرا به خداوند روی بیاورند و بعضی دیگر از خدا رو برگردانده و به سمت تاریکی بروند؟
پاسخ:
خداوند عادل بر اساس عدلش رزق و روزی هرکسی را مشخص نموده است. اما بعضی از بندگان بر اثر نافرمانی، رزق خودشان را کم میکنند و بدین شکل فقیر میشوند. از آنجایی که این فقر از طرف خداوند نیست، بنده امکان دارد به سمت تاریکی و ضلالت هم برود. اما یک فقر دیگر هم وجود دارد که خداوند آن را به غیر از بندگان صالحش به کس دیگری نمیدهد؛ زیرا با این فقر میخواهد آنان را اصلاح نماید وبه مقامات بالا برساند. (نابرده رنج گنج میسر نمیشود…)
سؤال شماره ۸:
چرا خداوند انسان را در رنج آفرید؟ چرا خداوند انسان را در مسیری قرار داده که از ابتدا زندگیاش در دنیا با این همه سختی تحمیلی همراه باشد و بعد از آن درد و مرگ و عذاب جان کندن، بعد هم عالم قبر و ترس از عذاب آخرت و… . او که خود را مهربانترین میخواند آیا اگر از ابتدا همه را در بهشت میآفرید، مهربانترین مهربانان نبود؟
پاسخ:
بر اساس آیات قرآن کریم، خداوند عزوجل حضرت آدم (ع) و حوّا را که اولین مخلوقات هستند پس از خلقت در بهشت و در راحتیهای آن جای داد و شرط ماندن در آنجا را اطاعت از فرمان حق که بر مبنای نخوردن میوه ممنوعه بود قرار داد اما متأسفانه آنها در این امتحان موفق نشدند و این طبیعی است که اگر بندهای به فرمان مولایش عمل نکند، مولا او را از مقام اولیه خلع نموده و به درجه پایینتر تنزل دهد. البته این نزول به زمین فرصت مجددی برای جبران نافرمانی پیشین بود؛ زیرا نه فقط حضرت آدم(ع) بلکه بیشتر ذریهاش نیز از نافرمانان بودند. بنابراین عالم دنیا که فرصت مجدد و محل جبران نافرمانی است، نباید از لحاظ راحتی و نعمت مانند بهشت یعنی جایگاه پیشین حضرت آدم(ع) باشد؛ زیرا نافرمان باید به جایگاه پستتری تنزل کند. و از آنجا که خداوند دنیا را محل امتحان و آزمایش قرار داده و قرار است شایستگی هرکس در این فرصت آخر مشخص گردد، باید به وسیله امتحانات و سختیها جوهر وجودی اشخاص معلوم گردد تا با اطاعت از پروردگار، شایستگی خود را برای بازگشت به جایگاه اولیه خویش (بهشت) نشان دهند.
سؤال شماره ۹:
باسلام. چرا باید خدا را عبادت کنیم؟ آیا خداوند به عبادت ما نیازی دارد؟
پاسخ:
علیکم السلام. اگر از جنبه معرفتی به عبادت نگاه کنیم، میبینیم که هر چه نعمت داریم از جانب خدا و لطف اوست. پس به حکم عقل، موظفیم نعمت دهنده را سپاسگزاری نماییم. اما جنبه دیگر عبادت، تکامل و اصلاح انسان میباشد. همان طورکه هر مخترعی برای اختراع خود برنامهای تعیین نموده که حرکت برخلاف آن برنامه باعث خراب شدنش میشود، خالق و آفریننده بشر نیز جهت به تکامل رسیدن او برنامهای منظم تعیین نموده که حرکت بر خلاف آن باعث تخریب بشر میشود. پس عبادت جزء فطرت انسان و سازنده و تکمیل کننده اوست. بدون عبادت و اطاعت پروردگار، سراسر وجود انسان مملو از نا آرامی، ترس و نگرانی و گاهی پوچی و بیارزشی است. از آنجایی که جریان عبادت با شناخت و معرفت، به جان انسان حیات میبخشد، هرکس که فطرتش زنده باشد و از حق اطاعت کند، در باطن خود احساس شادی و شعف مینماید. پس عبادت، نیاز فطری خود انسان است و الا ذات پروردگار، غنی و بینیاز از هر عبادت و اطاعتی است. راز عبادت، اظهار کوچکی و فقر و نیاز انسان در برابر خالق است. ما مخلوقات فقیر و نیازمندیم و او مستغنی و بینیاز از همه خلق است. اظهار کوچکی در برابر بزرگان بیانگر ادب و معرفت انسان است نه نیازمند بودن آن بزرگ. حال اگر این بزرگ، خالقی باشد که همه چیز انسان وابسته به اوست، چقدر باید در برابرش تواضع و کرنش نماییم؟! «قَالَ رسول الله صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ …. مَا عَرَفْنَاکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ» خدایا ما تو را آنگونه که شایستهای نشناختیم.
(بحار الانوار/ الجامعه لدرر أخبار الائمه الاطهار، ج ۶۸/ ۲)
سؤال شماره ۱۰:
در قرآن کریم آمده است که ما انس و جن را فقط برای عبادت آفریدیم. اگر بگوییم که خداوند نیازی به عبادت ما دارد که این مسأله با بینیازی ذات حق در تضاد است. اگر هم بگوییم از سر عشق انسان را خلق نمود، باز این عشق یک نیاز محسوب میشود، همانطورکه من نیازمند عشق به پروردگار هستم. لطفا در این باره توضیح بفرمائید.
پاسخ:
سبب خلقت جن و انس برای عبادت از این جهت نیست که خداوند محتاج به عبادت آنان است؛ چرا که او بینیاز از همه چیز و همه کس میباشد. اما عبادت خداوند یک وظیفه فطری است. همانگونه که اگر مخترعی اختراعی ارائه دهد، برایش وظایف و برنامههایی تعیین مینماید که اگر خلاف آن عمل کند خراب میشود، عبادت انسانها نیز جنبه برنامه از پیش تعیین شدهای را دارد که اگر طبق آن عمل کنند، سود میبرند و اگر عمل نکنند، خرابیهای باطنی در پی خواهند داشت. ذات خداوند مبرّا از هرگونه تغییر و تحول است. اگر انسان را آفریده به جهت خواستن و اراده کردن بوده نه از سر عشق و نیاز.
سؤال شماره ۱۱:
لطفاً بفرمایید مکر خداوند با بندگان چگونه است و چه کسانی به مکر خدا گرفتار میشوند؟ همچنین انسان چگونه میتواند بداند که آیا مکر خدا شامل حالش شده یا خیر؟
پاسخ:
منظور از مکر خداوند، عذاب و جزای او بر مکر بندگان است. مکر خداوند برخلاف مکر بشر شامل حیله و نیرنگ نیست بلکه منشأش تدبیر و مالکیت او بر بندگان است که بر اساس این تدبیر، انسانی را که به عصیان و حیلهگری در برابر خدا پرداخته مجازات میکند. عالمه طباطبایی، ذیل آیه ۹۹ سوره اعراف «أَفَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ ۚ فَلَا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ » به این مفهوم اشاره میفرماید و میگوید: «مکر از سوی خداوند تعالی، فقط به صورت مجازات و کیفر دادن صحیح است. بدین ترتیب که کسی معصیت کند و در پی آن خداوند او را به طوری یا از جایی که نمیداند، مؤاخذه نماید یا کاری کند که او را به سوی عذاب سوق دهد و او خود متوجه نشود دچار مکر الهی شده است.» خداوند، بخشنده، حکیم و عادل است، رحمتش بر غضبش پیشی گرفته و هیچگاه ظلم نمیکند. پس چطور میشود که این خدای کریم راه مکر با بنده ضعیفش را در پیش بگیرد؟! مطمئنا این مخلوق، ضعف و عجز خودش را در برابر خالق به فراموشی سپرده و در اثر این فراموشی دچار تکبر و غرور شده و خودخواهانه راه مکر با خدا را در پیش گرفته است. در سوره آل عمران آیه ۵۴ آمده است: « وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ ؛ نیرنگ زدند و خداوند کیفر نیرنگشان را داد و خداوند بهترین کیفر دهنده نیرنگ زنندگان است.» همانطورکه از معنای ظاهری آیه برمیآید، مکر خداوند مختص کسانی است که خودشان اهل حیله و مکر و نیرنگاند. کسانیکه با خدا، رسول(ص) و مؤمنان راه مکر و نیرنگ را در پیش بگیرند، خداوند نیز مطابق عدل و حکمتش به کیفر نیرنگشان با آنان از راه مکر وارد میشود؛ زیرا هرکس در گرو کِشتهی خویش است.«وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ ؛ هرکس هموزن ذرهای بدی کند آن را ببیند.» (سورع زلزله آیه۸) پس مکر پروردگار مختص منافقینی است که خودشان را در صفوف مؤمنین جای دادهاند و با کردار و گفتار ظاهر فریبشان سعی در فریب دادن مؤمنین دارند. همچنین هرکس که در طغیان و عصیان بیباک است و هیچ نهی و بازداشتی از طرف پروردگار بر او مؤثر نیست و اصرار بر گناه دارد نیز شامل این مکر خواهد شد. در سوره انعام آیات ۴۲ تا ۴۴ خداوند عزوجل در این باب میفرماید: « بیتردید ما به سوی امتهایی که پیش از تو بودند (پیامبرانی) فرستادیم؛ پس آنان را (چون با پیامبران به مخالفت و دشمنی برخاستند) به تهیدستی و سختی و رنج و بیماری دچار کردیم، تا (در پیشگاه ما) فروتنی و زاری کنند. ۴۲ * پس چرا هنگامیکه عذاب ما به آنان رسید فروتنی و زاری نکردند؟! بلکه دلهایشان سخت شد و شیطان اعمال ناپسندی را که همواره مرتکب میشدند در نظرشان آراست. ۴۳ *نهایتا چون حقایقی را که (برای عبرت) به آن یادآوری شده بودند فراموش کردند، درهای همه نعمات را برآنان گشودیم تا هنگامیکه بهخاطر آنچه به آنان داده شد مغرورانه خوشحال گشتند، ناگاه آنان را (به عذاب) گرفتیم پس یکباره از (نجات خود) درمانده و نا امید شدند. ۴۴ » بلاهایی که در آیه ۴۲ به آن اشاره شده همان تنبه و نهی و بازداشتن پروردگار است. اصرار بر گناه و آراستن عمل توسط شیطان در آیه ۴۳ و سپس عطای الهی، مغرور شدن به نعمت، فراموشی حق و در آخر عذاب الهی، این همان مکر پروردگار است. در نتیجه طبق آیه ۱۸۲ سوره اعراف: «وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ؛ چون آیات ما را تکذیب کردند به تدریج و از جاییکه نمیدانند (به ورطه هالکت میکشانیم).» زمانیکه بنده گمان نمیبرد، گرفتار عذاب میشود.
سؤال شماره ۱۲:
چه عاملی باعث میشود خداوند با این عظمت و بخشندگی و مهربانی قهرش بگیرد؟ و قهر خداوند چه آثاری برای انسان به دنبال دارد؟
پاسخ:
اگر انسان بعد از شناخت حق و عمل به آن تغییر مسیر بدهد و از راه حق برگردد، همچنین اگر بر اثر لجاجت برگناه اصرار ورزد، گرفتار خشم پروردگار خواهد شد. خطایی که انسان بر اثر غلبه هوای نفس مرتکب میشود سپس پشیمان شده و توبه میکند، قابل بخشش است. اما اگر شخصی با شناخت و از روی مخالفت با امر پروردگار و لجاجت با حق مرتکب خطا شود ،این خطا از کفر صاحبش خبر میدهد و قهر الهی را به دنبال دارد. قهر خداوند به معنای دور شدن از رحمت پروردگار است. آثار این امر در زندگی، دور شدن هر چه بیشتر از حیات طیبه و زندگی معنوی، غرق شدن در مادیات و گرفتاری در دام گناه است به طوریکه شخص هنوز از یک گناه خلاص نشده به گناه دیگری گرفتار میشود.
سؤال شماره ۱۳:
ترس از خداوند به چه معناست؟ من با ترسیدن از خدا نمیتوانم بندگی کنم. لطفا مرا راهنمایی بفرمائید.
پاسخ:
ترس از خداوند نیروی بازدارنده در برابر معصیت است. بدون ترس، بندگی ممکن نیست. مؤمن همواره بین خوف و رجا (ترس و امیدواری) است و هیچیک بر دیگری پیشی نمیگیرد؛ چراکه اگر امیدواری بر ترس پیشی گرفت، افراط در امید ،نفس را به گناه متمایل میسازد با این دید که حتما بخشیده میشود. و اگر ترس بر امیدواری پیشی گرفت، افراط در ترس از پروردگار، انسان را به ناامیدی سوق داده و توفیق عمل به خیر را از او میگیرد؛ زیرا نظرش به سوی صفات قهریه خداوند است و امید پذیرفته شدن از طرف پروردگار را ندارد. امام صادق(ع) فرمود: «در وصیت لقمان شگفتیها بود از جمله اینکه به پسرش گفت: فرزندم، از خدا چنان بترس که گویی اگر با همهی خوبیهای جن و انس ملاقاتش کنی عذابت میکند و چنان به او امیدوار باش که گویی اگر با گناه جن و انس ملاقاتش کنی تو را خواهد بخشید.»
سؤال شماره ۱۴:
اعتماد نسبت به خداوند یعنی چه؟ آیا اعتماد به خدا یعنی همان ایمان؟ و به چه علت بعضیها نسبت به خداوند بیاعتماد هستند؟ با تشکر.
پاسخ:
اعتماد همان ایمان نیست. ایمان، گرایش و باور قلبی نسبت به وحدانیت خداوند است که ایمان قلب نام دارد. برای هر یک از اعضای بدن نیز ایمانی وجود دارد که با حفظ کامل آنها از گناه، ایمانشان کامل میشود. اگر عضوی از بدن ایمانش ناقص باشد و انسان با این حالت از دنیا برود، در آن دنیا با آتش پاکش نموده و ایمانش را کامل میکنند، سپس او را به بهشت که دارالسلام است میبرند . ایمان ده درجه دارد و ایمان افراد به تناسب اطاعت و بندگی پروردگار متفاوت است. هرکس بهتر خدا را اطاعت کند، ایمانش نسبت به پروردگار بیشتر است و بالعکس .بعد از ایمان به پروردگار و کسب شناخت نسبت به آن ذات لایزال، باید به او اعتماد نمود. اعتماد به خدا یعنی خدا را همهکاره دانستن و خود را به او سپردن که به دنبال آن توکل و تسلیم میآید. در واقع اعتماد به خداوند، توکل، صبر، رضا، تسلیم، یقین و… میوههای ایمان هستند.
سؤال شماره ۱۵:
سلام بر شما. لطفا مفهوم عشق به خداوند را توضیح بفرمائید. در ضمن ما چگونه میتوانیم بدانیم که آیا نسبت به خداوند عشق داریم یا خیر؟ باتشکر.
پاسخ:
علیکم السلام. انسانها بر اساس فطرت خود به معبود خویش علاقهمند هستند. عشق به خالق در وجود هر مخلوقی نهادینه شده اما زرق و برقهای دلفریب دنیا باعث میشود که حجاب ظلمت بر روی این نور ذاتی پرده افکند و عشق به معبود حقیقی جایش را به معبودهای واهی و باطل بدهد. همچنین موجب میشود تا انسان اصل و حقیقت خویش را نیز به فراموشی بسپارد. برای رسیدن به عشق الهی و حقیقی باید فطرت مرده را زنده نمود تا حس خداخواهی انسان شکوفا گردد. باید با کسب معرفت و اطاعت از پروردگار به حقیقت خویش بازگشت و با تلاش در این سمت و سو سیر تکاملی خود را تا رسیدن به کمال مطلق و وصال معبود ازلی ادامه داد. با اطاعت و بندگی خداوند است که مراتب عشق به پروردگار معلوم میشود. هرکس عاشقتر باشد، اطاعتش بیشتر و سوز وگداز و شور و شوقش برای فدا شدن در راه معشوق بیشتر است و همین میزان اطاعت از پروردگار است که درجات قرب به خداوند را معین نموده و جایگاه مؤمنین را در بهشت از یکدیگر متمایز میکند. عاشق حقیقی از اطاعت فرمان معشوق لذت میبرد. آن کس که سادهترین فرمان حق برایش تلخ و سنگین باشد، فاصلهاش تا رسیدن به شاهراه عشق، مسیری طولانی خواهد بود. میزان هزینه دادن در راه معشوق به میزان عشق عاشق بستگی دارد؛ هر چه محبت به پروردگار بیشتر در جان عاشق نفوذ کند، تلاشش برای بندگی و جلب رضایت خداوند بیشتر میشود تا آنجا که عاشق حقیقی همه چیزش را در راه معشوق فدا میکند و آن چنان غرق در معشوق خویش میشود که همه چیز را از او میبیند. به قول شاعر:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
سؤال شماره ۱۶:
آیا این درست است که همه ما انسانها مانند عروسک خیمه شب بازی هستیم و تنها شاهدیم و همه چیز از خود خداست و اراده هم از خودش است، تسلیم هم از خودش است، توبه هم از خودش وگناه هم از خودش است و…؟
پاسخ:
درست است که همه چیز به اراده پروردگار است اما اینکه کسی بخواهد چنین ادعایی کند که ما تنها شاهدیم و همه چیزمان خود خداست، خیلی ادعای بالایی است؛ زیرا این طرز گفتار مربوط به کسی است که خودیت را از بین برده و معیت حق را با جانش درک کرده باشد. همانکه امام علی(ع) به شخصی فرمود: «دستی که تو را زد، یدالله بود.» این ادعا جز از زبان معصوم(ع) یا از زبان مطیعین حقیقی، سخنی کذب است. اینکه توبه و تسلیم و اراده از خداست، درست است، اما هیچگاه گناه و نافرمانی که امری قبیح و مذموم است از او نیست؛ چرا که اگر از او باشد، مجازات گناهکار ظلم و باطل است در صورتیکه خداوند هیچگاه ظالم نبوده و کار باطل انجام نمیدهد.
سؤال شماره ۱۷:
مگر خداوند هنگام به دنیا آمدن ما مقدراتمان را تا لحظه آخر عمر رقم نزده و ما به اذن او به آنچه باید برسیم خواهیم رسید؟ پس آن مقدرات یک سالهای که در شب قدر رقم میخورد چیست؟ و امام زمان(ع) چگونه درآن مقدرات به اذن خداوند دخل و تصرف جزیی دارد؟
پاسخ:
اینکه شما در شب قدر از خداوند خیر و خوبی طلب کنید نیز جزء مقدراتتان است. هر عملی که مرتکب میشوید، همه جزء تقدیر شما است؛ چراکه خداوند به علم خویش از انتخابها و اختیارات شما آگاه است. اینکه مقدرات هرکس با دیگری متفاوت است به خاطر تفاوت در عملکرد آنهاست؛ زیرا اگر جبر بود و ربط به اعمال انسان نداشت، باید مقدرات همه یکسان میبود. اگر هم بگوییم خداوند از روی جبر مقدرات را متفاوت قرار داده، خدا را از عدالت برکنار کردهایم. وجود امام معصوم(ع) در زمین مایه امنیت و رکن و اساس عالم هستی است. شب قدر شبی است که قرآن به طور کامل بر قلب مقدس رسول خاتم(ص) نازل گردید. عظمت و ارزش این شب از هزار ماه بالاتر است؛ زیرا در این شب مقدس تفسیر و تأویل کلام وحی به یکباره با جان آسمانی رسول الله(ص) آمیخته گردید و شروع مسئولیتی بزرگ و مأموریتی خطیر از سوی پروردگار عالم به شریفترین خلق بوده که عظمت این شب عظیم را بیشتر نموده است. از آنجا که پس از پیامبر(ص)، امام معصوم مأمور هدایت خلق است و امام(ع) از لحاظ جایگاه علمی و عظمت معنوی با پیامبر برابر است، باید در شب قدر ملائک و روح القدس بر قلب ایشان نازل شوند و هر آنچه از مقدرات مخلوقات و هر حکمی از جانب پروردگار را بر ایشان عرضه نمایند و با تأیید ایشان به اجرا برسانند. پس معصوم(ع) در کل و جزء امورات عالم دخل و تصرف دارند و بدون تأیید ایشان هدایت و تقرب به پروردگار ممکن نخواهد بود.
سؤال شماره ۱۸:
باسلام. اگر برای برآورده شدن حاجت خود به امام معصومی متوسل شویم و مثلا بگوییم: من فلان حاجت را از امام رضا(ع) میخواهم، آیا این نوع درخواست شرک محسوب میشود؟ با توجه به اینکه بنده یقین دارم امام به اذن الله حاجت مرا برآورده میکند؟ و همچنین طبق گفته خیلی از افراد چه لزومی دارد که بین خود و خداوند واسطه بیاوریم؟
پاسخ:
علیکم السلام .اگر برآورده شدن حاجتتان را از خداوند دانسته و امام(ع) را واسطه بین خود و خداوند بدانید، شرک نیست. واسطه قرار دادن، شرط پذیرفته شدن از سوی پروردگار عالم است .همانطورکه اگر پدری از فرزندش ناراحت باشد، فرزند میرود و کسی را که نزد پدر عزیز و آبرومند است به همراه میآورد تا به وساطت او پدرش راضی شود، آیا عقل حکم نمیکند انسانی که با نافرمانیهایش خداوند را به خشم آورده، عزیزی را به وساطت بیاورد تا خداوند عزوجل به آبروی آن عزیز او را ببخشد و دستگیری نماید؟!
بخش دوم (امام شناسی)
سؤال شماره ۱:
برخی از مخالفان اسلام که مفهوم زندگی را جز ارضای تمایلات جنسی و اشباع غرایز و امیال حیوانی چیز دیگری نمیدانند، روزانه با عناوین مختلف، شبهات و اشکالاتی را به اسلام و احکام مقدس آن و نیز ساحت پیامبر(ص) وارد میکنند. از جمله اینکه فلسفه تعدّد همسران پیامبر چه بوده است؟ لطفا راهنمایی بفرمائید.
پاسخ:
از آنجایی که پیامبر(ص) همواره بنده و مطیع پروردگار بوده، بنابراین تعدّد همسران ایشان نیز طبق دستور خداوند بوده است. اما برای توضیح بیشتر باید گفت که در دوران پیامبر، پیوند خویشاوندی در میان اعراب جایگاه ویژهای داشته لذا پیامبر(ص) برای جلب پشتیبانی قبایل، غلبه بر بعضی بحرانها، شکستن اتحاد دشمنان، بی اثر نمودن توطئهها، باطل کردن برخی عقاید جاهلی و حل بعضی مشکلات اجتماعی، اقدام به تعدد زوجات نمودند. همچنین به علت جنگهای متعددی که در زمان ایشان صورت میگرفت، شهادت بسیاری از مردان باعث میشد که همسرانشان با بار مسئولیت زندگی و تأمین معاش و همچنین حفظ خود از گناه و کنترل غریزه جنسی مواجه شوند که رسول خدا(ص) برای رفع همه این مشکلات به دستور خداوند سرپرستی آنها را بر عهده میگرفت. گاهی نیز برای رفع اختلاف و ایجاد صلح میان دو قبیله مجبور بودند با دختری از آنان ازدواج کنند تا قبیله دیگر به حرمت ایشان دست از اختلاف بردارد. علاوه بر این برخی اعراب به خاطر علاقه و احترامی که برای پیامبر(ص) قائل بودند، دخترانشان را به ایشان هدیه میدادند درحالیکه تعدد زوجات در میان آنها معمول و معروف بود.
سؤال شماره ۲:
مقام و علم امام بیشتر است یا پیامبر؟
پاسخ:
پیامبر اکرم(ص) از لحاظ علم و مقام افضل بر سایر انبیاء و مرسلین است. اما علم و مقام رسول خاتم(ص) با علم و مقام سایر أئمه(ع) برابر است؛ زیرا همه آنها رهبران خلق و نور واحدند و تنها در نوع مأموریتشان با یکدیگر تفاوت دارند. در حدیث است که امام صادق(ع) فرمود: «آبهای کم را میجویید و نهرهای بزرگ را رها میکنید؟! پرسیدند: منظورتان چیست؟ فرمود: خداوند تمام علوم پیامبران را به پیامبر اکرم(ص) وحی کرد و پیامبر(ص) هم آن را به امام علی(ع) سپرد. پرسیدند علی(ع) اعلم است یا بعضی از پیامبران؟ فرمود: خدا هرکس را که بخواهد شنواییش را باز میکند. من میگویم رسول خدا(ص) علم تمام پیامبران را داشت و علاوه برآن خداوند چیزهایی به او آموخت که به دیگران نیاموخت. او هم تمام این علوم را نزد علی(ع) گذاشت باز شما میپرسید: علی(ع) اعلم است یا بعضی از پیامبران؟! آنگاه این آیه را تلاوت فرمود: «قَالَ الذَِّی عِندَهُ علِمْ مِّنَ الْکِتَابِِ؛ کسی که نزد او دانشی از کتاب (الهی) بود.» بعد انگشتانش را باز کرد و به سینهاش گذاشت و فرمود: به خدا سوگند همه علم کتاب نزد ماست. (بحار الانوار: ۲۰۵/۲ حدیث ۹۲)
سؤال شماره ۳:
با سلام و دعای خیر. آیا امام علی(ع) در سال عام الفیل به دنیا آمده است؟
پاسخ:
علیکم السلام .امام علی(ع) در روز جمعه سیزدهم ماه رجب، سی سال پس از عام الفیل در شهر مکه و در کعبه به دنیا آمد. رسول خدا(ص) در عام الفیل به دنیا آمد و سن ایشان هنگام رحلت ۶۳ سال بود و ولادت ایشان را بین ۵۶۹ تا ۵۷۰ میلادی ثبت کردهاند و از آنجایی که نوشتهاند رسول اکرم(ص) هنگام ولادت حضرت علی(ع) سی ساله بوده است، در نتیجه امام علی(ع) در ۵۹۹ تا ۶۰۰ میلادی تولد یافته است. ماجرای ولادت حضرت علی(ع) در کعبه، مورد قبول شیعه و سنی است. حاکم نیشابوری دانشمند مورد ستایش و اعتماد اهل سنت در همینباره میگوید: «روایات متواتری موجود است که حاکی است فاطمه بنت اسد، علی بن ابی طالب را در کعبه به دنیا آورده است.» (بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۷- مستدرک حاکم)
سؤال شماره ۴:
لطفا توضیح بفرمایید آیا انتصاب حضرت علی(ع) به قدرت و ولایت ایشان و اهل بیت(ع) (زعامت مسلمین را برعهده گرفتن) امتیاز است یا مسئولیت؟
پاسخ:
انتصاب ائمه هدی(ع) به عنوان ولی و سرپرست همه خلق، مسئولیتی است که لازمه آن دارا بودن یکسری قدرت هاست؛ چراکه براساس عدل الهی وقتی مسئولیت هدایت به کسی داده میشود، باید قدرت و ابزار این کار هم به او داده شود. حضرت امیرالمؤمنین(ع) و سایر معصومین(ع) بندگان منتخبی هستند که بهخاطر شایستگی ذاتی و عظمت روحیشان نسبت به سایر انسانها به عنوان ولی و سرپرست برگزیده شدند و مسئولیت هدایت خلق به عنوان رهبر و راهنما تا ابد بر عهده آنهاست. پس این انتصاب از طرف خداوند به خاطر امتیاز باطنی آنان بر سایر انسانها بوده؛ چراکه روحشان دو هزار سال پیش از خلقت سایرین پرورش یافته و به سبب همین تفاوت، بار سنگین مسئولیت هدایت بر عهده آنان قرار گرفته است.
سؤال شماره ۵:
در زیارت امین الله خطاب به امام علی(ع) گفته شده: «السَلامُ عَلیکَ یا اَمینَ الله فیِ اَرضِه» ازآنجایی که همه اهل بیت(ع) و پیامبران، امین خدا روی زمین بودند پس چرا این لقب تنها به امام علی(ع) داده شده است؟
پاسخ:
مراتب و درجات ائمه(ع) از لحاظ عظمت ذاتی، علم، معرفت و شناخت نسبت به پروردگار با پیامبران متفاوت است تا جایی که مأموریت همه رسولان پیشین مقدمهای برای ظهور خاتم الانبیاء(ص) بوده است؛ یعنی اصل حضورشان به خاطر معرفی وجود مقدس پیامبر(ص) بوده اما أئمه(ع) از لحاظ منزلت و مقام و احاطه علمی با وجود مقدس خاتم الانبیاء(ص) یکی بودند. پس بین چهارده معصوم(ع) و پیامبران پیشین تفاوت بسیار است؛ زیرا معصومین دارای مقام عصمت بودند و حتی ترک اولی هم از ایشان سر نمیزد اما پیامبران این چنین نبودند. پس قیاس أئمه هدی(ع) با پیامبران پیشین درست نیست. اما اینکه به امام علی(ع) لقب امین الله داده شد، دلیل بر این نیست که سایر ائمه(ع)، امین خداوند نبودند. گاهی بعضی خصلتها در یک انسان بیشتر هویداست تا جایی که او را به این خصلت معرفی میکنند. مانند امام علی نقی(ع) که لقب هادی را دارد با اینکه همه ائمه(ع)، هادی خلق هستند.
سؤال شماره ۶:
با عرض سلام. در روایت آمده است که اگر تمام مردم به ولایت امام علی(ع) اقرار مینمودند، خداوند دوزخ را نمیآفرید. با این فرض، تکلیف عذاب گناهکاران اقوام قبل از اسلام چه میشود؟ واقفیه چطور؟ پس شیعیان ضعیف و گناهکار امام علی(ع) وارد جهنم نمیشوند؟
پاسخ:
علیکم السلام. مسأله ولایت که جزء اصول دین است، تنها به پذیرش ولایت حضرت علی(ع) ختم نمیشود؛ بلکه پذیرش امامت سایر ائمه(ع) نیز شرط است. هرکس ولایت یکی از ائمه را قبول نداشته باشد و یا بغض او را در دل بپروراند، از ولایت امیرالمؤمنین(ع) خارج است و شامل این حدیث نمیشود. واقفیه نیز جزء این گروه هستند. اقوام قبل از اسلام نیز مطابق آیین خودشان مورد حسابرسی قرار میگیرند. عمرو بن یزید گفت: به امام صادق(ع) عرض کردم از شما شنیدم که فرمودید: تمام شیعیان ما در بهشتاند با هرگناهی که داشته باشند. حضرت فرمود: راست گفتم به خدا سوگند! تمام آنها در بهشتاند. گفتم: فدایت شوم، بدرستیکه گناهان زیاد و بزرگاند. فرمود: اما در قیامت همه شما در بهشت خواهید بود به شفاعت پیامبراکرم(ص) و وصی او، لیکن به خدا قسم! بر شما در برزخ میترسم. گفتم: برزخ چیست؟ فرمود: برزخ قبر است از هنگام مرگ تا قیامت. (گناهان کبیره، ج۱، ص۲۰)
سؤال شماره ۷:
باسلام. در مطلبی خواندم که امام حسین(ع) با دو نفر برخورد داشتند که هر دو به امام گفتند: مردم کوفه دلهایشان با شماست و شمشیرهایشان علیه شما. آیا این جمله درست است؟ اصلا چنین امری امکان پذیر است؟ مگر نه که اصل دل است و همه چیز از آن سرچشمه میگیرد؟
پاسخ:
علیکم السلام. دلهایشان حق بودن امام(ع) را قبول داشت اما حب نفس و علاقه به جاه و مقام دنیوی و ترس و ضعف باطنیشان آنان را با اهل باطل همراه کرد. آنان افرادی خودخواه و دنیاطلب بودند که حاضر نشدند به خاطر کسب رضای حق از خودخواهی و دنیاطلبیشان بگذرند.
سؤال شماره ۸:
با سلام خدمت شما .بنده بارها از منبرهای مختلف، حرفها و تفسیرها و روایات مختلفی از امام حسین(ع) شنیدهام که در حال حاضر نمیدانم کدام درست و کدام نادرست است. بعضیها میگویند که امام حسین(ع) آنقدر مهربان است که هیچ کدام از افراد جنایتکار کربلا را با تمام ظلمهای وارده نفرین نکرده و هنگامی که دشمن حضرت علی اصغر را شهید کرد، امام حسین(ع) خون مبارک فرزندشان را به آسمان پرتاب نمود تا به زمین نریزد و عذاب نازل نشود و اینکه ایشان اصلا نفرین نکرده است. از طرفی هم گفته میشود حضرت پس از دیدن صحنه شهادت قاسم پسر امام حسن(ع) دشمن را نفرین کرد و… لطفا برایمان روشن کنید که سید الشهدا(ع) کافران را نفرین کرده است یا خیر؟ و چهطور ما در زیارت عاشورا به آل آن ملعونها لعنت میفرستیم؟
پاسخ:
علیکم السلام. اهلبیت(ع) کریمند و برای هیچ کس دعای بد نمیکنند مگر اینکه خود آن شخص استحقاق لطف و کرامت ایشان را نداشته باشد. نفرینهای امام(ع) در حادثه کربلا فراوان بودند که از جمله آنها میتوان به موارد ذیل اشاره نمود: هنگامى که امام(ع) به چهره نورانى فرزندش حضرت على اکبر نگریست، سر به سوى آسمان برداشت و عرضه داشت: «خدایا ! بر این گروه ستمگر گواه باش که اینک جوانى به مبارزه با آنان مىرود که از نظر صورت و سیرت و گفتار شبیهترین مردم به رسول تو حضرت محمّد(ص) است. ما هر زمان که مشتاق دیدار پیامبرت میشدیم به چهره او مینگریستیم. خدایا! برکات زمین را از آنان دریغ دار و اجتماع آنان را پراکنده و متلاشى ساز و آنان را گروههاى مختلف و متفاوتى قرار ده و والیان آنها را هیچگاه از آنان راضى مگردان! که اینان ما را دعوت کردند تا به یارى ما برخیزند ولى اینک ستمکارانه به جنگ با ما برخاستند.» سپس امام(ع) رو به عمربن سعد کرده و فریاد زد:ِ« مالَکَ؟ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَکَ! وَ لا بارَکَ اللَّهُ لَکَ فِی أَمْرِکَ، وَ سَلَّطَ عَلَیْکَ مَنْ یَذْبَحُکَ بَعْدی عَلى فِراشِکَ، کَما قَطَعْتَ رَحِمی وَ لَمْ تَحْفَظْ قَرابَتی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله؛ خدا نسل تو را ریشه کن کند و به هیچ کارت برکت ندهد و بر تو کسى را چیره سازد که سرت را بعد از من در بستر از تن جدا سازد همانگونه که تو رشته رحم مرا قطع کردى و پیوند مرا با رسول خدا(ص) نادیده گرفتى!» (ارشاد مفید، ص۴۵۹)
سؤال شماره ۹:
چرا فقط برای امام حسین(ع) روز اربعین تعیین شده است و برای معصومین دیگر حتی پیامبر اعظم(ص) مراسم روز اربعین نداریم؟
پاسخ:
امام حسن(ع) و امام حسین(ع) سرور جوانان اهل بهشتاند. امام حسین(ع) پدر نه نفر از ائمه هدی(ع) است. مصیبتی که بر امام حسین(ع)، خانواده و اصحاب ایشان وارد شد، از مصیبت سایر ائمه(ع) بزرگتر بوده است. در روایات متعدد مصیبت کربلا اعظم مصائب وارده بر اهلبیت(ع) معرفی شده. مظلومیت و غربت هیچ یک از ائمه(ع) همچون مظلومیت و غربت امام حسین(ع) نبوده است؛ زیرا امام حسین(ع) در مدت یک روز، مصائب سنگین و جانسوز زیادی را متحمل شدند، از جمله شهادت طفل شیرخوارشان که این حادثه از نهایت غربت و مظلومیت امام(ع) خبر میدهد. امام حسین(ع) از همه دارایی خود در راه دین خدا گذشت. خداوند عزوجل نیز به پاس این گذشت عظیم و بزرگداشت مقام والای امام حسین(ع)، همچنین برای زنده نگهداشتن حادثه کربلا در طول تاریخ، اینگونه مقدر فرمود که خانواده امام چهل روز پس از شهادت ایشان بر اجساد عزیزانشان حاضر شوند و این روز از طرف خداوند، اربعین نامیده شد تا حادثه کربلا برای همیشه زنده بماند.
سؤال شماره ۱۰:
چرا امام سجاد(ع) درکربلا شهید نشد؟
پاسخ:
در زیارت جامعه کبیره در رابطه با اهلبیت(ع) آمده است: «شما ارکان زمین هستید». زمین لحظهای از حجت خدا خالی نمیماند مگر اینکه خود و اهلش را نابود میسازد. راز زنده ماندن امام سجاد(ع) در کربلا نیز همین است. بر این اساس مشیت پروردگار بر این شد که امام سجاد(ع) در کربلا بیمار شود تا توان جنگیدن نداشته باشد و دشمن نیز با دیدن حال ایشان از کشتنشان صرف نظر کند. بسِمِ اللَّه الرَحْمنِ الرَحیمِ، لاحَوْلَ وَلا قُوهَ الِّا باِللَّه اَلعَلیِّ العَظیمِ؛ به نام خداوند بخشنده مهربان، هیچ نیرو و تحولی جز از آن خدا نیست.
سؤال شماره ۱۱:
با عرض سلام و خسته نباشید. لطفا بفرمائید دیدگاه صحیح در رابطه با امام زمان(ع) چیست؟ اینکه در برخی احادیث آمده روش ایشان با اجداد طاهرینشان متفاوت است به چه معناست؟ آیا به این معناست که ایشان انعطاف و صبر سایر اهل بیت(ع) را ندارند و یک شخصیت خشن و بدون هیچ گونه لطافتی هستند؟ آیا اینکه بنده ایشان را منتهای رحمت خداوند میدانم و مانند پیامبر(ص) «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ» اشتباه است؟
پاسخ:
علیکم السلام .زیارت جامعه کبیره که زیارتی معتبر و مورد سفارش حضرت مهدی(ع) میباشد، با القابی چون: مُنْتَهَی الْحِلْمِ (نهایت بردبارى)، اُصُولَ الْکَرَمِ (اساس کرم و بزرگواری) و… به معرفی معصوم(ع) پرداخته و صفات برجسته و عظمت باطنی ایشان را به همه معرفی نموده است. این زیارتنامه مختص همه معصومین(ع) است و امام زمان(ع) نیز در این صفات همانند سایر ائمه(ع) میباشد؛ زیرا همهی آن بزرگواران، یک نور واحدند. البته چون ظهور حضرت مهدی(ع) بعد از آمدن سیزده معصوم و اتمام حجت بر همه مردم توسط قرآن و احادیثی که از طریق اهلبیت(ع) به ما رسیده میباشد، مطمئناً شیوه حکومتی ایشان با سایر ائمه(ع) متفاوت است؛ چراکه مردم این زمان نسبت به امتهای پیشین از ابزار هدایت بیشتری بهرهمند هستند و از آنجایی که ظهور آن بزرگوار برای گسترش عدل در جامعه و تشکیل حکومتی الهی میباشد، امام(ع) باید با قاطعیت تمام، باطل را از جامعه پاک گرداند؛ به همین سبب معاندین لجوج و متکبرین خودپسندی که تسلیم حق نمیشوند را در هم میشکند. این فرمایش شما نیز صحیح است که امام(ع) « أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ؛ بر کافران سرسخت و در میان خودشان با یکدیگر مهربانند.» (سوره فتح/ آیه ۲۹)
سؤال شماره ۱۲:
با توجه به اینکه خداوند ستارالعیوب است و اقرار به گناه نزد بندههای دیگر را از خود آن گناه بزرگتر میداند و حق چنین کاری را به انسان نداده، آیا اقرار به گناهان نزد امام معصوم جایز است؟ و چطور میشود که پرونده اعمال ما به طورکامل طبق روایات در هفته دو مرتبه خدمت امام عصر(ع) عرضه میشود؟ همچنین آیا وقتی انسان توبه میکند همانطورکه گناهانش پاک میشود و از یاد ملائکه میرود، خداوند آن اعمال را از یاد امام معصوم هم میبرد یا خیر؟
پاسخ:
اقرار به گناه نزد هیچ مخلوقی جایز نیست و در روایت آمده گاهی بعضی افراد نزد امام علی(ع) میرفتند تا به گناهشان اقرار کنند اما امام(ع) اجازه چنین کاری را به آنان نمیداد و میفرمود: «باید نزد خداوند اقرار به گناه کنید نه نزد من». درست است که اقرار به گناه نزد امام معصوم جایز نیست اما این امر دلیل بر عدم آگاهی ایشان از اعمال بندگان نیست. امام(ع) نمایندهی خداوند در زمین است و آگاهی نماینده خدا نسبت به اعمال ما مانند آگاهی خود خداوند است به اعمال ما؛ چراکه خداوند عزوجل ظرفیت وجودی بالایی به امام(ع) عطا نموده و ایشان را رحمت واسعهای برای تمام خلق قرار داده است که آگاهی از گناه ما تغییری در حالات ایشان نسبت به ما ایجاد نمیکند. چه بسا همین آگاهی لطفی از جانب خداوند است برای آمرزش سریعتر گناهان ما؛ زیرا به واسطه دعایی که در حق ما میشود، خداوند عزوجل گناهانمان را میآمرزد. اما از آنجایی که مأموریت امام(ع) هدایت انسانهاست، باید از اعمال همه آگاه باشد تا دوست را از دشمن و مؤمن را از منافق تمیز دهد. اگر خداوند عزوجل چنین علمی را به معصوم(ع) عطا نمیفرمود پس تفاوتی میان ما و امام(ع) باقی نمیماند که این خلاف عدالت حق است. خیر، نیازی نیست که امام(ع) گناه بندگان را فراموش کند؛ زیرا خداوند میفرماید: «ائمه(ع) را از نور خودم آفریدم.» (اصول کافی، جلد۲، ص۱۰۳) خواست و اراده امام(ع)، همان خواست و اراده پروردگار عالم است پس فراموشی و نسیان برای ایشان که از نور خدا و ذوب در اراده اوست معنایی ندارد. مگر اینکه خداوند طبق حکمتش بخواهد که امام(ع) در امری دچار فراموشی گردد.
سؤال شماره ۱۳:
با عرض سلام و خدا قوت. ما شیعیان معتقدیم که یکی از راههای رسیدن به خداوند متعال، توسل به اهل بیت(ع) است و این موضوع برایمان بسیار مهم است. پس چرا در داستان حضرت ابراهیم(ع) وقتی که حضرت جبرئیل بر ایشان وارد شد و گفت: میخواهی که از آتش نجاتت بدهم، حضرت ابراهیم(ع) نپذیرفت و پاسخ داد: من فقط از خداوند عزوجل کمک میخواهم؟ چرا حضرت ابراهیم(ع) به حضرت جبرئیل(ع) متوسل نشد؟
پاسخ:
علیکم السلام. اینکه حضرت ابراهیم(ع) در آن امتحان دشوار حاضر به پذیرش یاری حضرت جبرئیل نشد، به این خاطر بود که ایشان در بندگی پروردگار به مقام رضا و تسلیم رسیده بود و هرکس به چنین مقامی برسد، چیزی نمیخواهد جز آنچه را که خدا بخواهد. «المؤمِنِ بَینِ یدَیِ اللَّهِ کَالمِیتّ بَین یدَی الغَسّال؛ مؤمن در پیشگاه خدا باید همانند مرده در دست غسال باشد.»
(تفسیر نمونه جلد ۱۳، صفحه ۴۴۵)
(شرح ابن ابى الحدید، ج۱۱، ص۲۰۰): و قال سهل بن عبدالله أول مقام فی التوکّّل أن یکون العبُدُ بین یدی الله تعالى کالمیّت بین یدی الغاسل یقلبه کیف یَشاء لایکون له حرکه ولاَتَدبیر.
البته هم حضرت ابراهیم(ع) و هم سایر فرستادگان الهی همواره در دعا و درخواست خیر از درگاه پروردگار بسیار میکوشیدند اما زمانی که در امتحانی قرار میگرفتند، ضمن دعا و طلب خیر، تسلیم خواست و اراده پروردگار بودند؛ بدین معنا که در آزمایشات الهی تمام تکیه آنان به قدرت پروردگار بوده و از اسباب کاملا منقطع میشدند و وساطت اسباب را در جایی که باید تسلیم امر پروردگار باشند، نمیپذیرفتند. البته مضمون روایت بر این است که حضرت جبرئیل به ایشان فرمود: میخواهی تو را از آتش نجات دهم؟ این نحوه صحبت ایشان برای حضرت ابراهیم(ع) امتحانی الهی بود؛ زیرا در فرمایش ایشان نوعی تکیه به قدرت ظاهری اسباب دیده میشد و ایشان از قدرت و اختیارات خودشان صحبت کردند نه از قدرت پروردگار. که حضرت ابراهیم(ع) در مقام انقطاع فرمودند: کمک میخواهم اما نه از تو. حضرت جبرئیل فرمود: از آنکه باید بخواهی بخواه. حضرت(ع) پاسخ داد:ِ«حَسبی عَنِ سؤالی عِلمُه بحِالی؛ یعنی نیاز به درخواست از او نیست او به حال من آگاه است.»
فصل دوم (مذهبی)
بخش اول (گناهان و توبه)
سؤال شماره ۱:
بنده هیچگاه گناه کبیرهای مرتکب نشدم. فقط گاهی راجع به کسانیکه در حقم ظلم کردند، غیبت میکنم. البته بلافاصله در نماز و عبادت خود توبه و استغفار میکنم اما دوباره این کارم تکرار میشود. لطفاً در این زمینه مرا راهنمایی بفرمایید.
پاسخ:
اینکه فکر میکنید تا به حال مرتکب هیچ گناه کبیرهای نشدید، به این خاطر است که احتمالا کبائر را به درستی نمیشناسید .بطور مثال: غیبت، دروغ، سوءظن، تهمت، ترک عمدی یکی از واجبات، تجسس در امور زندگی دیگران و… از جمله گناهان کبیره محسوب میشود. برای آشنایی بیشتر با کبائر پیشنهاد میکنم کتاب گناهان کبیره آیت الله دستغیب را مطالعه نمایید. در کتاب گناهان کبیره، یک فصل در باب غیبت وارد شده که برای آشنایی با گناه غیبت و موارد آن میتوانید به این کتاب مراجعه کنید؛ زیرا هر حرفی غیبت محسوب نمیشود. اما اگر کسی به شما بدی میکند، از دو حالت خارج نیست؛ یا تنبیه یا امتحان شماست. اگر اهل تقوا هستید، رفتار بد دیگران جهت امتحان شما و اگر مرتکب گناه شدهاید، تنبیه و کفاره گناهتان است که در هر دو صورت، شما موظفید رحمانی رفتار نمایید.
سؤال شماره ۲:
با سلام و خسته نباشید. ببخشید در جایی خوانده بودم یکی از گناهان خیلی بزرگ این است که انسان فکر کند فرد مهمی شده و به جایی رسیده که دیگران هم از او تعریف و تمجید میکنند. برای اینکه نفسمان دچار عُجب نشود لطفا راهکاری پیشنهاد بفرمایید. متشکرم.
پاسخ:
علیکم السلام. باید به خودتان خطاب کنید؛ ای نفس تو همانی که از نطفهای بیارزش و بدبو ایجاد شدی و همیشه در شکم حامل چیز آلودهای هستی و عاقبت نیز مردار بدبویی میشوی. پس به چه چیز خودت مغروری؟! و اینکه هر چه داری از جمالات و کمالات همه از خداست و بدون استحقاق از کرمش به تو عطا نموده و اگر خداوند اراده کند در یک لحظه همه چیز را از تو میگیرد. نسبت غالب بودن خداوند و مغلوبیت خودتان و این حقیقت را که هر لحظه برای ادامه حیات نیازمند به عطای او هستید و حتی سود و زیانتان هم به دست خودتان نیست و نمیتوانید جلوی بیماری، مرگ، فقر و هرگونه ضرر و زیان را بگیرید، مدام در نظرتان بیاورید تا نفس حالت شکستگی پیدا کند. همچنین به خودتان بگویید: از کجا معلوم که عملت مقبول پروردگار واقع شود که به آن مغروری؟! خداوند عمل را فقط از انسان متقی و مخلص میپذیرد. آیا تو اهل تقوا و اخلاصی؟! پس بدان فقط زمانی میتوانی از اعمالت خرسند باشی که در روز حساب خداوند عملت را پذیرفته باشد.
سؤال شماره ۳:
با عرض سلام ،ایمنی از مکر خداوند که امام خمینی(ره) آن را از گناهان کبیره نام برده چیست؟ ممنون از شما.
پاسخ:
علیکم السلام. ایمنی از مکر خداوند یعنی انسان اعمالش را درست و بیعیب دانسته و هیچگاه احتمال ندهد که خداوند او را به خاطر اعمالش رها کند. در واقع همان مغرور شدن به عمل و خود را شایستهی هدایت دانستن است.
سوال شماره ۴:
قتل نفس چیست؟ آیا کفاره قتل نفس برای بخشش این گناه کافی است؟ همچنین بفرمایید تکلیف شرعی آن چیست؟
پاسخ:
«و هرکس فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است که جاودانه در آن میماند و خداوند بر او غضب میکند و از رحمتش او را دور میسازد و عذاب عظیمی برای او آماده ساخته است.» (سوره نساء/ آیه ۹۳)
توبه آدمکشی: اگر کسی عمداً قتل نفس نموده و بخواهد توبه کند، باید خود را تسلیم اولیای مقتول نماید و آنها اختیار دارند که قصاص کنند یا دیه بگیرند و عفو نمایند. اگر از قصاص صرفنظر نمودند یعنی او را نکشتند، بر قاتل سه چیز واجب میشود: آزاد کردن بنده، سیرکردن شصت نفر فقیر و روزه گرفتن شصت روز پی در پی. و اگر بنده ای برای آزاد نمودن پیدا نکرد، دو امر دیگر از گردنش ساقط نمیشود. اگر قتل غیر عمد باشد، پرداختن دیه به اولیای مقتول بر او واجب میگردد مگر اینکه عفوش کنند. بعلاوه یکی از سه امور مزبور یعنی آزاد کردن بنده و اطعام فقیر و روزه گرفتن بطور ترتیب به وجوب خود باقی است که شرح و توضیح هر یک در کتب فقهی موجود میباشد. (گناهان کبیره، ج۱، ص۱۱۴)
سؤال شماره ۵:
اگر انسان از گناهان کبیره توبه نصوح کند اما همچنان مرتکب گناهان صغیره شود، چه حالتی دارد؟
پاسخ:
در آیه ۳۱ سوره نساء آمده است: «اگر از گناهان بزرگی که نهی شدهاید دوری کنید، گناهان کوچکی را که مرتکب شدید میبخشم و شما را (در دنیا و آخرت) به جایگاه رفیعی در میآورم.» مطابق آیه شریفه، صغائر به شرط ترک کبائر آمرزیده میشود. پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «با استغفار (از انجام گناه کبیره) گناه کبیره معنا ندارد (یعنی گناه کبیره آمرزیده میشود) و با اصرار (انجام گناه صغیره و تکرار آن) صغیره معنا ندارد.»(میزان الحکمه/ حدیث۶۶۱۷) و نیز امام صادق(ع) میفرماید: «به خوردی (ناچیزی) گناه نگاه نکنید، بلکه بنگرید به چه کسی گستاخی کرده اید.»(میزان الحکمه/ حدیث ۶۶۰۲) پس مطابق فرمایشات معصومین(ع) نافرمانی خداوند هر چه باشد بزرگ است و گناه صغیره هم با تکرار به گناه کبیره تبدیل میشود.
سؤال شماره ۶:
بنده بعد از آنکه مرتکب گناهی میشوم، بسیار ناراحت و اذیت هستم و از شدت ناراحتی نزدیک است دیوانه شوم و این موضوع را زود فراموش نمیکنم. اما کارهای خوبم را سریع فراموش میکنم. شما میتوانید مرا راهنمایی کنید؟
پاسخ:
پشیمانی از گناه، استغفار و تصمیم به عدم بازگشت، برای بخشش گناهتان کافیست. به جای سرزنش بیش از حد و ناراحتی و تخریب شدن در برابر ارتکاب گناه، عملکردتان را اصلاح نمایید.
سوال شماره ۷:
با سلام و خسته نباشید، لطفا راههای دور بودن از گناه را توضیح بفرمائید.
پاسخ:
علیکم السلام. برای دورشدن از گناه:
۱- ترک لقمه حرام و شبهه.
۲- رعایت حد و حدود در حلال الهی بخصوص در بحث خوردن و آشامیدن.
۳- ترک مصاحبت با رفیق بد و دوری از مجالس گناه و هر مکانی که حضور در آن امکان ارتکاب گناه را برای انسان بیشتر میکند.
۴- ترک فکر گناه (درون خراب انسان در هر وضعیتی او را به ارتکاب گناه دعوت میکند که باید با ایجاد مشغولیتهای خوب از جمله ورزش، مطالعه کتابهای مفید، حرف زدن با یک دوست خوب، قرآن خواندن و… به آن بی اعتنایی نمود).
۵- تمرین و ممارست بر حفظ و نگهداری خویش از گناهان. به عنوان مثال: انسان سعی کند با مراقبههای کوتاه مدت همه اعضای بدن را از گناه دور نگه دارد که البته این کار در ابتدا با سختی همراه است که با مداومت به یاری خداوند آسان خواهد شد.
۶- توسل مداوم به اهلبیت(ع) جهت یاری گرفتن از آنان در ترک گناه.
سؤال شماره ۸:
باسلام. آیا گناه خیانت (منظور خیانت جنسی نیست. منظور ارتباط داشتن با کسی است که دوستش داریم بطوریکه این دوستی باعث شود برای شوهر خود کم بگذاریم و خلأمان را با دیگری پر کنیم) بعد از توبه، بخشیده شدنی است یا خیر؟
پاسخ:
علیکم السلام. هرگناهی به شرط توبه، پشیمانی و تصمیم بر عدم بازگشت به آن قابل بخشش است. همین که لطف خداوند شامل حالتان شده و متوجه گناهتان شدید و از آن پشیمانید، توفیق بزرگ الهی و بخاطر فطرت بیدارتان است. راه جبران این گناه هم توبه، استغفار و اظهار پشیمانی به درگاه خداوند، فراموشی رابطه حرام، ترک آن برای همیشه، محبت و توجه بیش از پیش به شوهرتان و صداقت و یکرنگی در زندگیست.
سؤال شماره ۹:
با عرض سلام. ما انسانها همانند ائمه اطهار(ع) معصوم نیستیم و متأسفانه بارها فریب شیطان را میخوریم و مرتکب گناه میشویم. حالا اگر شخصی توبه نصوح کند ،آیا گناهانی که تا قبل از آن انجام داده، هم در این دنیا و هم در آخرت پاک میشود؟
پاسخ:
علیکم السلام. بله، خداوند عزوجل در آیه ۵۳ سوره زمر میفرماید: «بگو: ای بندگان من که (با ارتکاب گناه) بر خود زیادهروی کردید! از رحمت خداوند نا امید نشوید، یقینا خداوند همه گناهان را میآمرزد؛ زیرا او بسیار بخشنده و مهربان است.» پس مطابق آیه شریفه، خداوند هر گناهی را به شرط توبه و جبران، هم در دنیا و هم در آخرت میبخشد.
سوال شماره ۱۰:
باسلام. بنده قصد دارم توبه کنم. لطفاً توضیح دهید باید چه کاری انجام دهم؟
پاسخ:
علیکم السلام. هرکس خواستار بهشت و تقرب به پروردگار است، باید با توبه نصوح وارد مسیر هدایت شود. حال که به لطف خداوند تصمیم به ترک گناه گرفته اید، مطابق حدیث زیر عمل نمایید: در کتاب اقبال الاعمال در باب اعمال روز یک شنبه ماه ذیالقعده، از پیامبر اکرم(ص) منقول است که به اصحاب فرمود: ای مردم کیست که میخواهد توبه کند؟ گفتند: همه ما میخواهیم توبه کنیم. فرمود: پس غسل کنید، وضو بگیرد و سپس چهار رکعت نماز (دو نماز دو رکعتی مانند نماز صبح به نیت نماز توبه) به جا آورید. در هر رکعت یک بار سوره حمد و سه بار سوره توحید و یک بار سوره ناس و یک بار سوره فلق را بخوانید و پس از پایان چهار رکعت، هفتاد بار استغفار نموده (گفتن ذکر اَستَغفرُ اللَّهَ وِ اَتوبُ إلیه) و آنگاه یک بار ذکر «لاحَوْلَ وَ لاقُوَّهَ اِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ» بگوید و در پایان چنین دعا کنید: «یا عَزیزُ یا غَفَّارُ اغْفِرْلی ذُنُوبی وَ ذُنُوبَ جَمیعِ المُؤمِنینَ وَالْمُؤمِناتِ فَاِنَّهُ لایَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اَنْتَ» زمان نماز توبه در این حدیث یکشنبه ذیالقعده نقل شده اما در سایر احادیث در زمینه توبه، دستور غسل، نماز و استغفار آمده پس در غیر از روز یکشنبه ذیالقعده نیز میتوان این نماز را بجا آورد. بعد از انجام این امور تازه میتوانید سایر مقدمات توبه نصوح را در خود پیاده نمایید.
مقدمه توبه نصوح:
۱- راضی نبودن از وضعیت بد کنونی خود.
۲- توسل زیاد به اهلبیت(ع) جهت دستگیری.
۳- حل و فصل نمودن مسائل شرعی (نماز قضا، روزه قضا، حق الناس و…). نکته حائز اهمیت این است که اگر مسائل شرعی حل نشود، مانند میدان موانع جلوی پیشروی و حرکت انسان را میگیرد بطوریکه نمیتوان قدم از قدم برداشت؛ یعنی هیچ عمل نیکی روی انسان تأثیر نخواهد گذاشت.
۴- پشیمانی از گناهان گذشته و بازنگشتن دوباره به آنها.
۵- استغفار و صلوات بسیار فرستادن.
۶- پاک نمودن شاکله جسمانی از حرام بهوسیله روزه گرفتن.
۷- پاک نمودن شاکله روحانی بهوسیله گناه نکردن و جلوگیری از گناه بهوسیله مراقبه و محاسبه.
۸- رنج طاعت را به تن چشاندن، چنان که شیرنی گناه را به آن چشانده بودی.
۹- جهاد با نفس برای آشنایی بیشتر با این مبحث میتوانید به کتاب گناهان کبیره آیت الله دستغیب، جلد۲، بخش توبه مراجعه نمایید.
سوال شماره ۱۱:
با سلام و خسته نباشید. بنده در طول زندگی گناهان زیادی مرتکب شدم اما به لطف خدا پشیمان هستم و توبه کردم. با وجود این هنوز احساس میکنم که بخشیده نشدم و هرگاه به سجده میروم و خدا را صدا میزنم از خودم میپرسم که آیا خداوند صدای مرا شنیده؟ لطفا بنده را راهنمایی بفرمائید که بدانم خداوند مرا بخشیده و از من راضی است؟
پاسخ:
علیکم السلام. شرط اول توبه، پشیمانی و تصمیم بر عدم بازگشت به گناه است. شرط دوم جبران مافات و خسارات وارده بر دین است؛ بدین معنا که اگر گناهتان در زمینه حق الله بوده مثلا: قضا شدن نماز، روزه یا سایر حقوق الهی، با انجام عبادات فوت شده و مداومت بر آنها در آینده، این قبیل گناهان جبران میشود. اگر گناه شما شخصی بوده مثل: نگاه حرام، ارتباط نامشروع یا ارتکاب فعلی حرام، با پشیمانی و عدم بازگشت به آن جبران میگردد. اما اگر گناهتان حق الناس بوده مثل: غیبت، تهمت ،آبروی کسی را ریختن، خوردن مال دیگران به ناحق و…، جبران هر حق الناسی مستلزم انجام اموری متناسب با آن است. مثلا: جبران غیبت و ریختن آبرو آن است که برای غیبت شونده از خداوند طلب آمرزش کنید و اگر حلالیت طلبیدن ممکن بود، حلالیت بطلبید. البته در مسأله غیبت نیازی نیست به طرف مقابل بگویید که غیبتتان را کردم و همین که بگویید حلالم کن کافی است. همچنین خواندن دعای روز دوشنبه نیز در این باب توصیه شده. اما تهمت را باید برطرف نمود یعنی نزد حاضرین در محل تهمت بروید و بگویید: فلانی خطاکار نیست و حرف من بر اساس حدس و گمان خودم بوده و اشتباه کردم. مال غصبی را نیز باید به صاحبش بازگرداند. اگر شما در هر کدام از موارد مذکور بدین شکل عمل نمودهاید، قطعا توبهتان پذیرفته شده. اما اگر هنوز نقایصی در این زمینهها دارید، توبهتان ناقص است که إنشاءالله با تکمیل عمل، نقص نیز برطرف گشته و توبه حقیقی شما پذیرفته خواهد شد.
بخش دوم (تزکیه نفس)
سؤال شماره ۱:
با عرض سلام و خدا قوت. ریشهی عادتهای بد رفتاری و گفتاری مانند سیگار کشیدن و یا حرف زدنهای بیهوده در چیست؟ و برای درمان آن باید چه کار کرد؟
پاسخ:
علیکم السلام. عادتهای بد یا خوب، رفتارهایی اکتسابی هستند که با آنها خو گرفتهایم. حرف بیهوده زدن هم میتواند از جمله عادتهای نفس باشد. برای درمان تمام عادتهای نادرست باید با مداومت در مخالفت با آنها، این امراض را برطرف نمود.
سؤال شماره ۲:
برای برطرف نمودن صفات رذیله (مثلا: فردی که انتقادپذیر نیست، ایرادش را قبول نمیکند و همیشه در حال توجیه رفتارش میباشد) چه راه حلی را پیشنهاد میفرمایید.
پاسخ:
تنها راه از بین بردن رذایل، تزکیه نفس است.
سؤال شماره ۳:
با سلام و خسته نباشید خدمت شما، اگر کسی اخلاق یا رفتاری را به صورت ارثی دارا باشد، آیا با تزکیه نفس میتواند آن صفت را اصلاح نماید؟
پاسخ:
علیکم السلام .تزکیه به معنای پاک کردن نفس از آلودگیهای باطنی و منطبق نمودن اخلاق و رفتار خود با فرمایشات دین مبین اسلام است. هدف از تهذیب، اصلاح اخلاق رذیله و پاک نمودن باطن از آلودگیهاست که اگر سالک با ارادهای قوی و تلاش مداوم در این مسیر حرکت نماید، مطمئنا به هدفش دست پیدا خواهد کرد.
سؤال شماره ۴:
سلام. همانطور که انسان برای مرتب ساختن وضع ظاهرش به آینه نیاز دارد، جهت مرتبسازی باطن خود به چه آینهای نیازمند است؟
پاسخ:
علیکم السلام. آینهی مرتب ساختن باطن هرکس، علم و معرفتی است که او را به عیوب خود واقف سازد و در برطرف نمودن آنها یاریگرش باشد. مقدمه چنین معرفتی نیز مخالفت با هوای نفس است؛ زیرا بر اثر مخالفت با هواهاست که چشم انسان حقیقت بین گشته و عیوب باطنی و ظاهریاش برای او هویدا میشود.
سؤال شماره ۵:
با عرض سلام. برای خودشناسی چه مقدماتی لازم است؟ و چطور میشود دانست که در حال حاضر چند درصد از گناهان درونی فاصله گرفتهایم؟
پاسخ:
علیکم السلام. مقدمه خودشناسی، مخالفت با هوای نفس است. هر چه بیشتر با خواهشهای دل خود مخالفت کنید، روز به روز حجابهای بین شما و خداوند عزوجل برطرف گشته، معرفت و شناختتان نسبت به عظمت پروردگار و ذلت و فقر خودتان بیشتر میشود. انسان میتواند از نحوه عملکرد خود در امتحانات الهی متوجه شود که چه اندازه از آلودگیهای درون فاصله گرفته است. به عنوان مثال: شخص مدتی خلاف رذیله بخل عمل نموده، حال در مواجهه با امتحانی که باید انفاق کند، نه تنها انفاق مینماید بلکه با خوشحالی و رضایت قلبی ایثار را بر انفاق ترجیح میدهد؛ که این عملکرد او بیانگر پیشرفت و موفقیتش در فاصله گرفتن از صفت رذیله بخل بوده است.
سؤال شماره ۶:
آیا انسان بدون تهذیب نفس میتواند سالم از این دنیا خارج شود؟
پاسخ:
دنیا سرای فریب است. زیباییهای رنگارنگ و ظاهرفریبش هر سست ارادهای را به سمت خود میکشاند. تا جاییکه اگر ایمان و نیروی بازدارندهای از درون انسان نباشد، دل به جای وابستگی و علاقه به پروردگار، به اسباب و لذات دنیا علاقهمند میشود. در اینجاست که دیگر حد و مرزی برای گناه کردن باقی نمیماند و نافرمانی پروردگار، رشته هرگونه محبت الهی را نابود میسازد. تنها کسی میتواند از ظاهر دلفریب دنیا بگذرد که دلش به زیبایی حقیقی گره خورده باشد. اتصال به کمال مطلق نیز جز از طریق ترک نافرمانی خداوند و اصلاح خود میسر نیست. ضمن اینکه تنها از طریق تهذیب نفس است که انسان میتواند حجابهای بین خود و خدا را برطرف نماید تا حقیقتبین شود و در امتحانات و ابتلائات دنیا، فریب ظاهر را نخورد و ایمانش محفوظ بماند.
سؤال شماره ۷:
باسلام. آیا ممکن است بعد از مهار نفس، انسان در بعضی از مواقع خواهش نفسانی داشته باشد؟
پاسخ:
علیکم السلام، خیر. اگر نفس انسان مهار شود، تمام خواسته و طلب او رحمانی میشود و خواستهای جز خواست خداوند متعال ندارد.
سؤال شماره ۸:
با عرض سلام و باسپاس فراوان. به فرموده حضرت امام خمینی(ره): «ضرر علم بدون تهذیب از جهل هم بدتر است.» و یا این جمله که: «تهذیب مقدم بر علم است.» آیا منظور امام(ره) علمی که بدان عمل نشود بوده است؟ یا اینکه انسان در ابتدا باید به اصلاح نفس و تهذیب خود اقدام نماید سپس به یادگیری علم بپردازد (یعنی آمادگی روحی جهت یادگیری علوم)؟
پاسخ:
علیکم السلام. علم و تهذیب مانند دو بال هستند که بهوسیله آنها، پرواز به سمت حق میسر میگردد. اگر علم از تهذیب جلوتر یا عقبتر باشد، مشکلاتی در پی خواهد داشت؛ از جمله آنکه انسان یا عالم متکبری میشود که جز خودش را قبول ندارد و شیطان به وسیله او حکم میدهد یا جاهل عالم نمایی میشود که حرفهای بدون سند و بافتههای باطل ذهن خود را به دیگران القا میکند به گمان آنکه براساس دین حکم نموده است.
سؤال شماره ۹:
آیا در راه خودسازی، بدون استاد راهنما میتوان طی مسیر نمود؟
پاسخ:
بدون استاد راهنما حرکت کردن ریسک بزرگی است. ممکن است انسان تا حدودی پیش برود اما حرکتش نتیجه بخش نخواهد بود و حتی احتمال سقوط و بدتر شدن احوالاتش نیز وجود دارد. اما این دلیل نمیشود که کسی به علت ترس از سقوط وارد مسیر حق نشود؛ چرا که شروع حرکت از ماست و ادامه و تداوم کار به لطف و مدد پروردگار است. هرکس با توکل به خداوند عزوجل و توسل به اهلبیت(ع) شروع کند، حتما خداوند متعال، یک راهنمایی را بر سر راهش قرار میدهد.
سؤال شماره ۱۰:
با سلام و عرض ادب و احترام، ببخشید بنده برای خودسازی (تهذیب نفس) به راهنما و استاد نیاز دارم. چگونه استادی مطمئن پیدا کنم که به آسانی در دسترس باشد؟
پاسخ:
علیکم السلام. به فرمایش امام خمینی(ره) نشانه نصیحتگر واقعی چهار چیز است:
۱- به حق قضاوت میکند.
۲- حق مردم را بدون مطالبه میپردازد.
۳- آنچه برای خود میپسندد برای دیگران هم میپسندد.
۴- به هیچکس تعدی و تجاوز نمیکند. (نصایح امام ره/ ص۲۲)
باید با توسل به اهلبیت(ع) از خداوند بخواهید که چنین شخصی را جلوی پایتان بگذارد.
سؤال شماره ۱۱:
حق و حقوق استاد بر شاگرد و حقوق شاگرد بر استاد را برایمان شرح دهید.
پاسخ:
از حقوق استاد بر شاگرد این است که:
– زیاد از او سؤال نکند.
– اگر کسی سؤال کرد، او پیش از استاد جواب نگوید.
– اگر استاد رویش را برگرداند، شاگرد پافشاری و سماجت نکند.
– اگر استاد حالش مناسب نبود، دست به دامن وی نشود.
– با دستش به سمت استاد اشاره نکند.
– با گوشه چشم به استاد نگاه نکند.
– در محضر استاد با دیگران گفتگو و مشورت ننماید.
– از استاد عیبجویی نکند.
– نزد استاد نگوید: فلانی برخلاف گفته شما چنین گفت.
– اسرار استاد را فاش نسازد.
– در محضر استاد غیبت نکند.
– هم در حضور و هم در غیاب، حافظ استاد باشد.
– غیر از سلامی که به جمع میدهد، تحیتی مخصوص خدمت استاد عرضه بدارد.
– در مقابل استاد بنشیند.
– اگر استاد چیزی خواست، برای انجامش بر دیگران پیشی بگیرد.
– از طولانی شدن سخن استاد دلگیر نشود؛ زیرا استاد نظیر درخت خرماییست که باید در انتظارش نشست که چه وقتی منفعتی از او تراوش میکند. (آیین بندگی ونیایش- تألیف: شیخ احمد بن فهد حلی/ ص۱۴۱و۱۴۲)
و اما حقوق شاگرد بر استاد در کلام امام سجاد(ع) آمده است: حق شاگرد تو این است که بدانی خداوند به واسطه علم و دانشی که به تو داده و از خزانههای (دانش) خود برای تو گشوده، تو را سرپرست شاگردانت ساخته است. بنابراین اگر مردم را خوب آموزش دهی و با آنان درشتی و بدرفتاری نکنی و از تعلیمشان به ستوه نیایی، خداوند از فضل خود بر دانش تو بیافزاید. اما اگر دانش خود را از مردم مضایقه کنی یا هنگامیکه برای آموختن دانش نزد تو آمدند، با ایشان درشتی و بدرفتاری کنی، بر خداوند عزوجل سزاوار است که علم و شکوه آن را از تو بگیرد و جایگاه تو را از دل مردم بیاندازد. (عوالی اللآلی: ۴/۷۴/۵۴ منتخب میزان الحکمه: ۴۰۰)
سؤال شماره ۱۲:
باسلام. لطفا درخصوص فشار رحمانی، فشار نفسانی و فشار شیطانی با ذکر مثال توضیحاتی را شرح بفرمایید.
پاسخ:
علیکم السلام. فشار آوردن به نفس دونوع است:
الف) رحمانى
ب) نفسانی یا شیطانی (این دو مانند دو شریک، باهم هماهنگ عمل میکنند؛ روی همین حساب آنها را با هم توضیح میدهیم)
الف) فشار رحمانى: در فشار آوردن رحمانى به نفس، چیزى کم و زیاد یا خراب نمیشود بلکه بر اثر فشار آوردن به نفس ،انسان روز به روز به خداوند عزوجل نزدیکتر میشود. به عنوان مثال: خواندن نمازهاى واجب در اول وقت، به اندازه غذاخوردن، غذاى لذیذ کمتر خوردن، تنبلى نکردن، نماز شب خواندن، تغییر اخلاق از بد به خوب، تا طلوع آفتاب بیدار ماندن، دائم الذکر بودن، دائم الوضو بودن، به ضرورت حرف زدن، گناه نکردن، توجه نکردن به وسوسههاى شیطانى، مخالفت با هواهای نفسانى. توضیح بیشتر اینکه تمام دستورات خداوند عزوجل و اهلبیت(ع) براى یک مبارز، فشار رحمانى به حساب میآید که در آنها نه افراط است و نه تفریط.
ب) فشارنفسانی یا شیطانی: ظاهرش خوب اما باطنش بد است، اولش خیر است اما آخرش شر میشود. اولش حق و آخرش باطل است. فشارهای نفسانی و شیطانی اثر ظاهرى دارند نه باطنى؛ یعنى بر اثر این نوع فشارها بر روى نفس، ظاهراً انسان به یک سری قدرتهای محدود دست پیدا میکند مانند: مرتاضهای هندی که به خاطر بدست آوردن یکسری قدرتها به خودشان ریاضتهای غیرشرعی میدهند. شاید این ریاضتها اثر ظاهری داشته باشد اما بهدلیل رحمانی نبودنشان، باطن انسان را اصلاح نمیکند و انسان را به خدا نمیرساند . تفاوت مبارزه نفسانی با رحمانی در این است که خداوند عزوجل پاداش انسان نفسانی را در همین دنیا میدهد اما پاداش انسان رحمانی را در آخرت. در فشار آوردن نفسانی یا شیطانی امکان دارد امر واجبى ضایع شده و یا چیزى تخریب گردد که در این صورت باطن فرد اصلاح نمیشود. به طورکلی فشار آوردنهای نفسانی یا شیطانی غیرشرعی به نفس، مجموعه رفتارهای مملو از افراط و تفریطی هستند که مردم را نسبت به دین بدبین میکند. فعالیت ابلیس برای تبدیل کردن فشار رحمانی به نفسانی یا شیطانی به شرح ذیل میباشد:
۱- تشویق به عبادت زیاد خارج از توان انسان.
۲- تشویق به امر به معروف و نهی از منکر بدون در نظر گرفتن شرایط آن.
۳- تشویق به علم بدون تهذیب یا تهذیب بدون علم.
۴- تشویق به خودسر عمل کردن بدون راهنما.
۵- تشویق به عبادت بدون اطاعت.
۶- تشویق به عبادتهای خاص در ملاء عام، جهت انگشتنما شدن.
۷- تشویق به ارتباط داشتن با گناهکاران با توجیه دلسوزی برایشان و با هدف تأثیر بد پذیرفتن از آنها.
۸- تشویق به انفاق و ایثار بیمورد نسبت به گناهکاران جهت ضایع نمودن عمل نیک.
۹- تشویق به انفاق با مالی که خمس آن پرداخت نشده است.
۱۰- تشویق به عکسالعملهای بد در مقابل کسی که رفتارش بد است. در صورتی که باید رفتار بد دیگران را با خوبی پاسخ داد.
سؤال شماره ۱۳:
سلام، خسته نباشید. خیلی دوست دارم بنده خوب خدا باشم و در این راستا تمام تلاشم را میکنم. لطفا مرا راهنمایی بفرمائید.
پاسخ:
علیکم السلام. اولین شرط خوب شدن، اراده قوی برای تغییر است؛ یعنی گناه را بشناسید و از آن دوری کنید. البته برای اینکه بتوانید از گناه دور شوید باید یکسری مقدمات را رعایت نمایید. بطور مثال: در محیطی که احتمال میدهید به گناه میافتید وارد نشوید، با افراد اهل گناه مجالست نکنید و …
سؤال شماره ۱۴:
باسلام. بنده برای شروع حرکت در مسیر حق به برنامهای نیاز دارم که روزانه انجام دهم. لطفا برای کسی که میخواهد از اول شروع کند برنامهای بدهید.
پاسخ:
علیکم السلام.
۱- ابتدا غسل توبه انجام دهید و بعد از آن چهار رکعت نماز (دو تا دو رکعت) بجا بیاورید (در هر رکعت بعد از حمد، سه مرتبه سوره توحید، یک مرتبه سوره ناس و یک مرتبه سوره فلق خوانده شود). بعد از اتمام نماز، هفتاد بار استغفار بفرستید.
۲- برنامه دینی روزانهای را که در فصل ششم جزوه قرار دارد مطالعه بفرمایید و به قدر تواناییتان کم کم آن را انجام دهید. البته شاید خواندن یک جزء قرآن برای شروع سخت باشد، شما از ده آیه تا یک جزء به قدر وقت و تواناییتان قرائت کنید. دعاهای هشت و بیست صحیفه سجادیه را نیز بخوانید.
۳- تمام مسائل شرعیتان را حل کنید (نماز قضا، روزه قضا، حق الناس و…).
۴- لقمهتان را حلال کنید و خوردن لقمه حرام را ترک نمایید، غدای لذیذ و رنگی یا دو نوع غذا نخورید و خوردن تنقلات مثل چیپس، پفک و هر خوراکی مضر برای بدن را ترک کنید (این موارد باید در دستور کارتان قرار بگیرد).
سؤال شماره ۱۵:
در بحث مخالفت با نفس، آیا برای غذا خوردن باید با اعضای خانواده همراه شد یا اینکه هرکس برای خودش غذا بخورد؟ همچنین توضیح بفرمائید تکلیفمان درباره غذایی که قبلا خوردنش را دوست داشتیم اما درحال حاضر آن را دوست نداریم و نسبت به آن بیمیل هستیم چیست؟
پاسخ:
غذایی نفسانی است که صبح، ظهر و شب میل به خوردن آن داشته باشید. در غیر این صورت با خانواده هم غذا شوید. غذا را باید به خاطر قوت آن خورد نه به خاطر دوست داشتنش. اگر غذایی مفید، مقوی و سالم است باید بخورید حتی اگر دوست نداشته باشید.
سؤال شماره ۱۶:
با سلام و خداقوت. مشاهده شده بعضی افراد نسبت به برخی کارها یا خوردن بعضی غذاها حساسیت بیجا به خرج میدهند و تلقین منفی میکنند مبنی بر اینکه فلان غذاها را دوست ندارند. این قبیل افعال از کجا نشأت میگیرد و راهکار اصلاح آن چیست؟
پاسخ:
علیکم السلام. حساسیت بیجا و تلقینات منفی از شیطان است. انسان باید هر کار خیر و درستی را با تکیه به پروردگار انجام دهد و به القائات شیطانی و حساسیتهای بیجایش اعتنا نکند. هر غذای مفید و مقوی را باید به خاطر خدا خورد و کار به امیال نفس نداشت؛ چراکه دوست داشتن و دوست نداشتنهای بیجا از نفس است.
سؤال شماره ۱۷:
معنای هوسرانی و شهوترانی چیست؟ آیا شهوترانی فقط درخصوص مسائل جنسی به کار می رود؟
پاسخ:
شهوت همان شدت خواهش نفس است. شهوت در خواب، خوراک، مسائل جنسی و… میباشد که به معنای میل شدید نسبت به آن امر است. هوس نیز زیاده خواهی نفس میباشد. مثل اینکه جسم انسان به یک لیوان چای نیاز دارد اما او هوس میکند یک لیوان دیگر هم بخورد.
سؤال شماره ۱۸:
با سلام خدمت شما. اگرکسی در حال مخالفت با نفس باشد اما یکدفعه مقدار خوابش زیاد شود یا اینکه به نفس خود برسد و بعد از آن پشیمان شود، باید چه کار کند که تحت تأثیر نفس و قوی شدن بُعد حیوانیاش قرار نگیرد؟
پاسخ:
علیکم السلام. اراده قوی و معرفت نسبت به هدف، یعنی اینکه انسان بداند برای چه تلاش میکند و در مقابل این تلاش چه چیزی بدست میآورد، مهمترین عاملی است که باعث میشود انسان تحت تأثیر خواستههای نفسش قرار نگیرد. البته توسل مدام به اهلبیت(ع) نیز از جمله عوامل مهم به موفقیت رسیدن در مسیر حق میباشد. هنگامی که به حرف نفستان گوش میدهید باید با گریه و توسل به اهلبیت(ع)، از آنان بخواهید تا تأثیر بد این موافقت با نفس را از شما دور سازند سپس ذکرهای
نفس( یا دائمُ یا قائمُ / یا زَکِیُّ الطّاهِرُ مِن کُلِّ آفَهٍ بِقُدسِهِ / اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ) را بگویید. إنشاءلله اثر این موافقت از بین میرود.
سؤال شماره ۱۹:
با عرض سلام خدمت شما. وقتی که پوشش ظاهریام را بر اساس مخالفت با نفسم و مخالفت با دنیایم قرار میدهم تا چه اندازه باید به نظر همسرم (زن) در اینباره توجه کنم؟
به عنوان مثال: برای مخالفت با نفسم، موهایم را کوتاه میکنم و یا فلان لباس را برای بیرون رفتنم میپوشم، ولی گاهی اوقات میبینم که همسرم خیلی اذیت میشود.
پاسخ:
علیکم السلام. اگر نظر همسرتان راجع به لباس، مو و به طورکلی ظاهرتان، خلاف عرف نیست و نظراتشان طوری نیست که شما را انگشتنما کند، بهتر است به نظر ایشان عمل نمایید؛ زیرا آراستگی ظاهرتان باید طوری باشد که برای همسرتان جلب توجه کنید و در چشم ایشان زیبا جلوه دهید تا توجهش به دیگری که ظاهرش مطابق میل ایشان است جلب نشود. در کل این از نفس شماست که به خواستههای مباح و حلال همسرتان اعتنا نمیکنید؛ چراکه همین امر مقدمه اختلاف و دلزدگی ایشان از شما میشود و شاید اگر همسرتان توجه شما را نسبت به خودش ببیند، تا حدود زیادی رفتارش با شما تغییرکند.
سؤال شماره ۲۰:
سلام. بنده در طول روز مدام با افکار بیهوده مبارزه میکنم و ذکر هم با توجه میگویم. اما قدری که از ذکر گفتن خسته میشوم و استراحت میکنم، همان فکرهای بیهودهای که قبلا رد کرده بودم، دوباره برایم تکرار میشود. خواهشمندم راهنمایی کنید اشکال بنده کجاست؟ آیا این مسأله طبیعی است؟
پاسخ:
علیکمالسلام. داشتن افکار بیهوده برای کسانی که نفسانی هستند، طبیعی است. اما کسانی که در حال مبارزه میباشند، اگر یک لقمه اضافه یا لذیذ بخورند، یا چند دقیقه بیشتر بخوابند و یا روزنههای ورود افکار، چشم، گوش و زبان را کنترل نکنند، در طول روز با افکار بیهودهی زیادی مواجه خواهند شد. حال اگر بعضی مسائل برای کسی مهم باشد، امکان دارد افکار بیهودهاش در آن زمینه بخصوص زیاد شود. یکی دیگر از موارد مهم درمورد افکار بیهوده، نبستن پرونده ذهنی بعضی از افکار مثل خاطرات گذشته و… می باشد. اگر تمام موارد مذکور را رعایت کردید و باز هم افکار بیهوده داشتید، فعلا باید با گفتن ذکر مناسب و بیاعتنایی به افکار بیهوده، استقامت کنید؛ زیرا این موضوع ربط به قوی بودن نفس دارد. درضمن باید با توسل از اهلبیت(ع) نیز کمک بگیرید.
سؤال شماره ۲۱:
اگرکسی مدام به فکر این باشد که چندین کار (مثلا خیاطی، حجامت درمانی و…) را بیاموزد، میتوان گفت که او به دنبال دنیاست و حبّ دنیا دارد؟
پاسخ:
خیر. این قبیل کارها دنیا طلبی محسوب نمیشود. اما اگر چنین فکری دغدغه انسان شود به طوری که در اخلاق و رفتار او تأثیر بگذار؛ یعنی عصبی و بداخلاق شود و به خاطر نرسیدن به این خواسته، مسئولیت هایش را به درستی انجام ندهد یا درحال نماز هم چنین فکری را در ذهن بپروراند، در این صورت مخالف خواست پروردگار بوده و دنیاطلبی محسوب میشود.
سؤال شماره ۲۲:
سلام. مشکل بنده این است که در مسیر مبارزه با دشمنان خدا (نفس، شیطان و دنیا) یک روز خوب عمل میکنم، یک روز متوسط و روز دیگر خیلی بد. تصمیم میگیرم که دیگر خوب باشم، به دنبال آن هم خوب کار میکنم اما این خوب بودن دوامی ندارد و یک دفعه همه چیز خراب میشود. این روند یک خط در میان مبارزه کردن من ادامه دارد و باعث دلسردیام شده و باعث شده قبول کنم که نمیتوانم. از طرفی هم هرگاه مبارزه را رها میکنم، میبینم که دنیا ارزشش را ندارد که مبارزه با دشمنان خدا را کنار بگذارم. بنابراین دوباره به این راه رو میآورم و باز همان اتفاقات برایم تکرار میشود و نمیتوانم به کارم تداوم دهم. لطفاً مرا راهنمایی بفرمایید.
پاسخ:
علیکم السلام. شناخت کافی نداشتن از هدف مبارزه با دشمنان خدا و اعتنا نمودن به وسوسههای شیطان، عدم تداوم در مبارزه را در پیخواهد داشت. اگر سالک الی الله در مقابل سختیها و مشکلاتی که در طی مسیر برایش ایجاد میشود، عظمت پروردگار را در نظر بگیرد، میتواند با صبر، استقامت و برنامهریزی صحیح بر مشکلات فائق آید. اعتنا نمودن به وسوسههای مأیوس کننده، توفیق حرکت به جلو را از شما میگیرد. تنها با بیاعتنایی به شیطان، تلاشتان تداوم پیدا میکند. البته برای انسان همیشه امکان خطا وجود دارد. اگر بعد از خطا با توسل به اهلبیت(ع) و تضرع به درگاه پروردگار همراه با توبه حقیقی جبران مافات نمایید، این خطاکاری مانع حرکت شما نخواهد شد. انسان هدفمند همیشه تواناست. نتوانستن بر اثر نخواستن است. اگرحقیقتا خدا را بخواهید، حتما میتوانید برای رسیدن به وصالش مشکلاتتان را پشت سر بگذارید.
سؤال شماره ۲۳:
لطفا بفرمایید برای قوی شدن اراده و به تبع آن تلاش بیشتر در مسیر حق چه بایدکرد؟ و ارادهای که ضعیف شده را چگونه میتوان تقویت نمود؟
پاسخ:
انسان در ابتدای ورود به مسیر حق، با اراده قوی و به تناسب آن با عجلهای که ذاتا برای رسیدن به هدفش دارد، با روحیه و نشاط بالا شروع به کار میکند. با این دید که تلاشش در مدت کوتاهی نتیجه بخش خواهد بود. اما با گذشت زمان و دیدن سختیهای مسیر و نتیجه نگرفتن در کوتاه مدت، تحت تأثیر القائات شیطان قرارگرفته و خواست و اراده اولیه اش روز به روز کمتر میشود تا جاییکه گاهی شخص با نگاه به وضعیت کنونی خود و مشاهده عدم پیشرفتش دچار ناامیدی شده و در حالت سکون قرار میگیرد. اگر چنین فردی ضعف و ناتوانیاش را نادیده بگیرد و با تکیه بر قدرت پروردگار نسبت به اصلاح مخلوقش، خود را به او بسپارد و عجله را کنار بگذارد، همچنین بدون در نظر گرفتن نتیجهی کار و تنها با هدف انجام وظیفه بندگی و اطاعت از پروردگار، تلاشش را روز افزون کند، به یاری خدا موفق میشود.
سالک در طی مسیر و هنگام رویارویی با سختیهای راه باید با نگاه به عظمت و قدرت پرودگار و اینکه خداوند ارزشش را دارد که به خاطر رسیدن به او سختیها را تحمل نماید، یأس و القائات منفی شیطان را از خود دور سازد و با روحیه قوی به تلاشش ادامه دهد. اما اگر در این میان با شکست مواجه شد باید با توسل به اهلبیت(ع) نیروی از دست رفته را برای تلاش مجدد به دست بیاورد.
سؤال شماره ۲۴:
شما میفرمایید نبایدکار به نتیجه تلاشمان داشته باشیم. مگر نه اینکه انسان باید در این دنیا هم نتیجه کار و تلاشش را ببیند؟ لطفا راهنمایی بفرمایید.
پاسخ:
مطمئنا خداوند هیچ تلاشی را بدون نتیجه نمیگذارد.«فَمَن یعَْمَلِْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرا یرَه؛ هرکس به اندازه ذرهای نیکی کند آن نیکی را میبیند.» اما از آنجایی که اصلاح امری زمان بردار است، اگر کسی با عجله به دنبال کسب نتیجه باشد، شکست خواهد خورد؛ چراکه خراب شدن آسان و اصلاح شدن بسیار سخت و زمانبر است.
سؤال شماره ۲۵:
سلام، بنده خیلی تلاش کردم که تغییر کنم. مدتی هم تحت نظر یک راهنمای الهی بودم و موفق شدم پیشرفت کنم یعنی به خواندن نماز شب پرداختم، روزه گرفتم و با عبادتهایی نظیر خواندن قرآن و زیارت عاشورا و… آشتی کردم و کارهای حرامی را که قبلا انجام میدادم کنار گذاشتم. اما فقط سه ماه توانستم این چنین باشم. شیطان از راه شهوت وارد شد و مرا وسوسه کرد. اکنون دوباره فیلم و عکس حرام میبینم و با وجود اینکه خدا را عبادت میکنم و میدانم که در محضر خدا هستم اما صفت کثیف شهوت مرا به زمین زده. میدانم که گناه میکنم، با اکراه هم گناه میکنم اما شهوت مرا رها نمیکند. با وجود اینکه مرد جوان و متأهلی هستم اما از خداوند میخواهم که شهوتم را از وجودم بردارد. حتی حلالش هم نمیخواهم تا ازشیطان فاصله بگیرم و بتوانم به خدا نزدیک شوم. بنده میتوانم زبانم را و باقی صفات رذیله را کنترل کنم اما شهوتم را نمیتوانم. لطفا کمکم کنید.
پاسخ:
علیکم السلام. جهت کنترل شهوت باید چند کار را انجام بدهید:
۱- کنترل خواب و خوراک؛ یعنی به اندازه خوردن، زیاد غذای لذیذ نخوردن، کنار گذاشتن موقتی غذاهای سرخ کرده و هرآنچه که بُعد حیوانی شما را قوی میکند. مانند: کره، روغن حیوانی، سرشیر، کله پاچه و…
۲- روزه گرفتن در کنترل شهوت بسیار مؤثر است.
۳- زیاد ورزش کردن.
۴- توسل زیاد به اهل بیت(ع) جهت برطرف شدن مشکل.
۵- مخالفت با هواهای نفسانی.
ضمنا: زمانی که میلتان به شهوت زیاد شد، باید با ذکر«یا زَکِیُّ الطّاهِرُ مِن کُلِّ آفَهٍ بِقُدسِهِ» با میلتان مخالفت کنید. این ذکر را هزار بار بگویید. به زیارت قبور بزرگان بروید و از آنها کمک بخواهید. سوره نجم را نیز بخوانید.
با مداومت بر این رویه إنشاءالله مشکلتان حل خواهد شد. البته جهت درمان مزاجتان نیز به طبیب طب سنتی مراجعه نمایید.
سؤال شماره ۲۶:
اگر شخصی حس و حال عبادت داشته باشد و در درون خود علاوه بر اینکه حالت معنوی احساس میکند، یک میل و رغبتی هم به گناه داشته باشد، این حالت از چه چیزی منشا میگیرد؟ و چگونه میتوان دانست که در راه تزکیه نفس و تقوا درست عمل کردهایم یا خیر؟ سپاسگزارم.
پاسخ:
اگر انسان به حرف حق درست عمل نماید، حتما میل درونیاش تغییر میکند؛ یعنی بر اثر مداومت در مخالفت با نفس و رعایت تقوا، حالتهای نفس انسان عوض میشود و بر اثر تغییر حالت نفس از بد به خوب نیز میل به گناه و ارتکاب معصیت تبدیل به میل به نیکی و صواب خواهد شد. اگر تلاشتان چنین نتیجهای نداده، حتما کم کاری کردهاید یا سعیتان مداوم نبوده است و اگر با این احوالات، خداوند به شما حال عبادت و ارتباط با خودش را عطا مینماید، این اقبال و حال معنوی لطفی از جانب پروردگار و جهت اصلاح شماست.
سؤال شماره ۲۷:
سلام. چه کار کنیم که افکارمان به طرف حرام نرود؟
پاسخ:
علیکم السلام. موارد ذیل در به وجود آمدن افکار حرام مؤثراند:
۱- خوردن لقمه حرام و شبهه. (در کتاب استعاذه آیت الله دستغیب آمده: یک لقمه حرام خوردن تا چهل روز وسوسه حرام را در پی دارد.) پس ترک لقمه حرام و شبهه برای کنترل افکار حرام ضروری است.
۲- قوی بودن نفس و عدم رعایت حد وحدود در حلال الهی. کسی که تمام همتش شکم و شهوتش باشد، مانند حیوان است وحیوان نمیتواند افکارش را کنترل و مهار نماید. باید با رعایت حد و حدود در حلال الهی؛ یعنی رعایت حدود در خوردن، خوابیدن و تلاش در جهت کنترل و حفظ اعضای بدن از گناه، سعی بر ضعیف نمودن بُعد حیوانی داشت تا بتوان با ذکر گفتن و توجه نمودن به ذکر، به وسوسههای شیطان بیاعتنایی نمود. نکته قابل توجه اینکه: کنترل چشم و مراقبت از نگاه، در جلوگیری از آمدن افکار حرام بسیار مؤثر است.
۳- عدم شناخت و معرفت نسبت به حضور پروردگار و داشتن دیدگاه شهوانی نسبت به جنس مخالف. اگر انسان خداوند را ناظر بر اعمال خویش بداند و دیدگاهش را آخرتی نماید؛ یعنی جنس مخالف را به چشم وسیلهای برای ارضای شهوت خود نبیند، بلکه لباس مرد و زن را تقوا بداند و این لباس ظاهری (جسم افراد) را تنها وسیله گذران زندگی دنیا و عامل بقای نسل بشر بداند، غیرتمند باشد و ناموس دیگران را ناموس خودش تلقی کند، همچنین به شیطان اجازه ندهد تا افکارش را به سمت مسأله شهوترانی و مسائل جنسی ببرد، با مداومت بر این رویه به یاری خداوند دیدگاهش تغییر کرده و افکار حرام ریشه کن میشود.
سؤال شماره ۲۸:
بنده فرد گناهکاری هستم که خیلی دوست دارم پاک شوم اما شهوتم زیاد است و در این زمینه وسوسههای زیادی دارم، به طوری که نمیتوانم خودم را کنترل کنم و متأسفانه به گناه میافتم. لطفاً مرا راهنمایی نمایید.
پاسخ:
به احتمال زیاد مزاج شما گرم، تند و شهوتتان قوی است و همین امر نیز باعث تشدید میل شما به گناه میشود. برای کنترل گرمی مزاج پیشنهاد میکنم: مصرف غذاها و ادویه جات گرم را به حداقل برسانید. کنار خوراکیهایی که طبع گرم دارند حتما سردی بخورید. غذاهای حیوانی مثل کله پاچه، سرشیر و حتی کره و روغن حیوانی را از برنامه غذاییتان حذف کنید و یا خیلی دیر به دیر مصرف نمایید. مصرف غذاهای لذیذ و سرخ کرده با روغن زیاد را به حداقل برسانید؛ چراکه مصرف زیاد این نوع غذاها شهوت را تشدید میکند. زیاد روزه گرفتن نیز در کنترل شهوت بسیار مؤثر است. البته به شرطی که در وعده سحر و افطار، پرخوری و زیادهروی نکنید. اگر از لحاظ جسمی توانایی آن را دارید که چهار روز در هفته روزه بگیرید، بسیار عالی است و اگر هم نمیتوانید، حداقل دو روز در هفته را روزه باشید. ورزش و راحتی زیاد به بدن ندادن هم درکنترل شهوت مؤثر است. إنشاءالله با انجام این دستورالعمل، بحث مزاج و شهوتتان تا حدود زیادی کنترل میشود. بقیه کار هم دست خودتان است که بخواهید بهخاطر خدا گناه را ترک کنید. باید آخرتتان را ببینید و به خودتان بگویید: فردا که در قبر قرار گرفتی، چه جوابی برای گناهانت داری؟! گناه کردن شما دل امام زمان(ع) را به درد میآورد. به حرف وجدانتان گوش بدهید. واقعا این حق امام زمان(ع) است که فرزندان شیعهاش را در حال گناه ببیند؟!
سؤال شماره ۲۹:
باسلام، ببخشید از شدت شهوت زیاد در عذاب هستم و نمیدانم چه کار کنم. از خودم بدم میآید. قبلا اینطور نبودم و الان هم هرچه توسل و توکل میکنم فایدهای ندارد. با وجود آنکه مدتی مخالفت شدید با خواهشهای نفسانی داشتم، باز هم بینتیجه بوده است. لطفاً راهنمایی بفرمائید.
پاسخ:
علیکم السلام. برای کنترل شهوت؛ کنترل خوراک، آشامیدن و خواب ضروری است. همانطورکه جهت رعایت تقوا تمرین میکنید، همراه با توسل باید حد و حدود الهی را نیز در حلال خداوند رعایت نمایید. مثلا: کنترل چشم و حفظ نگاه سدی است جهت کنترل افکار شهوانی. بعلاوه این مشکل میتواند مربوط به نوع مزاجتان هم باشد که باید به طبیب سنتی مراجعه کنید.
ورزش برای غلبه بر شهوت بسیار عالی است. نخوردن غذاهایی که لذیذ و مقوی هستند و باعث زیاد شدن شهوت میشوند مثل: کله پاچه، سرشیر و… همچنین راحتی ندادن به جسم نیز مؤثر در کنترل شهوت هستند. لازم به ذکر است که اصلاح زمانبردار است؛ زیرا که خرابی آسان صورت میگیرد اما سالم شدن به زمان نیاز دارد و با تداوم امکانپذیر است.
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود *** رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
سؤال شماره ۳۰:
با سلام خدمت شما. عوامل بیرونی چه میزان در انحراف کسی که در مسیر تهذیب است، تأثیرگذار هستند؟ آیا خود شخص نیز بایستی زمینهاش را داشته باشد یا خیر؟
پاسخ:
علیکم السلام. کسی که تحت تأثیر انحرافات بیرونی قرار میگیرد، باید زمینه اش را داشته باشد. نداشتن ایمان قلبی و استدلالی، لقمه حرام، عدم رعایت تقوا، وجود گناهان درونی و مخالفت نکردن با آنها، قوی بودن بُعد حیوانی (نفس) و حبّ دنیا از مقدمات جذب انحرافات بیرونی میباشد که زمینه را برای اعتنا به شیطان و ایادیش فراهم میسازد. تنها کسانی از انحرافات و جذبههای ظاهری و فریبنده باطل محفوظ میمانند که از نفسشان حساب بکشند. مانند حسابرسی دو شریک نسبت به یکدیگر؛ زیرا لحظهای غفلت از دشمنان درونی، باعث میشود انسان گرفتار دشمنان بیرونی شود. پس هرکس در هر مرتبهای از تقوا که باشد، اگر از دشمنان خدا غافل گردد، حتما تحت تأثیر انحرافات بیرونی قرار میگیرد.
سؤال شماره ۳۱:
لطفا توضیح بفرمائید چرا انسانها نمیتوانند فکر خوب کنند؟
پاسخ:
تا زمانی که انسان درونش را پاک و رحمانی نکند، افکارش رحمانی نمیشود. درون خراب، افکار بد را به همراه دارد. پس نتیجه میگیریم افکار بد از شیطان نیست بلکه از درون خراب انسان است.
سؤال شماره ۳۲:
چرا انسان فکر میکند افکار بد فقط از ناحیه شیطان است؟
پاسخ:
در جواب این سؤال باید گفت: وسوسه از فکر بد جداست. همانطور که در قرآن آمده شیطان فقط به فحشا و منکر دعوت (وسوسه) میکند؛ اما انسان درباره همه چیز فکر میکند. شیطان شاید بتواند افکار بد انسان را مدیریت کند تا کار بد انجام دهد اما نمیتواند خودش را جای افکار انسان بگذارد و به جای او فکر کند. گاهی بدون آنکه به چیزی فکر کنید، یک دفعه چیز بدی به دلتان خطور میکند و یا شما را به یاد گذشته و خیلی مسائل میاندازد تا روی آن فکر کنید و از یاد خداوند غافل شوید؛ به این میگویند وسوسه. یا اینکه فکر میکنید یکی از درون به شما راهکار اشتباه میدهد، این هم یک نوع وسوسه است. به این ترتیب میتوان دانست که وسوسه از فکر جداست و افکار بد و خراب مربوط به خود انسان میباشد و نباید همه افکار بد را وسوسه شیطان دانست. اگر کسی از افکار بد یا وسوسه خلاصی ندارد، مربوط به درون خراب خودش میباشد همانطور که اگر به جای بنزین در باک ماشینی گازوئیل بریزیم، ماشین درست کار نمیکند، انسان هم اگر به جای اطاعت و عبادت پروردگار چیز دیگری به خوردِ خودش بدهد، درست کار نمیکند. اگر به کسی نسخهی دائم الذکر بودن میدهند، برای از بین بردن وسوسه و افکار خراب نیست بلکه برای تأثیر نپذیرفتن وکم کردن وسوسه و افکار بد میباشد. برای از بین بردن بدی، باید بدی را از ریشه قطع نمود؛ یعنی باید شیطان را از دل بیرون کرد تا بدی از بین برود. دیو چو بیرون رود فرشته درآید. اگر فرشته جایگزین دیو شود، عقل خراب و قوه تفکر خراب همه و همه درست کار میکنند. پس بدین شکل است که انسان خراب و معیوب سالم میشود و به بهشت میرود؛ چرا که به بهشت دارالسلام میگویند یعنی آنجا فقط جای آدمهای سالم است.
سؤال شماره ۳۳:
با سلام و سپاس از شما. شیطان در مسیر حق چگونه میتواند موانع کوچک را برای ما بزرگ جلوه دهد؟
پاسخ:
علیکمالسلام. شیطان از راههای گوناگون میتواند به وسیله ترفندهای مختلف از کاه کوه درست کند. یکی از راههای مشخص و بارز شیطان دسیسه بر علیه انسانی است که خودخواه و خودبین باشد. چنین انسانی نسبت به موضوعات مختلف حساس است و خیلی از مسائل نفسانی برایش مهم است. در این صورت شیطان برایش از کاه کوه میسازد. بدین شکل که حرف بیاهمیتی را با وسوسه دنبال میکند تا فرد حساس نتواند آن موضوع کوچک را نادیده بگیرد و به وسیله دنبال کردن آن حرف، برای خود و دیگران یک وضعیت بزرگ ایجاد میکند. یا وقتی موضوعی برای انسان آنقدر مهم باشدکه دیگر نتواند به خاطر خدا از آن بگذرد، در خصوص آن موضوع وضعیت بسیار بزرگی میسازد. به عنوان مثال: اگر برایمان تحویل گرفتن دیگران بسیار مهم باشد، هنگامی که دیگران ما را تحویل نگیرند، سریع واکنش منفی نشان میدهیم که این واکنش از نفس قوی ما سرچشمه میگیرد. نقش شیطان در این مسأله، بزرگنمایی آن رفتار بد است. شیطان از راههای دیگری نیز میتواند از کاه کوه بسازد؛ از جمله خوش آمدن و خوش نیامدنهای نفسانی. انسان نفسانی اگر از کسی خوشش بیاید، انتظارات و توقعات بالایش او را نسبت به رفتار آن فرد حساس میکند که اگر مطابق انتظاراتش عمل نشود، شیطان وضعیت ایجاد شده را برایش بزرگ جلوه میدهد و اگر از کسی خوشش نیاید، از تمام رفتارهای او ایراد میگیرد و از کوچکترین مسألهای ناراحت شده و وضعیت بزرگی ایجاد میکند. البته بحث درباره این موضوع بسیار است که ما به همین مقدار اکتفا مینماییم.
سؤال شماره ۳۴:
با عرض سلام. آیا تمام موضوعات وسوسههای شیطان ریشه در آلودگیهای ما دارد؟ آیا ممکن است وسوسهای ریشه در ما نداشته باشد و شیطان تنها به جهت ناراحت کردنمان آن را القا کند؟
پاسخ:
علیکم السلام. به طورکلی وسوسههای شیطان از دو حالت خارج نیست، یا علت آن خود شخص و خطا و اشکالاتش میباشد، مانند: عدم رعایت حد و حدود الهی در امورات مباح (خوردن، آشامیدن، خوابیدن و…)، اشکالات و ضعفهای درونی (بیصبری، بیتوکلی، عدم اعتماد به خدا و…)، حساسیت و کنجکاوی بیش از حد، خوردن لقمه حرام و شبهه، ارتکاب گناه و… یا اینکه علت آن امتحان و آزمایش و اصلاح فرد است که در این صورت خداوند به شیطان اجازه میدهد شخص را وسوسه نموده تا بدین وسیله مورد امتحان وآزمایش قرار بگیرد. «مانند داستان حضرت ابراهیم(ع) و ذبح حضرت اسماعیل(ع)» ضمناً در مطالب قبلی تفاوت بین فکر و وسوسه توضیح داده شد که نباید این دو با هم اشتباه گرفته شوند. تشخیص وسوسه از فکر و مبارزه صحیح با هر کدام، همچنین نحوه بیاعتنایی و پاسخ دادن به آنها نیاز به کسب علم و آگاهی در محضر استادی مهذّب و مجرب دارد. ضمن اینکه موارد دیگری از وسوسه هستند که در حین تزکیه نفس برای انسان پیش میآید که توضیح آن به صورت کلی ممکن نیست.
سؤال شماره ۳۵:
چرا با یک مخالفت با دشمنان خدا (نفس، هوس و دنیا) یک قدم به خداوند نزدیک میشویم ولی با یک موافقت با آنها صد قدم به شیطان نزدیکتر میگردیم؟
پاسخ:
در ابتدای ورود انسان به مسیر حق، بر اثر خرابیهایی که پیش از آن به روحش وارد شده، مانند کشتی به گِلِ نشسته و پر از شکافی میباشد که با یک مخالفت همراه با شناخت و معرفت، شکافی از این کشتی را ترمیم مینماید. اما از آنجایی که درون او هنوز خراب است و سرزمین دلش تحت تسلط دشمنان خدا قرار دارد، یک موافقت با دشمنان خدا که موافق با درون خرابش میباشد، راه نفوذ دشمنان حق را باز میکند. هنگامی که راه نفوذ باز شد، تسلط دشمن بیشتر و خرابی نیز وسیعتر میگردد. مسلماً در چنین شرایطی تأثیر موافقت با باطل با وجود درون خراب، صد قدم بیشتر از تأثیر موافقت با حق میباشد.
سؤال شماره ۳۶:
با سلام و خدا قوت. مدتی است که به خاطر مشکلات و ناگواریهای مادی و معنوی از لحاظ روحی ناراحت هستم و این دلگرفتگی در ظاهرم هم نمایان شده به گونهای که احساس یک گره در دل و چهرهام نمیگذارد خوشرو و بشاش باشم. با وجود آنکه میدانم این به خاطر نفس و شیطان و دنیاست اما میخواستم بنده را راهنمایی بفرمائید تا به یاری خدا این مشکل رفع شود.
پاسخ:
علیکم السلام. پیشامدهای ناگوار از دو حالت خارج نیستند؛ یا اعمال شما خوب است که در این صورت امتحان و آزمایش شماست و باید خودتان را به قضا و قدر الهی راضی کنید و با صبور بودن و شاکر بودن از پس امتحانات الهی بربیایید. یا اعمالتان خلاف رضای خداست که در این صورت بلا و گرفتاری، تنبیه و عقوبت عملتان میباشد و باید با توبه و استغفار و اصلاح اعمالتان، از خداوند بخواهید که این گرفتاری را برطرف نماید. گرهای که در دل و صورتتان نمایان شده به علت نارضایتی شما از وضعیتهای پیش آمده میباشد. باید به شیطان بیاعتنایی کنید و به قضا و قدر الهی راضی شوید تا این حالتتان برطرف گردد. اعتنا به وسوسههای شیطان، شادمانی را از روح و جان انسان میگیرد. ناگواری معنوی نیز به علت عملکرد ضعیف شماست؛ زیرا اگر شما در تمام امورات زندگی طبق نظر خداوند عمل میکردید، هیچگاه گرفتار ناگواری معنوی نمیشدید.
سؤال شماره ۳۷:
باسلام. ضمن خسته نباشید، چرا بعضی اوقات انسان دلش میگیرد و از اعمالش ناراحت میشود و گریه میکند؟ از اینکه در نفس و شیطان و دنیا اسیر شده و احساس میکند اعمالش باعث میشود که نتواند درآینده در رکاب امام زمان(ع) باشد؟ بنده گاهی دلم بسیار میگیرد و از اعمالم ناراحتم.
پاسخ:
علیکم السلام. اگر انسان همیشه از اعمالش راضی باشد، هیچگاه به فکر تحول خویش نمیافتد. اینکه از اعمال بدتان دلگیر و ناراحت میشوید، نشانگر ایمان و اعتقاد قلبی شما و مقدمه تلاش برای تغییر و تحول است. البته به شرطی که این ناراحتی تبدیل به ناامیدی نشود. همین که از بدیهایتان ناراحت شوید و سعی در ترک آنها نمایید، انشاءالله با مداومت بر این رویه به یاری خداوند نفستان تربیت میشود. خطاها باعث نمیشود که امامتان شما را کنار بگذارد بلکه توبه نکردن از خطا و اصرار بر ارتکاب گناه است که توفیق همراهی امام زمان(ع) را از انسان میگیرد.
سؤال شماره ۳۸:
سلام. آیا این رفتار که در وضعیتها همیشه بنالیم و کاری کنیم که دیگران متوجه شوند در شرایط سختی به سر میبریم بعد هم بگوییم خدا را شکر که ما را در فشار و سختی قرار داده، خوب است یا ناشکری محسوب میشود؟
پاسخ:
علیکم السلام. شکایت کردن و نالیدن از امتحاناتی که پروردگار برایتان به وجود میآورد، نشانه عدم رضایت نسبت به امتحانات الهی است که اصلا کار درستی نیست. اما اگر واقعا راضی هستید و فقط دوست دارید از وضعیتهای زندگیتان جلوی دیگران صحبتی کرده باشید تا دیگران به سخت بودن شرایطتان پیببرند، باز هم کارتان غلط است؛ زیرا هدف از این کار جلب رضایت خداوند نیست بلکه این نفستان است که میخواهد بدین شکل خودش را مطرح نماید.
سؤال شماره ۳۹:
آیا ما که در مسیر تهذیب قدم برمیداریم و در این راه گاهی زمین میخوریم و بلند میشویم و دوباره حرکت میکنیم، میتوانیم عنصر مؤثری در یاری رساندن به امام زمان(ع) باشیم؟ لطفا دراین خصوص توضیح بفرمائید.
پاسخ:
زمین خوردن اگر همراه با برخاستن و تلاش مجدد باشد، مانع محسوب نمیشود. اگر بعد از هر زمین خوردن، شیطان زمین گیرتان نکند و با مدد پروردگار یا علی(ع) بگوئید و با نشاط و توان بیشتر جبران مافات نمایید، با نظر لطف امام عصر(ع) انشاءالله در زمره یاران ایشان قرار میگیرید. بیشتر کسانی که به اهداف بزرگ دست یافتند، بارها شکست خوردند تا یک روز پیروز شدند. مهم همت و تلاش شماست که خداوند تنها به آن توجه دارد.
بخش سوم (لقمه)
سؤال شماره ۱:
سلام. اگر همکارانم خوراکی را که شبهه است به بنده تعارف کنند، از ایشان میگیرم اما نمیخورم و به نحوی که متوجه نشوند آن را دور میریزم. آیا اینکار درست است؟
پاسخ:
علیکم السلام. طبق دین میتوانید از چیزی که نمیدانید حلال است یا حرام استفاده کنید. اما اگر بخواهید بهتر عمل کنید، میتوانید از آن چیزی که نمیدانید حرام است یا حلال بخورید و بدون آنکه کسی متوجه شود یک پنجم پول آن چیزی را که خوردید کنار بگذارید و خودتان را انگشت نما نکنید.
سؤال شماره ۲:
باسلام. شوهر بنده اعتیاد دارد و من نمیدانم لقمهای که با کار کردن به منزل میآورد حلال است یا حرام. لطفاً بفرمایید تکلیف چیست؟
پاسخ:
علیکم السلام. اگر خمس مالتان را بدهید، لقمهتان حلال میشود. شخص معتاد هم اگر از طریق کسب حلال برای رفاه خانوادهاش زحمت بکشد و خمس مالش را بدهد، لقمهاش اشکالی ندارد. فقط با صرف مال خود در مسیر نادرست، اسراف کرده و با آسیب زدن به جسمش مرتکب گناه شده است. البته اعتیاد نوعی بیماری قابل علاج است که اگر بتوانید شوهرتان را ترغیب به ترک اعتیاد کنید بسیار خوب است.
سؤال شماره ۳:
ضمن تشکر از شما. خداوند متعال میفرماید: «اگرکسی لقمهاش حلال است از چیزی نترسد.» پس لقمه حلال اساس شکل گیری شاکله رحمانی و پذیرش حق میباشد. از طرفی امام خمینی(ره) نیز فرمودند: «اگر عالِم اصلاح شود، جامعه هم اصلاح میشود.» لطفا توضیح بفرمائید آیا فقط این دو مورد باعث هدایت و گرایش افراد به دین است یا اینکه فاکتورهای دیگری نیز وجود دارد؟
پاسخ:
پاک بودن لقمه و رحمانی بودن شاکله در تشخیص حق از باطل و گرایش به حق بسیار مؤثر است؛ زیرا غالب حرامخواران حقستیزند. اما به غیر از لقمه حلال، پاک بودن یا آلوده بودن دل به علت رعایت تقوا یا بیتقوایی، شرایط زندگی سالم یا ناسالم، رفیق خوب یا بد، اوضاع جامعه اسلامی یا غیراسلامی و افراط و تفریط بعضی از دینداران در دینگریزی یا گرایش افراد به دین مؤثر است. البته هدایت از خداست و برای هرکس که شایستگیاش را داشته باشد محقق میگردد. گاهی ممکن است تمام شرایط ظاهری از سقوط و گمراهی فرد خبر بدهد اما دلایل گوناگون دیگری مانند: خصلتهای خوب او باعث شود که هدایت خداوند و گرایش به دین نصیبش گردد.
بخش چهارم (نماز)
سؤال شماره ۱:
سلام. لطفا توضیح دهید چرا نباید نماز را به زبان فارسی بخوانیم؟
پاسخ:
علیکم السلام. همانطورکه میدانیم قرآن کریم و تمام ادعیه وارده به زبان عربی هستند و نماز نیز باید به عربی خوانده شود؛ اصلیترین علتش تأثیر زیادی است که زبان عربی دارد. محققان با بررسی زبانهای زنده دنیا به این کشف رسیدند که زبان عربی بیشترین اثر را بر جان انسان میگذارد، هر بیم و امیدی به زبان عربی شیواتر و مؤثرتر است و از لحاظ فصاحت و بلاغت نیز هیچ زبانی قابل مقایسه با زبان عربی نیست. ضمن اینکه عربی زبان مورد توجه پروردگار است؛ چراکه اگر زبانی بهتر از عربی یافت میشد، قطعا خداوند به آن زبان با بندگانش صحبت میفرمود. همچنین عبادت به یک زبان مشخص، اتحاد و همبستگی میان افراد را بیشتر میکند.
سؤال شماره ۲:
چه کار کنم که به نمازهایم اهمیت بدهم؟ آیا راهی هست که انسان به نمازهایش اهمیت بیشتری بدهد؟
پاسخ:
هر اندازه که با خواستههای دشمنان خدا (نفس، شیطان و دنیا) مخالفت کنید و با خواستههای خداوند موافقت، به همان میزان توجهتان در نماز بیشتر خواهد شد. بدین معنا که توجه و اهمیت به نماز تحفهای از طرف خداوند متعال است که آن را به مطیعین و فرمانبرداران میدهد. البته اگر عملکرد بعضیها خلاف این موضوع است و با این حال نسبت به وقت نماز مقید هستند، قطعا نمازشان از عشق به خداوند و همراه با خضوع وخشوع نیست بلکه عادتی است که با آن خو گرفتهاند.
سؤال شماره ۳:
بنده فردی کاهل نماز هستم و با وجود اینکه سنی از من گذشته هنوز در خواندن نمازم سستی میکنم. هر چند بارها به خودم گفتهام که از فردا دیگر نمازم را ترک نمیکنم اما باز هم موفق نبودهام. با توجه به اینکه بنده نمیتوانم و بلد نیستم از خواستهها و توقعات دنیایی خود کم کنم عاجزانه از شما تقاضا دارم در زمینه نماز بنده را راهنمایی بفرمائید.
پاسخ:
نماز عروجی است به سمت عالم ملکوت و پل ارتباطی بنده با خداوند است. این شما نیستید که نسبت به نماز بیتوجهاید بلکه این خداوند است که به خاطر گناه و نافرمانیتان توفیق برقراری ارتباط با خودش را از شما گرفته. اگر مایلید این توفیق مجددا به شما بازگردد، باید در عملکردتان تجدید نظر کنید و به اصلاح ظاهر و باطن خود بپردازید. خواستن و اراده کردن رمز حرکت و کلید پیشرفت است. باید خودتان بخواهید که با تهذیب نفس، سطح توقعات و خواستههایتان را پایین بیاورید. تنها از طریق تهذیب نفس است که میتوانید تمام عیوب خود را برطرف نمایید و به دنبال آن نماز و حال عبادتتان نیز درست میشود.
سؤال شماره ۴:
میخواهم با ایمان واقعی نماز بخوانم، نه عبادت از روی عادت. لطفاً مرا راهنمایی کنید.
پاسخ:
انسان بر اساس فطرت خداجویش میل به عبادت دارد؛ زیرا با عبادت و ارتباط با معبود به آرامش حقیقی دست مییابد. اگر انسان بدون کسب شناخت و معرفت نسبت به پروردگار عبادت کند، این عبادت کمکم تبدیل به عادت میشود. برای اینکه عبادتمان از حالت روزمرهگی و عادت خارج شود، باید معرفت و شناختمان را نسبت به پروردگار بالا ببریم تا عبادتمان موجب تقرب به پروردگار شود. حال از چه طریقی میتوان کسب معرفت نمود؟ بعضی میگویند از طریق مطالعه کتب اعتقادی و تفکر و تدبر در عالم میتوان به معرفت رسید. اما قرآن کریم در سوره اعراف آیه ۵۸ میفرماید: «زمینِ پاک است که گیاهش به اذن پروردگار بیرون میآید اما زمین ناپاک جز گیاه اندک و بیسود از آن بیرون نمیآید….» پس ابتدا باید سرزمین دل پاک باشد تا نور معرفت در آن تجلی یابد؛ یعنی انسان باید از طریق تزکیه نفس و پاک نمودن خود از زشتیهای درون و بیرون، دلش را آماده کسب نور معرفت نماید؛ زیرا تا زمین دل آماده نشود، کسب معارف و تفکر در پدیدههای عالم نه تنها هیچ بینشی به انسان نمیدهد، بلکه بهخاطر وجود شیطان و وسوسههایش در این زمینه، امکان دارد انسان به غرور علمی، خودرأیی یا شک و شبهه و حتی انکار اصول و فروع دین نیز مبتلا گردد.
سؤال شماره ۵:
با عرض سلام. بنده پس از تحقیق و مطالعه در خصوص واجب یا مستحب بودن ذکر «أشهدُ أنَّ علیا وَلیُ اللَّه» در اذان و اقامه متوجه شدم که این ذکر مستحب است و چنانچه شخصی با نیت اینکه بخشی از اذان میباشد آن را بر زبان جاری کند، اذان و اقامهاش باطل است. دلیلی هم که برای این موضوع مطرح شده این است که اذان یک حدیث قدسی میباشد که بر پیامبر(ص) وارد شده و کسی حق تصرف در آن را ندارد. از دیدگاه شیعه متن اذانی که در عصر رسول خدا(ص) برای نماز قرائت میشد به این صورت بوده: «اَللّهُ اَکبَرُ، اَللّهُ اَکبَرُ، اَللّهُ اَکبَرُ، اَللّهُ اَکبَرُ. اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ، اَشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ. اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، اَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ. حَیَّ عَلَی الصَّلاهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاهِ. حَیَّ عَلَی الْفَلاحِ، حَیَّ عَلَی الْفَلاحِ. حَیَّ عَلی خَیرِ الْعَمَلِ، حَیَّ عَلی خَیرِ الْعَمَلِ. اَللّهُ اَکبَرُ، اَللّهُ اَکبَرُ. لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ، لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ» نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد و اگر کسی یک کلمه کم یا زیاد کند، کار حرامی انجام داده است و باید همینگونه که هست به جا آورده شود. لطفا توضیحی در این خصوص بیان بفرمائید.
پاسخ:
علیکم السلام، بله درست است. به طور کلی اسلام آوردن به پذیرش رسالت پیامبراکرم(ص) است؛ یعنی با قبول داشتن وحدانیت پروردگار و پذیرش رسالت پیامبرخاتم(ص)، شخص مسلمان است. پس مسلمانی با پذیرش این دو اصل شروع میشود اما بر اساس آیه ۳ سوره مائده: « الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا »، اسلام با پذیرش ولایت حضرت علی(ع) و اولاد طاهرینشان(ع) کامل میشود و ضمنا پیامبر(ص) مزد رسالتشان را پذیرش ولایت معرفی نمودند. پس هرکس بخواهد حق رسالت و حق دین را ادا کرده باشد باید اقرار به ولایت داشته و بر این اساس دینداری کند؛ در غیر این صورت دینداریاش ناقص بوده و دین ناقص کسی را به کمال نمیرساند. از آنجایی که چنین حدیثی در ابتدای رسالت پیامبر(ص) و پیش از انتخاب ولی نازل شد، شهادت به ولایت در آن ذکر نگردیده؛ چراکه باید وقتش میرسید تا حضرت علی(ع) بعنوان جانشین معرفی شود و همچنین مسلمانان بدین وسیله مورد امتحان و آزمایش قرار بگیرند. درست است، چون اذان وحی و کلامی از طرف پروردگار است، کسی اجازه ندارد چیزی به کلام حق اضافه یا از آن کم کند مگر به حکم وحی و از منبع الهی.
سؤال شماره ۶:
با سلام و خسته نباشید، لطفا طریقه صحیح خواندن نمازهای نافله را توضیح دهید.
پاسخ:
علیکم السلام. نمازهای مستحبی زیاد است و آنها را نافله گویند و بین نمازهای مستحبی به خواندن نافلههای شبانه روز سفارش بیشتری شده که آنها در غیر روز جمعه، سی و چهار رکعت اند؛ هشت رکعت نافله ظهر، هشت رکعت نافله عصر، چهار رکعت نافله مغرب، دو رکعت نافله عشا، یازده رکعت نافله شب و دو رکعت نافله صبح میباشد که چون دو رکعت نافله عشا را بنابر احتیاط واجب باید نشسته خواند، یک رکعت محسوب میشود. ولی در روز جمعه بر شانزده رکعت نافله ظهر و عصر، چهار رکعت دیگر اضافه میشود (به هشت رکعت نافله ظهر، دو رکعت دیگر اضافه میشود و به هشت رکعت نافله عصر هم دو رکعت اضافه میشود؛ یعنی ده رکعت نافله ظهر و ده رکعت نافله عصر) در روایات وارد گشته که نمازهای نافله مانند سدی هستند که از نمازهای واجب محافظت میکنند یا موجب جبران نواقص نماز واجب میگردند. البته برخی از نمازهای مستحبی اثرات مخصوص به خودی دارند. مانند: نماز شب که در روایات، خواص متعددی برای آن ذکر شده است. ازجمله: تقویت ایمان و انس با خداوند، زیادی روزی، زیبایی چهره و… . یا نماز جعفر طیّار که برای برآورده شدن حاجت یا رفع مشکل خوانده میشود. همچنین نماز شکر که موجب ازدیاد نعمت میگردد و طریقه بهره برداری کامل از نوافل نیز همان شیوهای است که خود معصومین(ع) نسبت به انجام نوافل دستور فرمودهاند و نباید به هیچ وجه کمترین تغییری درآنها ایجاد کنیم. تمام نمازهاى یومیه، نافلههایى دارند که به صورت دو رکعتى همانند نماز صبح خوانده میشود. نمازهای نافله روزانه به شرح زیر میباشد: نافله صبح: دو رکعت قبل از نماز صبح. نافله ظهر: چهارتا دو رکعتى قبل از نماز ظهر. نافله عصر: چهارتا دو رکعتى قبل از نماز عصر. نافله مغرب: دوتا دو رکعتى بعد از نماز مغرب. نافله عشا: دو رکعت به صورت نشسته بعد از نماز عشا. نافله شب: یازده رکعت است که به صورت پنج تا دو رکعتی و یک، یک رکعتی خوانده میشود. چهار تا دو رکعتى اول به نیت نماز نافله شب، یک دو رکعتى به نیت نماز نافله شَفع و یک، یک رکعتى به نیت نافله وَتر. کیفیت و نحوه خواندن نماز شب: نماز شب یازده رکعت است که میشود آن را به دو صورت خلاصه و آسان یا مقداری مفصّلتر و همراه با دعاهای وارد شده و قرائت قرآن خواند. طریق آسان آن به این صورت است که: فرد نمازگزار باید حدود نیم ساعت به اذان صبح مانده از خواب بیدار شود و بعد از وضو، چهار تا دو رکعتی (در مجموع هشت رکعت) مانند نماز صبح به نیت نافله شب بخواند. یعنی در هر رکعت بعد از حمد یک بار سوره توحید یا یکی از سورههای کوچک را قرائت نماید. بعد از آن دو رکعت به نیت نماز شفع بخواند که در رکعت اول آن بعد از حمد، سوره ناس و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره فلق خوانده میشود و نماز به اتمام میرسد. بعد هم یک رکعت به نام نماز وتر است که باید بعد از حمد یک مرتبه یا بهتر است سه مرتبه سوره توحید، یک مرتبه سوره فلق و یک مرتبه سوره ناس را قرائت نماید و بعد از آن قنوت گرفته و در قنوت هفت مرتبه بگوید: «هذا مَقامُ الْعائِذِ بِکَ مِنَ اَلْنار» سپس با دست چپ قنوت و با دست راست تسبیح گرفته و هفتاد مرتبه بگوید: «اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبی وَ اَتُوبُ اِلَیه» سپس سیصد مرتبه بگوید: «اَلْعَفو» که اگر یک تسبیح صد دانه در دست باشد و برای هر دانه تسبیح سه مرتبه گفته شود:«اَلْعَفو» با یک دور تسبیح، سیصد مرتبه «اَلْعَفو» تمام میشود و در مجموع سیصد مرتبه «اَلْعَفو» را در سه دقیقه نیز میشود خواند. بعد هم برای چهل نفر مؤمن دعا و استغفار نماید. مثلا بگوید: «اللهّمَّ اغفِر اَبی»، یا به فارسی: «خدایا پدرم را بیامرز، مادرم را بیامرز، فلانی را بیامرز و …». افراد زنده و مرده در اینجا فرقی ندارند و برای زنده ها هم صحیح است استغفار نمود و در پایان هم بگوید: «رَبّ اغْفِرْلی وَ ارْحَمْنی وَ تُبْ عَلیََّ اِنَّکَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُ الرّحیم» پس از آن به رکوع و سجده رفته و نماز را تمام نماید و بعد از آن تسبیح حضرت زهرا(س) را انجام دهد. و همچنین « آیه الکرسی» را بخواند. کیفیت و نحوه خواندن نافله صبح: دو رکعت است که وقت آن از نصف شب به اندازه به جا آوردن یازده رکعت نماز شب است تا نزدیکی طلوع آفتاب که سرخی آفتاب و حُمرهِ مَشرِقِیّه پدیدار گردد، اما بهتر است بعد از فجر اول و قبل از نماز صبح خوانده شود و در رکعت اول آن بعد از حمد، سوره کافرون و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره توحید خوانده شود. بین نافله نماز صبح و نماز صبح بهتر است سه صلوات فرستاده شود که هرکس چنین کند، خداوند روی او را از حرارت آتش جهنم نگه میدارد. سپس سجده شکر نماید و بعد از اذان و اقامه مشغول نماز صبح گردد. (به نقل از سایت پرسمان داشجویی اخلاق و عرفان akhlagh.porsemani.ir)
سؤال شماره ۷:
از آنجایی که انسان برای اطلاع یافتن از احوالات خود باید به نماز خواندش رجوع کند و ببیند که در هنگام نماز چه مقدار حضور قلب دارد و به طورکلی ملاک هرکاری نماز است، بنده بیشتر اوقات در هنگام نماز تمرکز و حضور قلب لازم را ندارم ولی در غیر وقت نماز ارتباط نسبتا خوبی با خداوند و اهل بیت(ع) دارم. لطفا توضیح بفرمایید علت عدم حضور قلب بنده در نماز چیست؟
پاسخ:
کسی میتواند نمازی با حضور قلب بخواند که به یاری خداوند بر دشمنان خدا (نفس، شیطان و دنیا) غالب شده باشد اما تا زمانیکه هنوز بر آنها چیره نشده، مدام در نوسان است. یک روز غالب و روز دیگر مغلوب است. اما اگر کسی بتواند به یاری خداوند مخالفت صدرصد با نفس، شیطان و دنیا داشته باشد و اخلاق اهلبیتی را به طور کامل در خودش پیاده نماید، به کرم ربالعالمین توفیق حال عبادت همیشگی نصیبش میگردد. اگر شما در حال حاضر با وجود آلودگیهای درون و کمکاریهایی که در مسیر حق دارید، در غیر وقت نماز ارتباط خوبی با خداوند برقرار میکنید، این از لطف و کرم پروردگار و در جهت اصلاح شما میباشد.
سؤال شماره ۸:
با عرض سلام، بنده در گذشته به انجام فریضه نماز و زمان ادای آن اهمیت نمیدادم اما در حال حاضر اگر نتوانم نمازم را به موقع بخوانم، احساس بدی پیدا میکنم و همچنین اگر نتوانم برای خواندن نماز شب بیدار شوم، در طول روز به این فکر هستم که علتش چه بوده است. با این حال بیشتر اوقات در هنگام نماز حواسم پرت میشود و از این حواسپرتی خیلی اذیت میشوم. لطفا راهنمایی بفرمائید چه کارکنم؟ با تشکر از شما.
پاسخ:
علیکم السلام. برای داشتن نماز خوب باید مسائل زیر را رعایت نمود: ۱- حل کردن مسائل شرعی (حق الله، حق الناس و…). ۲-رعایت تقوا (دوری از گناه). ۳-رعایت حد و حدود در حلال الهی به خصوص در خوردن، آشامیدن و خوابیدن. ۴-دائم الذکر بودن و بیاعتنایی به وسوسههای شیطان. ۵-دوری از انجام اعمال بیهوده مانند: (حرف زدنهای بیهوده، شنیدنهای بیهوده، نگاه کردنهای بیهوده و…). ۶-دوری از لقمه حرام و شبهه. ۷-نماز واجب و مستحب را به وقت فضیلت خواندن. ۸-رعایت کامل احترام و ادب در نماز (مثلا: معطر بودن، شانه زدن مو و…). ۹-اذکار نماز را در ذهن تکرار نمودن. ۱۰-ضمن رعایت تمام موارد بالا پیش از نماز به خداوند گفته شود: «خدایا من با این اعمال ناشایستم نمیتوانم نمازی که شایستهات باشد بخوانم، خودت با لطف و کرمت نمازی که در شأن ومنزلت تو باشد به بنده عطا بفرما».
سؤال شماره ۹:
با عرض ادب و احترام. مدتی است که هنگام نماز خواندن چندین بار خمیازه میکشم و این مسأله بنده را درگیر افکار زیادی نموده است. مانند این که روحم هنوز خواب مانده و به جایی نرسیده و از این قبیل موارد. لطفاً راهنمایی بفرمایید.
پاسخ:
نماز حالت معنوی و عروج روح به عالم ملکوت است. اگر انسان در طول روز مراقبه و محاسبه خوبی داشته باشد و به وسوسههای شیطان بیاعتنایی نماید، در هنگام نماز از حال خوب و احساس سبکی در روح و جان خود حظ میبرد. اما اگر عملکرد او خلاف این باشد، در نماز کسل و بیحال خواهد بود؛ زیرا نتیجه تلاش و مبارزه انسان در نماز و حال عبادتش منعکس میشود.
سؤال شماره ۱۰:
بنده همیشه نسبت به نماز و عبادت مقید هستم و تا جایی که یادم هست نماز و روزه قضایی برگردنم نیست. اما گاهی نسبت به نماز صبح تنبلی میکنم. لطفاً مرا راهنمایی بفرمایید.
پاسخ:
اینکه نسبت به عبادت مقید هستید، امری مطلوب است اما نسبت به نماز صبح نیز باید اینگونه باشید. مقید بودن نسبت به نماز صبح باعث میشود ارزاق معنوی که درآن ساعت بین بندگان تقسیم میگردد، نصیب شما نیز بشود و در طول روز از اقبال در امورات خود برخوردار باشید. مقید بودن به نماز فجر (نماز صبح) مشهود ملائکه ست. در روایات اسلامی آمده: «نماز صبح از میان نمازها این امتیاز را دارد که ملائکه شب و ملائکه روز آن را مشاهده میکنند؛ زیرا نماز صبح اگر در اول وقت خود خوانده شود، دقیقاً در لحظهای انجام شده که ملائکه شب جای خود را به ملائکه روز میدهند. و هر دو گروه از فرشتگان شاهد اقامه آن خواهند بود. بنابراین نماز صبحی که در اول وقت ادا شود، در دو پرونده ثبت خواهد شد.» (وسایل شیعه، ج۳، ص۱۵۶/ بحار، ج۸، ص۷۳)
سؤال شماره ۱۱:
باسلام، از آیت الله بهجت(ره) پرسیدند: چه کارکنیم تا نماز صبحمان قضا نشود؟ ایشان جواب دادند: «بقیهی نمازهایتان را به موقع بخوانید، مطمئن باشید نماز صبح بیدار می شوید.» سؤال بنده این است که مگر نه هر روزی که میرسد، فرصت تازهای برای انسان است؟ آیا کیفیت عبادت امروز ما به اعمال دیروزمان بستگی دارد؟
پاسخ:
علیکم السلام .بله، اینکه خداوند به شما توفیق خواندن نماز شب یا نماز صبح سر وقت یا با حال خوب بدهد، بستگی به اعمال دیروزتان دارد. اگر عملکرد دیروزتان خوب باشد، پس سر وقت برای نماز بیدار میشوید اما اگر گناهانی مرتکب شدید که خداوند از شما ناراضی شد، برای نماز بیدار نخواهید شد.
بخش پنجم (ذکر و دعا و استخاره)
سؤال شماره ۱:
با سلام و دعای خیر. مستحب است در لحظه تحویل سال، ۳۶۶ مرتبه گفته شود: «یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ» به نظر شما فلسفه این اذکار با تعداد خاص چیست؟
پاسخ:
علیکم السلام. ذکر و یاد پروردگار از جمله اموری است که از طرف خداوند برایش حد و اندازهای تعیین نشده؛ چراکه در قرآن آمده: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْرًا کَثِیرًا؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را بسیار یاد کنید.»(سوره احزاب- آیه ۴۱) این چیزی نیست که برایش حدی تعیین شده باشد. اما اینکه در اسناد معتبر بعضی اذکار همراه با تعدادشان بیان شده به این خاطر است که روح انسان همانند جسم او نیاز به خوراک دارد. غذای روح انسان همین اذکار و دعاهاست و صورت باطنی او نیز به وسیله همین عبادت و اطاعتهاست که زیبا و نورانی میشود. هرگونه افراط و تفریط در خوراک روح باعث خرابی باطن فرد میگردد. اذکاری که تعداد برایشان تعیین شده همان خوراک روح است که باید به اندازه باشد. به طورکلی فلسفه ذکر، پاکی روح و جلای باطن و تقرب به پروردگار است به شرط آنکه با توجه تام به خداوند گفته شود. اما بعضی اذکار، موضوعیت خاص دارند؛ یعنی علاوه بر اثری که بیان نمودیم، جهت رسیدن به بعضی خواستههای دینی و دنیوی مورد استفاده قرار میگیرند.
سؤال شماره ۲:
ذکر« إِیّاکَ نَعبُدُ وَإِیّاکَ نَستَعینُ » در چه مواردی گفته میشود؟ و چند مرتبه در روز باید گفته شود تا تأثیرش بهتر باشد؟
پاسخ:
ذکر توحید و تکیه و اتکاء به پروردگار است. اگر با ایمان و اعتقاد قلبی همراه باشد، به مدد پروردگار سبب ساز و گرهگشا میشود. اگر دلتان همهکاره بودن پروردگار و هیچکاره بودن اسباب را باور دارد؛ یعنی بر اثر مخالفت با هوای نفس، سرزمین دل را از آلودگیها پاک نمودهاید، یک بار گفتنش هم کفایت میکند.
سؤال شماره ۳:
با سلام خدمت شما. لطفا راهنمایی بفرمائید برای حل مشکلات و گرفتاریها، برای دفع دشمن و همچنین برای شفای بیمار چه ذکرهایی وجود دارد؟
پاسخ: علیکم السلام. باید بررسی کنید ریشه مشکلاتتان از کجاست. اگر شما مؤمن و متقی هستید، مشکلات و گرفتاریها جهت امتحان و اصلاح شماست. در امتحانات الهی انسان باید صبر و استقامت داشته باشد و با توسل به اهلبیت(ع)، موفقیت خود را از آنان بخواهد. این قبیل مشکلات، قدر و اندازه مشخصی دارند که تا آن مقدار به اتمام نرسد مشکل نیز برطرف نخواهد شد. البته اگر به وسیله دعا و توسل از اهلبیت(ع) بخواهید که برای برطرف شدن مشکلاتتان دعا بفرمایند، مشکلتان برطرف خواهد شد اما آنچه در این امتحان باید به شما میرسیده، دیگر نخواهد رسید. گاهی نیز مشکلات به خاطر گناهان است که با توبه و استغفار و ترک معصیت، مشکل نیز برطرف میگردد. بهترین راه حل گرفتاریها، توسل به معصومین(ع) است؛ زیرا دعای آنان در حق پیروانشان حتما پذیرفته میشود. دشمن اصلی هرکس هوای نفس اوست. اگر با این دشمن بجنگید، خداوند شما را ازآسیب دشمنان بیرون محافظت مینماید؛ زیرا خداوند با انسان متقی است. همانطور که در قرآن کریم در آیه ۵۴ سوره آلعمران آمده است: «وَمَکَرُوا وَمَکَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیْرُ الْمَاکِرِینَ؛ نیرنگ زدند (کافران) و خداوند جزای نیرنگشان را داد و خداوند بهترین جزا دهنده نیرنگ زنندهگان است.» یعنی هر چند دشمنان علیه انسان متقی مکر کنند اما خداوند همه نقشهها و مکرهای آنان را خنثی میفرماید. شما میتوانید به کتاب “داروخانه معنوی” مراجعه کنید. تمام ذکرهایی که درخواست نمودید در این کتاب موجود است.
سؤال شماره ۴:
سلام. ازآنجایی که ما بندگان بر اجابت دعایمان واقف نیستیم و حتی نمیدانیم که آیا دعایمان مورد قبول درگاه حق واقع میشود یا خیر، چگونه میتوانیم منتظر باشیم که شاید دعایمان به اجابت برسد؟ آنوقت با زمانی که از دست دادهایم چه کنیم؟ زیرا برخی دعاها مختص زمان خاصی هستند که اگر وقت آن بگذرد دیگر برای انسان جبران ناپذیر است.
پاسخ:
علیکم السلام. دعا به معنای طلب خیر نمودن از پروردگار مهربان و تواناست. وقتی دعا میکنیم باید امید اجابت داشته باشیم نه انتظار اجابت. کسی که اصرار به اجابت دعا دارد، در حقیقت طلب خیر نکرده بلکه دستوری به خداوند داده و منتظر است تا هر چه سریعتر این دستور انجام گیرد. این شیوه دعا کردن مختص متکبران است. درست نیست که انسان بدون هیچ تلاشی دعا کند و منتظر اجابتش باشد؛ چراکه از جمله شروط اجابت دعا، تلاش برای آن است.
سؤال شماره ۵:
بعضی مواقع بیخبری انسان از عالم غیب باعث میشود که بر اجابت دعایش اصرار ورزد و دچار اشتباه شود اما او که برای خودش بد نمیخواهد. چرا باید عمری تاوان اشتباهش را بپردازد، درصورتیکه ندانسته گرفتار شده است؟
پاسخ:
حقیقت انسان در برابر پروردگار، همان رابطه عبد است و مولا. عبدی ذلیل در برابر مولایی کریم. بنده حقیقی، خود را جاهل به مصلحت خویش میداند و زمام امورات دنیا و آخرتش را به دست پروردگار میسپارد. او که خود را جاهل به غیب میداند ،در دعا و راز و نیاز، جلب رضایت مولایش را شرط اصلی استجابت قرار میدهد؛ یعنی هنگام دعا به خداوند میگوید: «مولای من اگر رضایت تو و خیر من در اجابت این دعاست، مستجاب نما و اگر زیان و مشقت من در آن است، هرگز نپذیر.» اگر انسان سالها دعا کند و نیتش طلب خیر و دفع شر باشد، هیچگاه دعایی که به ضررش باشد، مستجاب نمیگردد. اما اگر با اصرار، درخواست اجابت بیچون و چرا کند، ضررش متوجه خودش خواهد شد.
سؤال شماره ۶:
با عرض سلام خدمت شما. بنده با توسلات زیاد از خداوند خواستم که وضعیتی را برایم تغییر دهد؛ زیرا فکر میکردم درآن صورت به خداوند نزدیکتر میشوم. اما اتفاقات برخلاف خواسته من رقم خوردند. این بدان معناست که خواسته من مخالف امر خداوند بوده است؟
پاسخ:
علیکم السلام. هرگاه انسان متوسل به اهلبیت(ع) میشود، اگر خواستهاش معقول و منطقی باشد، حتما جواب میگیرد. اماجواب همیشه آن چیزی نیست که او انتظار دارد؛ چرا که انسان صلاح خود را نمیداند. گاهی لازم است توسلتان را ادامه دهید تا زمانی که گره از کارتان باز شود. اما گاهی ممکن است خواستهتان به صلاحتان نبوده و اهلبیت(ع) از لطفشان آن را اجابت نفرموده باشند. از آنجایی که معصومین(ع) زمینه ساز سعادت بشر هستند، پس درخواستهای ما از آنها نیز باید در همین راستا باشد؛ یعنی در راستای اصلاح امر دین. اما متأسفانه خواستههای خیلی از ما در رابطه با تأمین دنیایمان است. درصورتیکه اگر انسان بیشتر به دنبال اصلاح آخرتش باشد، خداوند هم دنیای او را به حد نیاز تأمین میفرماید .«….و هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند.* و او را از جایی که گمان نمیبرد روزی میدهد…»(سوره طلاق/ آیات ۲و۳) «…و هر که متقی و خدا ترس باشد، خدا [مشکلات] کار او را آسان میگرداند.»(سوره طلاق/ آیه ۴)
سؤال شماره ۷:
از کجا بدانیم که آیا باید اصرار کنیم تا دعایمان مستجاب شود یا اینکه خواستهی ما به صلاحمان نبوده و به وضعیت موجود راضی باشیم؟
پاسخ:
اگر درخواست شما برای اصلاح امر دینتان باشد، هر چه توسل و اصرار کنید اشکالی ندارد؛ زیرا هدف خلقت، بندگی و اطاعت پروردگار است. در بحث دنیا نیز اگر مدتی توسل کردید و مشکلتان حل نشد، اصرار نکنید شاید اجابت به صلاحتان نباشد.
سؤال شماره ۸:
بنده شاهد جریان یک زندگی بودم که با اجابت دعا برای شروع آن سرگرفت و با گذشت چندین سال زندگی ملالتبار و فلاکت و بدبختی، سرانجام با شکست مواجه شد و همچنان هم عواقبش دامنگیر اعضای آن است. چرا باید دعایی که هیچ صلاحی در آن نبوده به اجابت برسد؟
پاسخ:
گاهی انسان اصرار بر اجابت دعایی میکند که مصلحتش در آن نیست و عواقب سوئی در بردارد. اجابت چنین دعایی از طرف پروردگار قطعاً بهخاطر اصرار شخص بوده نه به رضای پروردگار. پس نباید خدا را متهم نمود و فعلش را ظلم تلقی کرد.
سؤال شماره ۹:
اگر ما بر اجابت دعایی اصرار ورزیم که به صلاحمان نیست، اما خداوند رحمان که بر همه چیز قادر و تواناست، بدون شک میتواند صلاح کار را طوری فراهم کند که مشکلی پیش نیاید. پس چرا این اتفاق نمی افتد؟
پاسخ:
درست است که خداوند قادر است صلاح کار را فراهم کند، اما باید دید که او صلاح را در چه میبیند. حالا چه اصراری است که صلاح را شما تعیین کنید؟! به نظر خودتان خداوند داناتر به مصالح اموراتتان نیست؟! آیا او نسبت به خیرخواهی شما بخیل است که نمیتوانید با اعتماد به او، اجابت دعایتان را مشروط به خواست و رضایتش گردانید؟! این که ما هر دعایی میکنیم به خداوند بگوییم صلاح مان را در اجابت قرار بده، همان دستور دادن به خداوند است اما با ظاهری عقلانی که از جمله ترفندهای شیطان به شمار میرود. بهتر است خود را بنده و تسلیم پروردگار بدانید، زمام امور را به دست مولایتان بسپارید و به خواست او راضی باشید.
سؤال شماره ۱۰:
آیا برای امورات دنیوی مثل فقر، جنس بچه و… هم باید دعا کنیم؟ بنده سعی میکنم راضی به رضای خدا باشم و دعا نکنم. آیا درست است؟
پاسخ:
دعا توفیقی از خدای تعالی است. دعا قضای حتمی را تغییر میدهد. مؤمن هیچگاه از دعایی که رفع بلا کند و یا خیر و نعمتی نصیبش گرداند بی نیاز نیست. فقر خودش نوعی بلا و امتحانی سخت از جانب خداست و دعا برای رفع آن توصیه شده است. در حدیث آمده دعا کنید که اگر به صلاحتان باشد مستجاب میشود و اگر به صلاح تان نباشد به سبب دعا، یا بلایی از شما دفع میشود و یا درجهای در آخرت نصیبتان میگردد. همچنین آمده در آخرت کسی را میآورند، گنج بزرگی به او میدهند و میگویند: این گنجینه به سبب دعاهایی بود که اصرار نمودی و چون به صلاح نبود ما مستجاب نکردیم. دعا درخواست شخص ذلیل از مولا و صاحب خویش است. از بین برنده کبر و پاک کننده باطن انسان است. دعایی که با شرط طلب خیر و درخواست مصلحت از درگاه خداوند باشد، بالاترین حالات بندگی است.
سؤال شماره ۱۱:
با توجه به اهمیت دعا، رفتار آن عالمی که حافظهاش را از دست داد و با وجود آنکه مستجاب الدعوه بود برای برگرداندن حافظهاش دعا نکرد، چگونه توضیح داده میشود؟
پاسخ:
دعا برای دفع بلاست؛ یعنی باید قبل از نزول بلا دعا کرد. اما بعد از نزول بلا بهتر است انسان راضی باشد. به طور کلی اگر هنگام دعا بگوییم: خدایا درصورتیکه مصلحت در اجابت است بر چنین دعایی ترتیب اثر بفرما، حتی پس از نزول بلا نیز ایرادی ندارد و نقض گفتار پیشین نیست.
سؤال شماره ۱۲:
با آنکه مطالب زیادی درمورد دعا خواندهام اما هر بار ذهنم درگیر سؤالات بیشتری میشود و نمیدانم چگونه باید دعا کرد و از کجا باید دانست چه چیزی را از خداوند بخواهیم که به صلاح باشد؟
پاسخ:
دعا را با صلوات بر محمد و آل محمد(ص) شروع میکنیم، سپس با حمد و ستایش خداوند و یاد نعمتهایش او را شکر میگوییم. از گناهان خود آمرزش میطلبیم و سپس صلوات فرستاده و آبروی معصومین(ع) را به درگاه خداوند واسطه قرار میدهیم. از خدا میخواهیم که به حق اهلبیت(ع) اگر خیر ما در اجابت است، دعایمان مستجاب شود. وقتی به این روش دعا کنیم ،قطعاً آنچه به ما میرسد، خیر ماست حتی اگر در ظاهر، شر و به ضرر ما باشد؛ زیرا گاهی خیر انسان در بعضی بلاها نهفته است. ما خیر و صلاح خود را نمیدانیم و این تنها خداوند است که از نفع و ضرر ما آگاه است. طلب خیر نمودن برای دفع هر ضرری کافیست. کتاب “آیین بندگی و نیایش”(ترجمه کتاب عُدَّهُ الدّاعی) تألیف شیخ احمدبن فهد حلی، چند بابش در موضوع دعاست. با مطالعه این کتاب احتمالا به پاسخ تمام سؤالاتتان در زمینه دعا میرسید.
سؤال شماره ۱۳:
باسلام. ببخشید اگر بخواهیم استخاره در زندگیمان بیشتر جریان داشته باشد، تا جاییکه هیچکاری را بدون مشورت خداوند انجام ندهیم و هرکاری را که خدا دوست دارد انجام دهیم، باید چه کار کنیم؟ آیا خداوند باید توفیقش را به ما بدهد یا خیر؟
پاسخ:
علیکم السلام. دین برای تشخیص مسیر درست، همه چیز را مشخص نموده و عقل هم یاری دهنده است. جایی هم که عقل تشخیص نمیدهد میتوانید با مشورت با افراد دلسوز و مجرب در هر زمینهای راه درست را انتخاب نمائید. بعد از این مراحل اگر به نتیجه نرسیدید، آن وقت استخاره بگیرید. برای اینکه انسان بتواند همیشه بین دو کار، کاری که مورد پسند پروردگار است را انتخاب نماید، لازمهاش مخالفت با هوای نفس در تمام زمینههاست؛ زیرا اگر نفس را آزاد بگذارید، شاهد انتخابهای نادرستش خواهید بود. اگر هدفتان حقیقتاً بندگی خداوند است و با اراده قوی برای رسیدن به هدفتان درحال تلاش هستید ،همین حرکت شما همراه با شناخت و معرفت، میشود توفیقی از جانب پروردگار.
سؤال شماره ۱۴:
در چه کارهایی میشود از استخاره با تسبیح کمک گرفت؟ بنده برای درخواست طلبم از بدهکار مردد بودم که آیا پیگیری کنم یا خیر که استخاره گرفتم. از آنجایی که عقل خودم را ناقص میدانم و احتمال میدهم شاید فکری که به دلم افتاده از ناحیه شیطان باشد، استخاره میگیرم. اما کسی از دوستان به بنده گفت که این کار منطقی بوده و نیازی به استخاره نداشته است. لطفا راهنمایی بفرمائید.
پاسخ:
در مرحله اول باید با استفاده از عقل و منطق تصمیم گیری کنید. اگر با عقلتان نتوانستید تصمیم درست را تشخیص دهید، در مرحله بعد با افراد آگاه به مسأله مشورت کنید و کار درست را انجام دهید. بعد از عقل و مشورت اگر باز هم به نتیجه نرسیدید و بین دو کار مردد بودید و نتوانستید امر درست را انتخاب کنید، استخاره بگیرید. طبق دین وظیفه ما نسبت به یکسری مسائل مشخص است که باید مطابق آن عمل نماییم و در بعضی مسائل دیگر نیز تجربه و مشورت کمک کننده خواهند بود. در این مورد باید به نظر دین در بحث طلبکار و بدهکار عمل میکردید (در قرآن کریم، سوره بقره آیات ۲۸۰ به بعد و همچنین در روایات نیز در اینباره سفارشاتی آمده است). استخاره در این مورد باطل است. باید بررسی میکردید اگر بدهکار، شخص بدحسابی بود که با داشتن توانایی مالی، بدهی شما را نمیداد، آنگاه پیگیر میشدید اما اگر بدهکار دستش خالی بود، باید به او مهلت میدادید. سندی از او میگرفتید که خودش اظهار کند در فلان تاریخ قرض شما را ادا خواهد کرد و در موعد مقرر جهت پس گرفتن طلبتان اقدام مینمودید.
بخش ششم (آیات و روایات)
سؤال شماره ۱:
آیا بین سورههای مختلف قرآن ارتباطی هست؟
پاسخ:
خیر، غالبا سورههای مختلف قرآن با یکدیگر مرتبط نیستند؛ زیرا شأن نزول هر سوره با دیگری متفاوت است. مگر اینکه بعضی سورهها در یک زمان و برای یک موضوع خاص نازل شده باشند.
سؤال شماره ۲:
سلام، آیا همه آیات یک سوره با هم مرتبط هستند؟
پاسخ:
علیکم السلام. غالبا آیات مختلف یک سوره با یکدیگر مرتبط اند اما اگر برخی آیات با یکدیگر بیارتباط هستند، شاید به این دلیل باشد که هر سوره موضوعات متعددی را در بردارد و این چند موضوعی بودن و عدم ارتباط هر بخش با بخش دیگر باعث شده که آن سوره در چند قسمت و طی روزهای متوالی بر پیامبر اکرم(ص) نازل شود.
سؤال شماره ۳:
باسلام. لطفاً توضیح دهید چرا در آیات قرآن کریم، “مشرق و مغرب” گاهی به صورت مفرد، گاهی به صورت مثنی و گاهی هم به صورت جمع آمده است؟
پاسخ:
علیکم السلام .در آیه ۱۲ سوره طلاق آمده است: «خداوند هفت آسمان و هفت زمین را خلق نمود…» پس قطعاً به تناسب آن هفت مشرق و مغرب نیز خلق نموده است. هفت آسمان اشاره به طبقات هفتگانه آسمان دارد. بشر با تمام تجهیزات پیشرفته علمی تنها توانسته بخشی از آنچه در آسمان اول است را کشف و شناسایی نماید. شناخت آسمان دوم، سوم و بالاتر از دایره علمی او خارج است. اما هفت زمین، یا اشاره به هفت لایه زیرین زمین دارد و یا اشاره به هفت موقعیت زیستی متفاوت دارد که مطابق سایر آیات قرآن، هفت موقعیت زیستی متفاوت مد نظر بوده است. مسلماً علت ایجاد هفت موقعیت زیستی متفاوت، تفاوت در میزان نور و گرمایی است که از خورشید به نقاط مختلف زمین میرسد؛ دراینصورت هفت طلوع و غروب متفاوت و به تناسب آن هفت مشرق و هفت مغرب متفاوت نیز به اثبات میرسد. اما اینکه گاهی مشرق و مغرب به صورت مفرد «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِِ»(سوره شعرا/ آیه ۲۸) گاهی به صورت مثنی «رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَرَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ»(سوره الرحمن/ آیه ۱۷) و گاهی هم به صورت جمع «مَشَارِقَ الْأرْضِ وَمَغَارِبَهاَ»(سوره اعراف/ آیه ۱۳۷) بیان گردیده به این علت است که این هفت مشرق و مغرب هر یک جزئی از کل که همان مشرق و مغرب است، میباشند. مانند ساختمان هفت طبقهای که برای معرفی آن گاهی به دو طبقه (مشرقین و مغربین)، گاهی به هفت طبقه (مشارق ومغارب) و گاهی هم به کل ساختمان (مشرق و مغرب) اشاره میکنند.
سؤال شماره ۴:
چرا در قرآن کریم درباره حضرت مسیح(ع) خیلی کم صحبت شده اما درباره حضرت موسی(ع) بیشتر؟ نام حضرت موسی(ع) حتی از نام پیامبر اسلام(ص) هم بیشتر آورده شده، آیا برتری وجود داشته است؟
پاسخ:
قرآن کلام وحی و سخن پروردگار عالم است. تمام آیات شریفهاش طبق حکمت و مصلحت بیان گردیده. اینکه نام یک پیامبر بیشتر از دیگر پیامبران آمده، دلیل برتری ایشان بر سایرین نیست و تکرار نام، مصلحتهایی دارد. از آنجایی که گرایش فکری و سطح درک مردم از معجزات و عملکرد هر پیامبر نسبت به سایرین متفاوت است، قطعا بیان حالات و معجزات حضرت موسی(ع) به تناسب مقتضیات زمان و سطح درک مردم کارایی بیشتری داشته است. اما اینکه نام پیامبر(ص) زیاد نیامده، این در ظاهر آیات قرآن کریم است و باطن بسیاری از آیات شریفه اشاره به وجود مقدس پیامبر(ص) دارد.
سؤال شماره ۵:
مفهوم آیه ۱۵۹ سوره مبارکه نساء چیست؟ «وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلاّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیداً؛ هیچکس ازاهل کتاب نیست مگر آنکه پیش از مرگش به او”حضرت مسیح” ایمان خواهد آورد و مسیح روز قیامت بر آنان گواه است.» به نظر میرسد این آیه با باورهای تشیع تفاوتهایی دارد، لطفا توضیح بفرمائید.
پاسخ:
انسان هنگام مشاهده سکرات و سختیهای جان کندن و مواجهه با حقایقی که همواره آنها را انکار مینمود، بدون شک ایمان میآورد اما نه ایمان از سر محبت و معرفت نسبت به پروردگار عالم بلکه ایمان از سر ترس و برای رهایی از عذابهای وعده داده شده. بسیاری از اهل کتاب نیز که معتقد به مقام خدایی برای حضرت مسیح(ع) بودند، هنگامی که وقت جان کندن، پیامبرشان را میبینند و از باطل بودن عقاید و عملکردشان آگاه میشوند، حتما در آن هنگام سر فرود آورده و از عقاید باطل و خرافی خود دست برمیدارند که ایمان و تسلیم در آن لحظه بیفایده است.«یَوْمَ الْقِیامَهِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهیداً» روز قیامت مسیح(ع) بر عقاید باطل و اعمال ناشایست آنان گواهی میدهد؛ زیرا هر پیامبری شاهد و گواه اعمال امت خویش است. این آیه قرآن هیچ مغایرتی با باورهای شیعه ندارد.
سؤال شماره ۶:
مفهوم آیه ۶۱ سوره مبارکه انعام چیست؟ «وَهُوَ الْقَاهِرُ فَوْقَ عِبَادِهِ ۖ وَیُرْسِلُ عَلَیْکُمْ حَفَظَهً حَتَّىٰ إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا یُفَرِّطُونَ؛ اوست که بر بندگان چیره است و همواره نگهبانانی برای (حفاظت) شما میفرستد تا هنگامیکه یکی از شما را مرگ در رسد (در این وقت) فرشتگان ما جانش را میگیرند و آنان (در مأموریت خود) کوتاهی نمیکنند.» آیا فرشتهای دائماً همراه ماست و موقع مرگ هم خودش جان ما را میگیرد و یا در زمان رسیدن اجل، حضرت عزرائیل برای قبض روحمان میآید؟ به عبارتی دیگر آیا بین این دو ملک (فرشتهای که همیشه همراه ماست و فرشتهای که جانمان را میگیرد) تفاوتی است یا یکی هستند؟ باتشکر.
پاسخ:
تا پیش از رسیدن زمان مرگ، با هرکس فرشتهای حافظ و نگهبان است که همواره از او در مقابل حوادث و ابتلائات (منظور آن قبیل ابتلائات است که به مرگ میانجامد نه آن پیشامدهایی که لازمه امتحان و آزمایش و مقدرات زندگانی او در عالم دنیاست) محافظت میکند. اما اگر زمان مرگش برسد، آن نگهبان از او جدا شده سپس بین او و مرگ حائلی نمیماند. در این حال حضرت عزرائیل و یا ملائکی که مأمور قبض روح هستند، شخص را قبض روح میکنند.
سؤال شماره ۷:
باسلام. منظور از “اهل بیت” در آیه ۳۳ سوره احزاب: «… إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا » چه کسانی است؟
پاسخ:
علیکم السلام. زمان نزول آیه تطهیر، پیامبر(ص)، ائمه پنج تن(ع) را به عنوان اهل بیت خود معرفی نمود و در روایات فراوانی فرمود: اهل بیت من فاطمه(س)، علی(ع)، حسن(ع)، حسین(ع) و نه فرزند از نسل حسین(ع) میباشند. هنگامیکه پیامبر(ص)، ائمه پنج تن(ع) را زیر عبای کسا بردند، آیه تطهیر در شأن ایشان نازل گردید و از آنجا که سایر ائمه از نسل امام حسین(ع) هنوز وارد عالم دنیا نشده بودند، به خاطر اینکه بعدها شبههای در این مورد پیش نیاید، پیامبر(ص) طی فرمایشی سایر معصومین(ع) را معرفی نمودند. در کتاب اسرار آل محمد(ص) شرح این حدیث به طور کامل آمده است.
سؤال شماره ۸:
با توجه به آیات ۱۱و۱۲ سوره فصلت: «آسمانها قبل ازخلقت دودی بودهاند و بعد متراکم شدند و… پس آنها را در دو روز به صورت هفت آسمانی به انجام رسانید…» آیا قبل از خلقت هم فاصله زمانی وجود داشته است؟
پاسخ:
در حدیثی رسول اکرم(ص) خطاب به ابن مسعود فرمودند: «خداوند من و على(ع) را از نور عظمت و بزرگى خود خلق نمود، هزار سال قبل از آنکه سایر خلائق را بیافریند. زمانى که هیچ تسبیح و تقدیسى وجود نداشت. پس نور مرا شکافت و از نور من آسمانها و زمین را آفرید. به خداى تبارک و تعالى قسم که من از آسمانها و زمین برترم. و چون نور علی(ع) را منتشر ساخت، عرش و کرسى از نور او خلق گردید. به پروردگار قسم که علی(ع) از عرش و کرسى افضل است…»(بحارالانوار، ج۴۰، ص۴۳، نویسنده مجلسی). مطابق حدیث شریف، پیش از خلقت آسمانها و زمین، زمان وجود داشته است. در واقع براساس این روایت میتوان گفت که زمان اولین مخلوق پس از اهلبیت(ع) بوده است. البته آنچه در آیه شریفه به آن اشاره شده، منظور دو روز درآن دوره زمانی بوده نه دو روز دنیایی.
سؤال شماره ۹:
بر اساس آیه ۳ سوره مُلک، آیا صرف ندیدن فطور (خلل و نقصان) در جهان، میتوانیم مطمئن باشیم که هیچ فطوری در جهان نیست؟
پاسخ:
شروع این آیه با بیان عظمت خلقت آسمانها و پایانش با درخواست نگاه خردمندانه داشتن به خلقت جهان هستی، انسان را به درک عمیق قلبی نسبت به عدم ناهماهنگی در عالم میرساند و باعث پی بردن به عظمت خالق این مجموعه منظم میشود. و این از جمله اعجاز سخن خداوند است که با ظرافتی حکیمانه و به کارگیری منطق و برهان عقلی، توحید در ذات و افعال را بیان مینماید. نگریستن به ثبات و نظم عالم و پی بردن به عظمت خالق، برای انسان خردمند اثری تربیتی در درک عجز و ذلت خود در برابر خالق و شکستن تکبر درونی او دارد. اگر عقل و قلب انسان عدم فطور در عالم را باور کند، هیچگاه عدالت پروردگار را زیر سؤال نبرده و معترض به تقدیر نمیشود؛ زیرا هماهنگی میان تمام اجزای عالم بایکدیگر، بیانگر هماهنگی آنها با اعمال انسان نسبت به جلب نفع و دفع ضرر نیز میباشد؛ بدین معنا که اگر کسی در مسیر بندگی خداوند حرکت کند، این حرکت مطابق جریان حق باعث میشود تا جریانهای باطنی و ناپیدای عالم نیز با او همراه شوند و همه چیز در راستای جلب منفعت او حرکت کند و برعکس با حرکت خلاف جریان حق، همه چیز حتی جسم خود انسان هم با او همراه و هماهنگ نخواهد بود . قرآن سخن حق و کلام ربالعالمین است و خداوند عزوجل در آیات ۳ و۴ سوره ملک با تأکید فراوان گواهی بر عدم وجود فطور در عالم میدهد. قطعاً گواهی پروردگار صادقترین و ثابتترین قول است و تردیدی در صحت آن نیست. پس هر عاقلی با مشاهده گواهی پروردگار نسبت به عدم فطور، او نیز این گواهی را تصدیق میکند. مگر آنکه ایمان و اعتقادش زبانی بوده و در صحت قول پروردگار مردد باشد. که دراینصورت باید گفت این شخص در اعتقادات خود دچار رین و چرک و فساد دور قلب است که باید با تزکیه، رعایت تقوا و کسب علم و معرفت، این زنگار اعتقادی را برطرف نماید.
سؤال شماره ۱۰:
قرآن در آیه ۶ سوره انشقاق میفرماید:«یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ؛ ای انسان یقینا تو با کوشش و تلاشی سخت به سوی پروردگارت در حرکتی پس او را دیدار میکنی.» آیا این آیه به سختی دنیا اشاره دارد یا سختی آخرت؟
پاسخ:
فرمایش سوره انشقاق اشاره به مرگ و زندگی بعد از عالم دنیا دارد. از آنجا که گذر روزها انسان را به مرگش نزدیک میکند، پس انسان برای رسیدن به هر هدفی در تلاش باشد، عاقبتش مرگ و دیدار پروردگار است. اما آن کس که با هدف کسب رضای خداوند تلاش نموده، به رضوان و رحمت الهی نایل میگردد و خدا را دیدار میکند درحالیکه از او خشنود است. و آنکس که حرکتش در خلاف این جهت بوده، به جهنم و قهر الهی دست مییابد و خدا را دیدار میکند در حالیکه از او غضبناک است.
سؤال شماره ۱۱:
ببخشید منظور قرآن از آیه ۴ سوره بلد که میفرماید: «همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم.» چیست؟
پاسخ:
خلقت انسان در رنج و زحمت اشاره به سختیهای دنیا دارد؛ چرا که دنیا محل امتحان و آزمایش است و با این سختیهاست که جوهره وجود انسان مشخص میگردد.
سؤال شماره ۱۲:
سلام، با توجه به سفارشات قرآن کریم و انبیاء الهی نسبت به تعقل و تفکر، مقصود از فکر کردن چیست؟ ما به چه چیزی باید فکرکنیم؟
پاسخ:
علیکم السلام. مقصود تفکر در هرچیزی است که انسان را به خداوند عزوجل نزدیک میکند: زیرا انسان نمیتواند به هر چیزی که دوست دارد فکر کند. خداوند متعال و اهلبیت(ع) برای تفکر انسان خط قرمزهایی تعیین نمودهاند. مثل: فکرکردن به ذات خداوند عزوجل، فکرکردن به گناه و… انسان باید به نعمتهای خداوند و راه رسیدن به آخرت بیاندیشد.
سؤال شماره ۱۳:
عنایت بفرمایید توضیح دهید با توجه به سخن خداوند عزوجل در حدیث معراج که میفرماید: «ای احمد آیا میدانی بنده چه هنگام عبادتگر است؟ عرض کرد: خیر. فرمود: زمانی که در او هفت ویژگی باشد؛ پرهیزکاری که او را از گناه مانع شود، سکوتی که او را از آنچه مهم نیست باز دارد و ترسی که هر روز بر گریه او افزون کند و حیایی که از من در خلوت حیا کند و خوردن آنچه که چارهای از آن نیست و دنیا را دشمن بدارد به خاطر دشمنی من با آن و نیکوکاران را دوست بدارد به خاطر دوستی من با آنان.»(مستدرک الوسائل، جلد۹، صفحه ۱۹) منظور از «و خوردن آنچه که چارهای از آن نیست» چیست؟
پاسخ:
منظور آنچه از خوردن آن چارهای نیست، مقدار خوراکی است که انسان را زنده نگه میدارد.
سؤال شماره ۱۴:
نظرتان در خصوص حدیث مشهور: «حُبّ الوَطَن مِن الایمان» چیست؟ درصورتیکه آنچه در مفاهیم قرآنی مورد سفارش و تأکید قرار گرفته، اصالت حق است و در مواردی مؤمنان به هجرت از وطن نیز توصیه شدهاند. بنابراین وطن فی نفسه اصالت و اهمیتی ندارد و مهم خواست خداوند متعال است. این دو امر چگونه تفسیر میشوند؟ با تشکر.
پاسخ:
یکی از جملاتی که به پیامبر اکرم(ص) تحت عنوان حدیث نسبت داده شده، این جمله است: «حُبّ الوَطَن مِن الایمان؛ دوست داشتن وطن از نشانههای ایمان است.» این سخن در کتابهای حدیثی دسته اول و مورد اعتماد شیعه و اهل سنت نقل نشده است ولی در کتابهایی مانند «مستدرک سفینه البحار»، «اعیان الشیعه»، «خزائن» نراقی(ره)، «کشف الخفاء»، «بیان المعانی» و نظیر این منابع از شیعه و اهل سنت بدون ذکر سند نقل شده است. همچنین با جستجو در منابع غیر حدیثی اوایل قرن چهارم به بعد که در دست داشتیم، قدیمیترین نقل این سخن به کتاب «مرزبان نامه» برمیگردد. به هر حال اصل روایت بودن آن با توجه به این که به صورت مستند و در منابع معتبر اسلامی نقل نشده قطعی نیست و نمیتوان آن را به پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نسبت داد. اما نباید از متن آن دست برداشت. به همین دلیل به بررسی و توضیح آن میپردازیم: اگر ظاهر حدیث با در نظرگرفتن موقعیت وطن هرکس بررسی شود، اصل حدیث باطل است؛ زیرا همه مردم در بلاد ایمان زندگی نمیکنند و حب به بلاد کفر و اهلش از کبائر محسوب میشود. اما اگر مراد از وطن، محل سکونت و جایگاه همیشگی یعنی بهشت باشد، اصل حدیث تأیید میشود. همانطورکه در بسیاری از روایات همچون حدیثی از امام علی(ع) آمده است: «آگاه باشید این دنیا که شما آن را آرزو کرده و به آن علاقه دارید و شما را گاه به خشم میآورد و زمانی خشنود میسازد، نه سرای اقامت و باقی ماندن شما است و نه جایی که برای آن آفریده شده و نه محلی که به آن دعوت گشتهاید.» حب به بهشت که جایگاه عزت مؤمنین و سفره رحمت الهی است از ایمان فرد خبر میدهد. بر همین اساس میتوان گفت اصل حدیث صحیح و به مفهوم دومی دلالت دارد. با این توضیحات، فرمایش قرآن کریم مبنی بر اصالت حق و هجرت از وطن نیز معنا پیدا میکند؛ چراکه وطن همان جایگاه همیشگی و ابدی است نه مکان زندگی در دنیا.
سؤال شماره ۱۵:
ضمن عرض تشکر ،لطفاً در خصوص حدیثی از حضرت علی(ع) که میفرماید:«اَصلُ العَقلِ القُدَرهُ وَ ثَمَرَتهُ ا السُّرورُِ؛ ریشه عقل، قدرت است و میوه آن شادى.»(بحارالأنوار، ج ۷۸، ص۷، ح۵۹) توضیح بفرمایید منظور از قدرت و شادی در این حدیث چیست؟
پاسخ:
طبق فرمایشات اهلبیت(ع) عقل همان پیروی از حق است و تنها کسی از آن بهره میبرد که تزکیه نفس کرده باشد؛ زیرا بر اثر تهذیب است که قدرت معنوی انسان بالا میرود و درخت ایمان او شکوفا میگردد و میوه ایمان که همان خشنودی خداوند عزوجل است به بار مینشیند. پس قدرت که ریشه عقل است، همان قدرت معنوی و اراده قوی در تسلط داشتن بر امیال خویش است و شادی همان خشنودی خداوند عزوجل است که شادی و شعف را در قلب انسان بوجود میآورد. رسول اکرم(ص) فرمودند: «عقل چیزی است که با آن بهشت و خشنودی خداوند رحمان به دست میآید.» (من لا یحضر الفقیه، ج۴، ص۳۶۹)
سؤال شماره ۱۶:
با سلام و دعای خیر. در خصوص این روایت که: «از پیشگاه امام حسین(ع) سؤال کردند: آیا شما صاحب این امر هستید؟ فرمود: لا وَلکِنْ صاحِبُ الاَمرِ الطَّریدُ الشَّریدُ المَوتُورُ بِاَبیهِ المُکَنَّی بِعَمِّهِ یضَعُ سَیفَهُ عَلی عاتقِهِ ِ ثَمانیهَ اشْهُرٍِ؛ نه من نیستم، بلکه صاحب این امر کسی است که از میان مردم کنارهگیری میکند و به سرزمینهای دور دست میرود و خون پدرش بر زمین میماند و از عمویش پنهان میشود، آنگاه شمشیر برمیدارد و هشت ماه تمام شمشیر بر زمین نگذارد.»(کمال الدین، جلد۱، ص۳۱۸) لطفا توضیح بفرمائید منظور از کنارهگیری چیست؟
پاسخ:
علیکمالسلام .منظور از کنارهگیری، غیبت امام مهدی(ع) است. غیبت ایشان دلایل متعددی دارد از جمله حفظ وجود مبارکشان از دشمنانی که همواره به دنبال فرصتی برای آسیب زدن به ایشان و نابودی دودمان امامت بودند. خواست و حکمت خداوند عزوجل برآن شد که آخرین امام را پنهان نماید؛ زیرا اگر این چنین نبود و ایشان مانند سایر ائمه(ع) به شهادت میرسیدند، زمین از بی امامی نابود میشد.
سؤال شماره ۱۷:
در حدیثی از امام محمد باقر(ع) نقل شده: «خداوند در روز قیامت نسبت به حساب بندگانش به اندازه عقلى که در دنیا به آنها داده است باریکبینى میکند.»(اصول کافی ج۱، ص ۱۲) لطفاً توضیح دهید که خداوند متعال چگونه بر اساس عقلی که به انسانها داده به حسابشان رسیدگی میکند؟ آیا عقل اکتسابی است یا موهبتی از جانب خداست؟
پاسخ:
عقل موهبتی است که خداوند به هرکس از بندگان که شایسته آن باشد عطا مینماید؛ یعنی آنکس که نسبت به فرامین الهی مطیعتر است، بهره بیشتری از عقل نصیبش میگردد. پس عقل موهبتی خدایی است که هرکس به میزان فرمانبرداری از حق از آن بهرهمند خواهد شد. بینش و درک افراد به تناسب اطاعتشان از حق با یکدیگر متفاوت است و پاداش و عقاب به میزان عقل افراد است. رسول خدا(ص) فرمودند: «اگر نماز و روزه کسی زیاد است به او ننازید تا میزان عقلش را مشاهده کنید.»(اصول کافی ج۱، ص۷۳) پس اطاعت از دستورات دین اگر با بینش و درک عقلی همراه باشد با ارزش است و در غیر این صورت عبادت و اطاعت ارزشی نخواهد داشت. همچنین حدیثی از پیامبر(ص) که میفرماید: «نوم الْعالمِ أفَضَل مِن عبِادَه الْعابدِ؛ خواب عالم از عبادت جاهل با ارزشتر است.»(نهج الفصاحه، حدیث ۳۱۳۸) نیز به همین مفهوم اشاره دارد.
سؤال شماره ۱۸:
سلام. منظور از مکروه در حدیث زیر چیست؟ «امامِ صادق(ع): مَن رَأى أخاهُ عَلى أمرٍ یَکرَهُهُ، فَلَم یَرُدَّهُ عَنهُ ـ و هُو یَقدِرُ عَلَیهِ ـ فَقَد خانَهُ؛ کسی که از برادر دینی خود مکروهی را ببیند و بتواند جلوگیری کند ولی جلوگیری نکند، به او خیانت کرده است.»(الأمالى، صدوق، ص۳۴۳)
پاسخ:
علیکم السلام. منظور از مکروه، عمل قبیح و ناپسندی است که از برادرت ببینی و او را طبق شرایط امر به معروف و نهی از منکر از ارتکاب آن عمل نهی نمایی.
سؤال شماره ۱۹:
باسلام. در مورد پیام امام زمان(ع) راجع به گمراهی بعد از هدایت، سؤالی داشتم. آنجا که حضرت ولی عصر(ع) در نامه شریف خود به عثمان بن سعید عمروی و فرزندش میفرماید: «کَیفَ یَتَسَاقَطُونَ فِی الفِتنَهِ وَیَتَرَدَّدُونَ فِی الحَیرَهِ ، وَیَأخُذُونَ یَمِیناً وَشِمَالاً ، فَارَقُوا دِینَهُم أَمِ ارتَابُوا ؟ أَم عَانَدُوا الحَقَّ ؟ أَم جَهِلُوا مَا جَاءَت بِهِ الرِّوَایَاتُ الصَّادِقَهُ وَالأَخبَارُ الصَّحِیحَهُ ؟ أَو عَلِمُوا ذَلِکَ فَتَنَاسَوا !» سؤال بنده این است چه طور میشود کسی که راه حق را شناخته و در کانال هدایت قرار گرفته باز هم به گمراهی کشیده شود؟ آیا این گمراهی بعد از هدایت مختص کسانی است که در راه حق ثابت قدم نبوده و یقین کافی نداشتند؟ یا اینکه ممکن است در هر شخصی بروز کند؟
پاسخ:
علیکم السلام. شناخت مسیر حق و قرارگرفتن در آن، مقدمهای برای سیر در این مسیر خواهد بود. از آنجایی که انسان ممکن الخطاست، در وقت غفلت ممکن است گرفتار گناه گشته و سقوط کند. در اینجا از مسیر هدایت خارج شده و در بیراهه گمراهی قرار میگیرد. اما با توبه و پشیمانی و جبران خطا مجدداً به صراط مستقیم باز میگردد. چنین سقوطی ممکن است برای هرکسی پیش بیاید؛ زیرا جز معصوم، همه در معرض خطا و اشتباه هستند. اما این امکان هم وجود دارد که شخص خطاکار از گناهش برنگردد و توبه نکند که به این ترتیت در مسیر گمراهی ماندگار میشود.
بخش هفتم (مفاهیم و مباحث دینی)
سؤال شماره ۱:
لطفاً در مورد عالم ذر و اتفاقات آن توضیح دهید. سپاسگزارم.
پاسخ:
طبق آیات شریفه قرآن (آیه ۱۷۲ سوره اعراف، آیه ۶۰ سوره یاسین) فرزندان حضرت آدم(ع) پیش از ورود به عالم دنیا در عالم ذر بودند و در آن عالم امتحاناتی از آنها گرفته شد. از آنجا که لازمه امتحان دادن تعلیم دیدن است پس باید آموزشهایی دیده باشند که طبق آن امتحان بدهند. بر همین اساس پیش از عالم ذر، در عالم ارواح توسط اهلبیت(ع) طی جلسات متعدد تعلیم دیدند. در عالم ارواح همه ارواح یکسان خلق شدند و دارای قوه دارکه قوی و فاقد عقل بودند؛ چراکه لازمه عقل، قدرت انتخاب و اختیار است که اگر به آنها داده میشد، برخی ارواح اختیاراً در کلاسها شرکت نمیکردند و فرصت تعلیم دیدن را از دست میدادند. کلاسها در زمینه مسائل اعتقادی و اخلاقی بوده و پس از اتمام دوره آموزش، ارواح در قالب ذرات ریز وارد عالم ذر شدند. در آنجا امتحاناتی از آنها گرفته شد که هرکس در امتحان موفقتر بود هنگام ورود به عالم دنیا در زمان ،مکان و جایگاه مناسبتر و با شرایط بهتری وارد شد تا از این طریق مزد اطاعتش در عالم ذر را گرفته باشد و هرکس بیشتر نافرمانی کرد، در زمان، مکان، جایگاه و شرایط نامناسبتر وارد عالم دنیا شد تا کفاره نافرمانیهایش در عالم ذر باشد و بدین ترتیب با روحی پاک فرصتی مجدد برای هدایت نصیبش گردد.
سؤال شماره ۲:
مضمون تعهدی که در عالم ذر از ما گرفتند چه بوده است؟ و آیا همه انسانهایی که در این دنیا هستند، آن تعهد را داده اند؟
پاسخ:
در سوره اعراف آیه ۱۷۲ آمده است:«وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ…؛ و به یادآور هنگامیکه خدای تو از پشت فرزندان آدم ذریه آنها را برگرفت و آنها را برخود گواه ساخت که آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه گفتند: بلی ما به خدایی تو گواهی میدهیم. (پس در این دنیا اقرار به پروردگاری خود را از شما گرفتیم) تا در روز قیامت نگویید: ما از این (حقیقت آشکار) بی خبر بودیم.» مطابق آیه شریفه، یکی از مبانی تعهدات عالم ذر، پروردگاری خداوند بوده است. میل به خداپرستی و علاقه به انس با صفات رحمت پروردگار نیز ثابت میکند که خمیره مایه وجود انسان توحیدی و محبت طلب است و بر همین اساس هم فطرت خداجو و جوهره توحیدی انسان به اثبات میرسد. همچنین در سوره یاسین آیه ۶۰ نیز آمده است: «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ ۖ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ؛ ای فرزندان آدم آیا با شما عهد نبستم که شیطان را نپرستید، همانا او دشمن آشکاری برای شماست.» مطابق این آیه شریفه، از جمله مبانی دیگر تعهدات عالم ذر، عدم اطاعت از شیطان بوده که از همه فرزندان آدم گرفته شده است. از آنجا که این تعهد در عالمی دیگر بوده و چیزی از آن در خاطر انسان نیست، قرآن کریم آن را یادآوری نموده تا راه عذرتراشی را بر بهانه جویان ببندد. البته شاید این تعهد، مبانی و اصول دیگری را هم در برداشته است که خداوند متعال بر اساس حکمت خود اراده فرموده تا از آنها مطلع نباشیم. اما قطعاً بیان همین دو اصل برای آشنایی انسان با هدف خلقت وآگاهی او از آنچه خواست و رضای پروردگار است، کافیست. قرآن کریم فقط در این دو سوره به تعهدات عالم ذر و موضوع آن اشاره نموده و اگر شما توضیحات بیشتری در این زمینه میخواهید، میتوانید به کتب تفسیری مراجعه نمایید.
سؤال شماره ۳:
میخواستم بدانم مگر نه اینکه شیطان با نافرمانی خداوند از بهشت رانده شد؟ بعد از آن چگونه دوباره وارد بهشت شد که حضرت آدم(ع) و ح ووّا را گمراه کند؟ مگر نه کسی که وارد بهشت بشود دیگر از آن خارج نخواهد شد؟ آیا شیطان و آدم در محلی غیر از بهشت بودند؟
پاسخ:
طبق آیات شریفهای که درباره نافرمانی ابلیس در قرآن آمده (آیه ۱۳سوره اعراف، آیه ۳۴ سوره حجر، آیه ۳۴ سوره بقره و…) هنگامی که شیطان بر حضرت آدم(ع) سجده نکرد، خداوند به او فرمود:«فَاخْرُجْ» یعنی خارج شو از این مکان که جایگاه سجده کنندگان است.«فَاهْبِطْ» یعنی پایین بیا از جایگاهت. ابلیس در بهشت در صف ملائک و در جایگاه آنان بود و طبق آیات قرآن پس از نافرمانی از جایگاه اولیهاش خارج شد و در مکانی پایینتر قرار گرفت که بر اساس آیات ۳۴و۳۵ سوره بقره این هبوط، ابلیس را از جایگاه ملائکه پایین آورد و در بهشت در جایگاه حضرت آدم(ع) قرار داد؛ زیرا خداوند پس از قرار دادن حضرت آدم(ع) در بهشت او را از اغواگری شیطان ترساند. بنابراین شیطان باید در جایگاه حضرت آدم(ع) باشد تا بتواند او را وسوسه کند. پس از اغوای حضرت آدم(ع) توسط شیطان، حضرت آدم(ع) به خاطر نافرمانی از دستور خداوند و ابلیس به خاطر فریب دادن حضرت آدم(ع) از بهشت خارج شدند.(سوره بقره/ آیه ۳۸) و این مشیت پروردگار بود که طبق آن حضرت آدم(ع) بر زمین هبوط کرد.
سؤال شماره ۴:
هدف از آفرینش انسان چه بوده است؟
پاسخ:
خداوند در حدیث قدسی میفرماید: «ای انسان من همه چیز را برای تو خلق کردم و تو را برای خودم آفریدم.»(شرح اصول کافی، مولی صالح مازندرانی، ج ۴، ص ۲۲۸). پس هدف از خلقت انسان، بندگی و اطاعت پرودگار است.
سؤال شماره ۵:
آیا برتری انسان نسبت به سایر موجودات، نتیجه تکاملی داروینی (فرگشت) بوده یا انسان از همان ابتدای خلقت دارای شکل و سیستمی برتر بوده است؟
پاسخ:
نظریه فرگشت، موجودات زنده از جمله انسان را تنها در زمینه دگرگونی موروثی و تغییراتی که در این روند بوجود میآید مورد بررسی قرار داده است؛ در واقع این نظریه، سطح تکامل انسان را مانند سایر موجودات به وراثت و خصوصیات خلقی و ساختاری که از این طریق به او میرسد، محدود نموده و از عقل، قوه اختیار و تکامل معنوی او چشمپوشی کرده است و انسان را در حد حیوانیتش تصور نموده. درصورتیکه انسان بهخاطر خلقت دو بُعدی و توانایی تکامل معنوی، از همان ابتدا بر سایر موجودات برتری داشته است.
سؤال شماره ۶:
مفهوم زندگی از نظر شما چیست؟
پاسخ:
مفهوم زندگی، عشق ورزیدن و عاشق شدن است. اما نه عشقی که مانع رسیدن به حق شود، بلکه عشقی که به دور از هرگونه تعلق و وابستگی، خالص و برای رضای خداوند باشد تا مقدمه رسیدن به عشق حقیقی شود.
سؤال شماره ۷:
به نظر شما هدف از زندگی و حیات چه میتواند باشد؟
پاسخ:
عالم بهخاطر اهلبیت(ع) خلق شد و هدف از خلقت همه چیز، بهرهمندی ظاهری و باطنی انسان از آنها برای رسیدن به کمال مطلق است. همچنین تمام حیات، مقدمهای است تا انسان را به تکامل معنوی و بندگی پروردگار برساند.
سؤال شماره ۸:
لطفاً با راهکاری عملی بیان بفرمایید با چه وسایل و پدیدههایی میتوان به زندگی مفهوم داد؟
پاسخ:
هرکس در مسیر بندگی پروردگار حرکت کند، تمام لحظات زندگی برایش لذت بخش و مفهومدار خواهد بود. این امر مستلزم از خودگذشتن و خدا را هدف قرار دادن است؛ زیرا آنکس که خالص برای خدا شود، از هرچه خواست و رضای پروردگار باشد لذت میبرد. هر چند جسمش در سختی و ناراحتی باشد اما روح او که آزاد از تعلق به غیر خدا شده، در لذت و راحتی به سر میبرد.
سؤال شماره ۹:
علت پیدایش دین در ابتدای تاریخ چه بوده است؟
پاسخ:
خلقت عالم هستی با تمام مخلوقاتش دارای برنامهای دقیق، منظم و هدایتی تکوینی از طرف پروردگار است؛ در حقیقت تمام مخلوقات، مطابق برنامهای که خداوند برایشان معین نموده، سیر تکاملی خود را طی میکنند. در این میان انسان علاوه بر هدایت تکوینی، نیازمند هدایت تشریعی نیز میباشد؛ چراکه انسان موجودی دو بُعدی، مختار و دارای قوه عاقله است و هدف از خلقتش کنترل بُعد مادی برای تکامل بعُد معنوی بوده تا بدین وسیله به کمال مطلق برسد. پس براساس عدالت و حکمت پروردگار، باید برنامهای معین برای رشد و کمال او در اختیارش قرار میگرفت تا با پیروی از آن، استعدادهای ذاتیاش شکوفا گردد و جانشین خدا بودنش ظهور عینی پیدا کند.
سؤال شماره ۱۰:
اخیراً بحث شده که در اسلام آیا اصالت با رنج است یا اصالت با لذت است؟ لطفا توضیح دهید.
پاسخ:
منظور از اصالت در اسلام، پیروی از اصول و عقاید دین و پیاده نمودن آن در عملکرد خویش است. انسان فطرتاً خداجو و خدایاب است. اگرکسی تابع فطرت باشد و مطابق آن حرکت کند، هر چند مسیرش همراه با ناملایمات و سختیهای ظاهری باشد اما دارای لذتهایی برای روح اوست. پس اصالت برای آنکس که بندگی پروردگار را هدف قرار دهد، رنج و درد همراه با لذت است. اما برای طغیانگران نافرمان، رنجی است هلاک کننده؛ زیرا آنان با نافرمانی و معصیت، فطرت خداجوی خود را فراموش کرده و به لذتهای فانی دنیا دلگرم شدهاند و از لذت بندگی آفریدگار بیخبرند.
سؤال شماره ۱۱:
سلام. چرا دین اسلام بیشتر لذتها و خوشیها را گناه و حرام دانسته، تا جاییکه انسانهای مؤمن اغلب کم حرف، منزوی و غمگین هستند؟
پاسخ:
علیکم السلام. اسلام تنها آن دسته از لذتهایی را حرام شمرده که بر روح و جسم انسان اثر مخرب دارد. و لذتهای حلال نیز برای نشاط و آرامش روح و جان انسان کفایت میکند. مؤمن از نعمتهای دنیا استفاده مینماید و از حلالها لذت میبرد. مؤمن از خوراک لذیذ، لباس زیبا، خانه وسیع، وسیله نقلیه مناسب، همسر پاک و مؤمنه و عشق و احترام متقابل، همنشینی با خانواده و گفتگوی صمیمی و پرمحبت با آنها، رفتن به طبیعت و لذت بردن از آن و تفریح و گردش به همراه خانواده، دوستان مؤمن و همدل، موقعیت شغلی مناسب و به طورکلی هرآنچه که خداوند حلال شمرده با رعایت حد و حدود الهی بهرهمند میشود و لذت میبرد. البته مؤمن به جز لذات ظاهری از لذتی برتر و با ارزشتر به نام ارتباط با خدا و عبادت او نیز بهرهمند است که با وجود این لذت، لذات ظاهری مادی برایش دل چسبتر میشود؛ درصورتیکه غیرمؤمن به دلیل رفتار نادرست با نعمتهای خدا، اسراف و عدم رعایت حدود الهی و همچنین حال ناخوش درونی و عدم ارتباط با خدا در نماز و عبادت، حتی از لذت نعمتهای مادی نیز آنگونه که باید بهرهمند نمیشود. ضمن اینکه قناعت و شکرگزاری مؤمن باعث میشود به آنچه دارد راضی و دلخوش باشد و از آن لذت ببرد اما غیرمؤمن چون غالبا داراییهای خود را نمیبیند و مدام به بالا دست خود نگاه میکند، ناسپاس و ناراضی است و از داشتههایش لذت نمیبرد. مؤمن، خوشرفتار، مهربان و اهل معاشرت با دوستان و یاریگر آنها در سختیهای زندگیست. پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «مؤمن شوخ و شنگ است و منافق اخمو و عصبانى.»(تحف العقول، ص۴۹) و همچنین میفرماید: «شادی مؤمن در چهره اوست و قوت او در دینش و اندوه او در دلش.»(شرح آقا جمال الدین خوانساری بر غررالحکم و دُرر الکلم ج۲، ص ۵۰۵، ح۳۴۵). مؤمن به ضرورت حرف میزند اما هرگاه سخن میگوید، یاد خدا میکند و منافق بیهودهگو و پرحرف است. مؤمنان حقیقی در تمام ابعاد وجودشان خداگونهاند؛ در پاکی و طهارت ظاهری و باطنی، در صفات رحمت و شفقت پروردگار نسبت به مؤمنین و مسلمین و در صفات قهر و غضب پروردگار نسبت به دشمنان خدا، بهرهای از لطف پروردگار نصیبشان شده است. البته تنها با رعایت ظواهر دین، کسی مؤمن حقیقی نمیشود، بلکه دینداری انسان باید در تمام ابعاد وجودیاش نمود پیدا کند تا از نظر خداوند مؤمن حقیقی محسوب شود.
سؤال شماره ۱۲:
باسلام. سوءظن و حسنظن از نظر دین به چه معناست؟ آیا سوءظن خوب است یا بد؟ نسبت به چه کسانی باید سوءظن و نسبت به چه کسانی باید حسنظن داشت؟
پاسخ:
علیکم السلام. سوءظن به وسوسه و فکر منفی گفته میشود که شیطان درباره رفتار یا گفتار دیگران به انسان القا میکند. سوءظن همیشه بد است مگر درجاییکه محمل خوب در نظرگرفتن صحیح نباشد. مثلا: حسنظن داشتن به کسی که قابل اعتماد نیست و به بدی او یقین داریم، کاری جاهلانه است. اگر در جامعهای بدی غالب باشد، حسنظن و اعتماد داشتن به اکثریت افراد آن جامعه از ساده لوحی و جهل انسان است، مگر پس از امتحان نمودن و سنجیدن اشخاص. هرکس که اهل تقوا نباشد قابل اعتماد نیست هر چند که دارای ظاهری آراسته باشد. البته اعتماد نداشتن هم به معنای سوءظن داشتن نیست؛ چراکه سوءظن امری قبیح و غیراخلاقی میباشد. حسنظن فکر خوبی است که انسان باید در برابر خطای غیر عمد دیگران یا گناهی که از روی جهل و غلبه هوای نفس انجام شده در نظر بگیرد. بدین معنا که نمیتوان گفتار و رفتار کسی را حمل بر بدی نمود و به او بدبین شد.
سؤال شماره ۱۳:
باسلام، لطفاً علل دینزدگی را برایمان شرح بفرمائید.
پاسخ:
علیکم السلام. از جمله دلایل اصلی دین زدگی، ریشهای نبودن عقاید دینی در افراد است. از آنجاییکه انسان فطرتاً خداجوست، اگر والدین مؤمن و متعهد باشند، ایمان قلبی و استدلالی داشته باشند و با بکارگیری روش صحیح تربیت دینی بتوانند عقاید دینی را در جان فرزندشان محکم و استوار سازند، چنین فرزندانی به ندرت دینگریز میشوند. گاهی رفتار ناصحیح (افراط و تفریط) اطرافیان، شامل: پدر، مادر، مسئولین جامعه و بهطورکلی هرکس که ظاهراً اهل دیانت باشد، باعث دین گریزی افراد جامعه میشود؛ زیرا غالب افراد یک جامعه ظاهربین هستند و اگر ظاهر کسی را دینی ببینند، حرکات و افعال نادرست او را به دینداریاش نسبت میدهند و شیطان با استفاده از جهل اینگونه اشخاص، آنان را نسبت به دین و اهلش بدبین نموده و در این صورت به آفت دین زدگی دچار میسازد.
سؤال شماره ۱۴:
لطفاً درمورد شبهه توضیح دهید که چگونه است.
پاسخ:
یاران امام زمان(ع) هیچگاه در شبهات وارد نمیشوند. اگر لقمه و مالی شبهه باشد باید از آن دوری کرد. امام علی(ع) میفرماید: «تا یقین نکردید لقمهای حلال است به آن لب نزنید.»(نامه ۴۵ نهج البلاغه) چراکه لقمه اثر خودش را دارد. البته شارع مقدس میفرماید: خوردن لقمه شبهه اشکالی ندارد اما کسیکه میخواهد بهتر رعایت کند، باید از شبهات هم دوری کند. در امورات شبهه نیز وارد نشوید؛ زیرا به انحراف و گمراهی منتهی میشود.
سوال شماره ۱۵:
لطفاً در مورد عواطف انسانی توضیحاتی را بیان بفرمایید که آیا فطری، وراثتی یا اکتسابی است؟ چگونه بدست میآید؟ حد وسط عاطفه که منجر به افراط و تفریط نشود کدام است؟ آیا عاطفه به نفس انسان ربط دارد؟
پاسخ:
خمیرمایه خلقت انسان براساس محبت و عاطفه است. عاطفه امری ذاتی است نه وراثتی یا اکتسابی؛ البته اگر انسان عاشق شود، این عاطفه و محبت، خودش را بیشتر نشان میدهد. علاقه و محبت به شخصیت و روحیه افراد ربط دارد و شدت و ضعف آن در افراد مختلف متفاوت است. عاطفه باید طبق نظر خداوند و به اندازه لازم خرج شود. اگر علاقه به عزیزان بیشتر از علاقه به خدا باشد، زمانی که خدا برای آنها شرایط سختی را مقدر میفرماید، انسان به خداوند معترض میشود. که به این علاقه، علاقه نفسانی میگویند. علاقه رحمانی، کنترل شده، بجا و به موقع است. اظهار محبت بیجا یا بیش از اندازه باعث سوءاستفاده دیگران از شخصیت انسان میشود. حد وسط عاطفه آموزش دادنی نیست بلکه باید هرکس با درک درست تشخیص بدهد که کجا و به چه اندازه ابراز علاقه کند.
سؤال شماره ۱۶:
باسلام، چه کار کنیم که گریههایمان در مصیبت امام حسین(ع) و اهل بیت مطهرشان، گریههای معرفتی و پاک کننده روح ما باشد؟ هچنین از کجا بدانیم که گریههایمان معرفتی است یا از روی احساسات و غیره؟ با تشکر.
پاسخ:
علیکم السلام. گریه معرفتی گریهای است که از سوز و گداز و عشق و محبت درونی سرچشمه میگیرد. چنین توفیقی را تنها به پیروان حقیقی اهلبیت(ع) و مطیعان در صراط بندگی عطا میفرمایند. هرکس به میزان اطاعت از حضرت آفریدگار، از این تحفه الهی بهرهمند خواهد شد. اشکی که همراه با معرفت و شناختی بالا نسبت به مقام معصوم(ع) و درکی عمیقتر نسبت به وظایف ما در جایگاه پیروی از آنان، همراه با خجلت و ندامت از تقصیرات خویش جاری شود، پاک کننده روح و جلا دهندهی باطن آلوده انسان خواهد بود. گریه معرفتی اثری ماندگار بر روح و جان انسان دارد و او را از ارتکاب گناهان باز میدارد. اما اگر عمل انسان همراه با تقوا و اخلاص نباشد، بدون شک به چنین درک بالایی دست نخواهد یافت و توفیق گریه بامعرفت نیز نصیب او نخواهد شد و گریههایش از روی عواطف و احساسات خواهند بود که تأثیر چنین گریهای بر روح انسان، لحظهای بوده و جلوی عصیان و نافرمانی او را نمیگیرد.
سؤال شماره ۱۷:
باسلام خدمت شما. آیا کسی که عارف باشد میتواند جزو سربازان واقعی امام زمان(ع) قرار بگیرد؟ به عبارت بهتر تفاوت سربازان واقعی امان زمان(ع) و عارفان در چیست؟ آیا تفاوتی میان آنها وجود دارد؟
پاسخ:
علیکم السلام. سربازان واقعی امام زمان(ع) کسانی هستند که معنای حقیقی آیه ۱۱۲ سوره بقره میباشند: «بَلَىٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ؛ کسانی که همه وجود خود را تسلیم خدا کنند در حالیکه نیکوکارند، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی شایسته است، نه بیمی برآنان است و نه اندوهگین میشوند.» در واقع کسانیکه تسلیم محض فرامین الهیاند و وجودشان از شرک و ناخالصی پاک و تمام اعمال و گفتارشان تنها برای رضای پروردگار است و از هر چه غیر او تهی شدهاند. اگر عرفان از کسی چنین شخصیتی بسازد، چنین عارفی همان سرباز حقیقی حضرت مهدی(ع) است. اما اگر عرفان، انسان را تنها به عبادت و ظواهر دین مشغول سازد و از اصل که همان اطاعت و تسلیم در برابر پرودگار است غافل کند، چنین عارفی بازیچه شیطان شده و راه را به بیراهه رفته است.
سؤال شماره ۱۸:
لطفاً در مورد دجال توضیحاتی را بیان بفرمایید. پاسخ: دجال کسی است که بتواند با لباس دین، ضربه به دین بزند؛ زیرا امام خمینی(ره) فرمود: «اگر عالِمی فاسد شد، عالَمی را فاسد میکند.» ماهواره یا هر ابزار فساد برانگیزی به تنهایی نمیتواند عالَم را فاسد کند، بلکه نیاز به یک شیطان انسی دارد که لباس دین را به تن کرده باشد تا بتواند با توجیهات به ظاهر حق، بیبند و باری را در جامعه گسترش دهد. دجال مانند معاویه میتواند با شمشیر حق، فرق حق را بشکافد. دجال از جهل مردم جهت بیدین کردن آنها استفاده میکند. به اسم آزادی وارد میشود و مردم را اغفال میکند و بدین شکل مسأله حجاب و پوشش را از جامعه اسلامی حذف میکند. دجال برای فریب مردم مطابق میل نفسانی آنها صحبت میکند. دجال ربا را در جامعه اسلامی با توجیهاتی که میآورد حلال میکند. دجال رقص و آواز را با توجیه اینکه مردم شادابی میخواهند حلال شمرده و بدین شکل حرام خدا را حلال میکند. دجال با توجیه تعامل با دنیا ،فرهنگ غرب را در کشور اسلامی اجرا میکند. دجال نمیتواند کافر یا مشرک باشد. دجال باید منافق باشد تا بتواند هر لحظه تغییر رنگ بدهد. دجال به ظاهر به دینداری بله میگوید اما در باطن ریشه دین را میسوزاند. بنابراین دجال نمیتواند شخصی عادی و یا ابزاری فساد برانگیز مانند ماهواره باشد، بلکه باید کسی باشد که بتواند به تدریج هم به ابزارهای فساد و هم به انسانهای فاسد مجوز بدهد تا بستر جامعه برای بیدینی مهیا گردد. ضمناً دجال باید از موقعیت خاص اجتماعی نیز برخوردار باشد تا بتواند به اهداف کامل خود دست یابد.
سؤال شماره ۱۹:
موسیقی عرفانی به چه موسیقی گفته میشود؟ بعضیها میگویند: «موسیقی عرفانی انسان را به خدا نزدیک میکند.» آیا این چنین است؟
پاسخ:
در قرآن کریم و روایات اهلبیت(ع) هیچ اشارهای به موسیقی گوش دادن برای نزدیکی به پروردگار نشده است. لحظات عمر انسان با ارزشتر از آن است که بخواهد صرف گوش دادن به موسیقی شود؛ چراکه در آن اوقات انسان میتواند عبادتی مقبول و اطاعتی با ارزش انجام دهد. موسیقی عرفانی توجیهی میباشد برای کسانی که نفسشان دنبال گوش دادن به موسیقی است تا کار خود را مجاز جلوه دهند.
سوال شماره ۲۰:
باسلام. نزدیکترین راه رسیدن به خداوند کدام است؟
پاسخ:
علیکم السلام. نزدیکترین راه رسیدن به پروردگار مطابق حدیث معروف رسول اکرم(ص)، کتاب الله و عترتی میباشد؛ یعنی چنگ زدن به قرآن و تمسک و توسل به اهلبیت(ع). البته شرط بهرهمندی از قرآن و جلب توجه معصوم(ع) نیز پاکی دل و رعایت تقواست که رسیدن به این مهم نیز جز از طریق خودسازی و مخالفت با هوای نفس ناممکن است.
سؤال شماره ۲۱:
برخی افراد معتقداند که حرکت در راه خدا از کندن کوه سختتر است و هیچ چیزآن معلوم نیست. آیا شما تأیید میکنید؟
پاسخ:
حرفشان غلط است. اگرچه حرکت در راه خدا با سختی همراه است اما همین که انسان مطابق فطرتش حرکت کند، سکون و آرامش درونی که نصیبش میشود، سختی کار را از یادش میبرد. ضمن اینکه راه خداوند همه چیزش مشخص است. خداوند یک برنامه زندگی به نام دین در اختیار همه قرار داده که در تمام زمینهها هدایتگر انسان است و هرکس مطابق آن عمل کند در نهایت به سعادت ابدی میرسد.
سؤال شماره ۲۲:
باسلام. چگونه میتوان حجابهای بین خود و خداوند را برطرف نمود؟
پاسخ:
علیکم السلام. آنچه باعث حجاب و تاریکی در جان انسان میشود، گناه و نافرمانی است. پس باید با رعایت هرچه بیشتر تقوا، حجابهایی را که بر اثر گناه ایجاد شده به وسیله جهاد اکبر (مبارزه با نفس، شیطان و حب دنیا) برطرف نمود.
سؤال شماره ۲۳:
اگر حجابها از روی روح کنار برود چه اتفاقی میآفتد؟ پرواز روح چه زمانی صورت میگیرد؟
پاسخ:
اگر به یاری خداوند حجابها از روح انسان کنار برود، ارتباط او هنگام نماز با خداوند وصل میشود. پرواز حقیقی زمانی صورت میگیرد که انسان از خودش رهایی پیدا کرده باشد. اگر او از این خود رها بشود به حقیقت خودش دست پیدا میکند. حقیقتی که به آن اشرف مخلوقات میگویند.
سؤال شماره ۲۴:
عاَلم روحانی چگونه عالمی است و چه کسانی میتوانند وارد آن بشوند؟ آیا ممکن است کسی اشتباهی وارد این عالم شود؟ همچنین آیا یک انسان معمولی میتواند وارد این عالم شده و باعث نگرانی اطرافیانش گردد؟
پاسخ:
عاَلم روحانی، عالم ماورای طبیعت و ماده یعنی همان ملکوت است که تا کسی به صاحب حقیقی ملک مرتبط نباشد نمیتواند وارد چنین عالمی بشود. هیچگاه کسی از روی خطا و اشتباه وارد چنین عالمی نمیشود. حالات اولیای الهی که از غیر الله بریده شدند و به منبع فیوضات وصل گشتند حالات چنین افرادی است. بله، گاهی برای تنبه ممکن است چنین حالاتی برای بعضی افراد پیش بیاید اما این موضوع چه نگرانی دارد؟! البته اگر کسی متقی و مؤمن حقیقی نباشد و مکاشفاتی برایش پیش بیاید، امکان دارد این مکاشفات شیطانی و بر اثر توهمات ساخته و پرداخته ذهنش باشد. همچنین به اجنه و شیاطین هم چنین قدرتی داده شده که بتوانند افراد را وارد یکسری عوالم به ظاهر حق اما در حقیقت باطل کنند که برای اهل معصیت و افراد غیر متقی چنین حالاتی به وفور مشاهده میشود.
سؤال شماره ۲۵:
طبق قانون بقای انرژی، انرژی هیچگاه از بین نمیرود بلکه از شکلی به شکل دیگری تبدیل میشود. و طبق نظریه نسبیت انیشتین، سرعت وقتی به سمت نور میرود زمان هم به سمت صفر میل میکند. در اینجا مفهوم “ابدیت” ایجاد میشود. در این حالت وقتی سرعت به سمت بینهایت میل کند، شما دیگر چیزی نمیبینید و مفهوم دیگری به نام “غیب” شکل میگیرد. پس غیب همان انرژی است که با سرعت نور و بلکه بیشتر در حرکت است و چشم ما قادر به دیدن آن نیست. نتیجه اینکه: غیب انرژی است و انرژی از جنس ماده یا متریال. پس در واقع غیبی وجود ندارد. لطفا در این باره توضیح بفرمائید.
پاسخ:
راجع به اینکه فرمودید وقتی زمان به سمت صفر میل میکند مفهوم “ابدیت” ایجاد میشود و حرکت سرعت در مسیر زمانی که به بینهایت میل کرده را “غیب” نام نهادید؛ باید گفت که زمان همیشه وجود دارد حتی در عالم دیگر. طبق فرمایش قرآن کریم در آیه ۴ سوره معارج: «فرشتگان و روح در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوی او بالا می روند.» پس صفر شدن زمان نه در عالم دنیا و نه در عالم دیگر هیچگاه رخ نداده و رخ نخواهد داد. طبق فرمایش قرآن وجود زمان حتی در عالم دیگر امری حتمی است و در این عالم نیز تا به حال کسی نتوانسته جایی را بیابد که در آنجا زمان به صفر رسیده یا وجود نداشته باشد. پس استدلال به ناممکن امری جاهلانه است و این نظریه، نظریهای فرضی است که فرض و احتمالات با شهود و درک قلبی بسیار فاصله دارد. و اما “ابدیت” که شما از آن نام بردید، به معنای جاودانگی و همیشگی بودن است نه به معنای بیزمانی یا بیمکانی؛ زیرا در آیات مختلف قرآن بهشت و جهنم که جزو عوالم غیب محسوب میشوند، مکانهایی با شرایط مختص خودشان معرفی شدند و از زمان نیز صحبت شده است. پس ابدیت به معنای بیزمانی، گفتاری غیرعقلانی است؛ چرا که ابد هم زمان و مکان دارد. از همه اینها گذشته در قرآن کریم آمده که پیامبر(ص) به عوالم غیب عروج کردهاند. طبق آیات اول تا هجدهم سوره نجم ایشان در عروج به عوالم بالا به مرحله شهود رسیدند و در آیه ۱۱ همین سوره است که میفرماید: «آنچه دل پیامبر(ص) دید به پیامبر(ص) دروغ نگفت) بلکه ایشان به حضور و شهود رسیده بودند).» پس اگر کسی پیامبر(ص) را به مقام صادق القول بشناسد، حضور و شهود ایشان را نیز قبول دارد و کسی که در حق بودن این سخن تردید کند، در وجود خدای تعالی و قدرتش تردید کرده که چنین کسی قطعاً کافر است. با این اوصاف اگر به قول شما غیب همان انرژی است و اصلا غیبی وجود ندارد پس شهود و حضور پیامبر(ص) و آنچه به دل مبارک ایشان الهام میشده همه را باطل کردهاید. یعنی قرآن که کلام وحی و صادقترین سخن است را رد کردهاید و رد سخن خدا، رد خداست و این استدلال از کفر صاحبش خبر میدهد.
سوال شماره ۲۶:
با سلام خدمت شما. لطف کنید مفهوم زمان در عالم آخرت را شرح بفرمایید.
پاسخ:
علیکم السلام. زمان در عالم آخرت وجود دارد اما نه به محدودیت زمان در دنیا. در سوره حج آیه ۴۷ در موضوع عذاب الهی و اینکه خداوند خلف وعده نمیکند، آمده است: «…و همانا یک روز نزد پروردگارت همانند هزار سال از سالهایی است که شما میشمارید.»؛ روزی که نزد خداوند است و همانند هزار سال دنیاست، قطعا باید از روزهای آخرت باشد که با هزار سال دنیا برابری دارد. آیه ۵ سوره سجده نیز به همین مفهوم اشاره دارد: «[همه] امور را [همواره] از آسمان تا زمین تدبیر و تنظیم میکند، سپس در روزی که اندازه آن به شمارش شما هزار سال است به سوی او بالا می رود.» همچنین در سوره معارج آیه ۴ نیز آمده است: «فرشتگان و روح در روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوی او بالا می روند.» مطابق آیات شریفه فوق، زمان در عالم آخرت برای امورات مختلف متفاوت است. مثلا در جایی فرموده: «روز عذاب و روزی که تدبیر آسمان تا زمین بالا میرود، هزار سال است.» و درجای دیگر میفرماید: «روزی که مقدارش پنجاه هزار سال است و فرشتگان در آن بالا میروند.» البته آیات شریفه به اندازه درک محدود و عقل ناقص ما سخن گفته که با توجه به همین آیات نیز میتوان دانست زمان در عالم آخرت مفهوم گسترده و پیچیدهای دارد و از اعجاز مخلوقات آن عالم محسوب میشود.
بخش هشتم (سرانجام انسان و جهان)
سؤال شماره ۱:
با سلام و احترام خدمت شما، لطفاً در خصوص عاقبت به خیری توضیح بفرمائید. چگونه بعضیها که عمرشان را در مسیر درست سپری کردند، درآخرین لحظات زندگی، مسیرشان تغییرکرد و با حال بدی از دنیا رفتند یا کسانی که یک عمر راه و روش زندگیشان غلط بوده اما در روزهای آخر یک مرتبه مسیرشان تغییرکرد و اصلاح شدند؟ چگونه انسانی با یک عمر گناه و معصیت عاقبت به خیر میشود؟
پاسخ:
علیکم السلام. عاقبت کار هرکس بستگی به عمل و نیت او دارد. تا زمانیکه عمل و نیت کسی خوب باشد، خداوند برایش خیر مقدر میفرماید و برعکس اگر نیت و عمل کسی بد باشد، حتما مقدرات او نیز بد خواهد بود. در سرزمین کربلا یک زمان حُر نیتش بد بود و بر همین اساس خداوند نیز به او اجازه داد تا راه کاروان امام حسین(ع) را سد کند اما همین حُر با تغییر نیتش باعث شد که خداوند برایش خیر مقدر فرماید و در رکاب امام حسین(ع) به فیض شهادت نایل گردد. پس شخص صالحی که بدعاقبت میشود به خاطر تغییر نیت و عملش از خیر به بدی است. و خطاکاری که عاقبت به خیر میشود به خاطر تغییر نیت و عملش از شر به خوبی است.
سؤال شماره ۲:
آیا کسانیکه در خط تشیع نیستند و اعمال صالحی انجام میدهند، امید به رستگاریشان هست یا خیر؟ باتشکر.
پاسخ:
خداوند عزوجل درآیه ۱۸۵سوره بقره به نزول قرآن جهت هدایت همه خلق اشاره کرده و میفرماید: «ماه رمضان، ماهی است که قرآن در آن نازل شده، برای هدایت بشر…» و همچنین درآیه ۸۵ سوره آل عمران در رابطه با عمومیت دین اسلام آمده است: «و هرکه جز اسلام دینی انتخاب کند، هرگز از او پذیرفته نمیشود و او در آخرت از زیانکاران است.» در سوره مائده آیه ۶۵ نیزآمده است: «اگر اهل کتاب (به آیین اسلام) ایمان میآوردند و پرهیزکاری میکردند یقیناً گناهانشان را محو میکردیم و آنان را در بهشتهای پرنعمت در میآوردیم.» مطابق آیات شریفه فوق؛ هرکس بعد از آمدن اسلام از آیین دیگری پیروی کند، از او پذیرفته نیست. پس درآیه ۹۸ سوره نساء که به مستضعفین اشاره شده، منظور مسلمانانی هستند که اجباراً در محیط آلوده به گناه زندگی میکنند و شرایط هجرت را ندارند و یا غیرمسلمانانی که از وجود دین اسلام کاملا نا آگاهند. که در این صورت مطابق دین خودشان مورد محاسبه قرار میگیرند. در آیه ۱۰۶ سوره توبه به جاهل قاصری اشاره شده که در جستجوی دین درست، عمرش کفاف نداده و پیش از دستیابی به آن مرگش فرا رسیده است. این گروه کارشان موقوف به مشیت خداست. پس عذر هر غیرمسلمانی بعد از آمدن دین اسلام، از او پذیرفته نیست. مگر در موارد مذکورکه خداوند از او میپذیرد. البته ادیان آسمانی پیش از اسلام نیز درست بوده و مختص زمان خودشان بودند و مردم زمانهای پیشین با آیین خودشان مورد حسابرسی قرار میگیرند.
سوال شماره ۳:
کسی که از دنیا میرود، در آخرت با چه سن و چهرهای ظاهر میشود؟
پاسخ:
چهره افراد در عالم دیگر، با توجه به میزان ایمانشان متفاوت است؛ یعنی مؤمنانی که دارای ایمان بیشتر و در درجات بالاتر بهشت هستند، نسبت به مراتب پایینتر از نورانیت و زیبایی ظاهری بیشتری برخوردارند. در رابطه با سن دقیق زن و مرد در بهشت نیز روایات متفاوتی وجود دارد که از لحاظ سند قابل استناد نیستند اما در سوره واقعه آیات ۳۶و۳۷ درمورد خصوصیات اصحاب یمین آمده است: «فَجَعَلنَْاهُنَّ أبکْارا عُرُباٌ أَتْرَابا ؛ پس آنان را همواره باکره قرار داده ایم. عشقورز به شوهر و هم سن و سال همسر.» مطابق آیات شریفه، زنان مؤمنه بهشتی همواره جوان و باکره هستند و مردان مؤمن نیز در سن و سال با آنها برابرند.
سؤال شماره ۴:
آیا زندگی در برزخ شبیه زندگی در دنیاست یا با آن تفاوت دارد؟ مثلا مشکلات و نگرانیها در آنجا هم وجود دارد؟ عبادت و راز و نیاز با خداوند چطور؟
پاسخ:
برزخ فاصله میان مرگ تا قیامت است و توقفگاهی است که هرکس پاداش و نتیجه عملش را در آنجا میبیند. نیکوکاران آنجا، در نعمت و برکت و بدکاران در عذاب و نقمتاند. عمرو بن یزید گفت: به امام صادق(ع) عرض کردم از شما شنیدم که فرمودید تمام شیعیان ما در بهشت اند با هرگناهی که داشته باشند. حضرت فرمود: راست گفتم به خدا سوگند! تمام آنها در بهشت اند. گفتم: فدایت شوم، بدرستیکه گناهان زیاد و بزرگاند. فرمود: اما در قیامت همه شما در بهشت خواهید بود به شفاعت پیامبراکرم(ص) و وصی او، لیکن به خدا قسم! بر شما در برزخ میترسم. گفتم: برزخ چیست؟ فرمود: برزخ قبر است از هنگام مرگ تا قیامت.(گناهان کبیره، ج۱، ص۲۰). بله مؤمنین در آنجا از تمام نعمتها لذت معنوی میبرند و مدام در حال راز و نیاز با پروردگارند؛ یعنی دلشان مأنوس با خداست.
سؤال شماره ۵:
لطفاً در خصوص ویژگیهای بهشت توضیح بفرمائید. چرا اعمال تکراری در آنجا باعث خستگی نمیشود؟ مثلا: اگر بهشتیان مرتب از یک نوع غذا تناول کنند باز هم از آن دلزده نمیشوند، درصورتیکه در دنیا اگر چندین روز متوالی از یک نوع غذا استفاده کنیم نسبت به آن دلزده و بیمیل میشویم.
پاسخ:
در بهشت هیچ نعمتی تکراری نیست. بهشت ظهور رحمت الهی و سفره پربرکت فیض پروردگار است. نعمت در آنجا هرآنی متناسب با میل و خواسته اهل بهشت تغییر میکند تا جایی که میوههای درختان بهشتی لحظه به لحظه متناسب با خواست بهشتیان متنوع میگردد. هیچ نعمتی در دنیا قابل قیاس با نعمتهای بهشتی نیست؛ زیرا بهشتیان در آنجا به اندازه عظمت فضل پروردگارشان پاداش دریافت میکنند. درصورتیکه دنیا تنها گذرگاه و پلی است برای رسیدن به آن موهبتهای عظیم درآخرت. پس نعمتهای دنیوی با نعمتهای آن منزلگاه همیشگی بسیار متفاوت است. ضمن اینکه بهشت و بهشتیان مورد توجه خاص پروردگار هستند و هرکس و هر چیزی که مورد توجه حضرت حق باشد، همیشه تازه و با طراوت خواهد بود و خستگی و دلزدگی درآن راه ندارد.
سؤال شماره ۶:
با سلام خدمت شما. ببخشید میخواستم بدانم دیوانهها (به اصطلاح افراد مجنون) به چه علت اینگونه متولد میشوند و درآخرت چه سرنوشتی دارند؟ آیا اعمال آنها در این دنیا (چه خوب و چه بد) تأثیری در امر آخرتشان دارد؟
پاسخ:
علیکم السلام. اینکه روح انسان هنگام ورود به عالم دنیا در قالب چه جسمی (سالم یا معیوب) و با چه شرایطی (از لحاظ میزان عقل و جهل، نادانی و زیرکی و…) باشد بستگی به اعمال او در عالم ذر دارد؛ یعنی فرمانبرداران در عالم ذر با جسم سالم و نافرمانان معیوب متولد میشوند. و هرکس به میزان اطاعت از اهلبیت(ع) و یا مخالفت با آنان در بهرهمندی از عقل با دیگری متفاوت است. قطعاً دیوانگان کسانی هستند که در آن عالم کاملا مطیع جهل بوده و با اهلبیت(ع) که عقل محض هستند صدرصد مخالف بودند. به همین علت در دنیا بهرهای از عقل نصیبشان نشده است. اعمال آنها چه خوب و چه بد هیچ تأثیری در امرآخرتشان ندارد؛ زیرا متأثر از عقل نبوده است. این عقل افراد است که در آخرت مورد حسابرسی قرار میگیرد و میزان پذیرش اعمال است. دیوانگان چون فاقد عقل هستند بدون حسابرسی با نام اصحاب اعراف(سوره اعراف/ آیه ۴۶) در جایگاهی میان بهشت و جهنم قرار میگیرند. یعنی نه در خوشی و خرمی اهل بهشت هستند و نه در سختی و عذاب اهل جهنم؛ زیرا خوبی اهل بهشت و بدی اهل جهنم را دارا نبودند.
سؤال شماره ۷:
باسلام. روح حیوانات پس از مردن به کجا میرود؟ آیا آنها هم مانند انسان دوباره زنده میشوند؟
پاسخ:
علیکم السلام. همه حیوانات هدایت تکوینی دارند؛ یعنی طبق برنامه معینی زندگی میکنند و نمیتوانند خلاف جهتی که خداوند برایشان خواسته حرکت کنند. روحشان هم پس از مرگ نابود میشود؛ چراکه روح حیوانی لازمه حیات دنیوی است و هیچ سنخیتی با عوالم دیگر ندارد.
سؤال شماره ۸:
سلام. با توجه به اینکه در آیه ۵ سوره تکویر به حشر حیوانات در قیامت اشاره شده:«وَ ِ إذا الْوُحُوشُ حُشِرَت؛ و هنگامیکه همه حیوانات وحشى محشور شوند.» و پاسخی که فرمودید: «روح حیوانات پس از مرگ نابود میشود.»، لطفاً چگونگی جمع بین این دو مطلب را بیان بفرمایید.
پاسخ:
علیکم السلام. آیات اول تا ششم سوره تکویر اشاره به حوادث پیش از وقوع قیامت دارد. یعنی تاریک شدن آفتاب، تیره شدن ستارگان، حرکت کوهها، بار نهادن شتران بر زمین از شدت وحشت، حشر (به معنای گرد هم جمع شدن) حیوانات وحشی از ترس این تغییرات و همچنین مشتعل شدن دریاها. کلیه این حوادث پیش از وقوع ساعت قیامت است که طبق آیات قبل و بعد از آیه پنج، همه چیز عالم تغییر شکل داده و نابود میگردد تا صحنه برپایی قیامت مهیا گردد. پس قطعاً حیوانات هم مانند سایر اجزای عالم باید نابود گردند؛ زیرا باید صحنه برای قرین شدن نفوس (خوبان باخوبان، بدان با بدان) و حسابرسی از آنها آماده گردد. در تفسیر نمونه آیت الله مکارم شیرازی، جلد۵، صفحه۴۱۹، محشور شدن حیوانات را از جمله حوادث آستانه قیامت بیان نموده است.
سؤال شماره ۹:
به نظر شما نتیجه و سرانجام نهایی جهان چگونه خواهد بود؟
پاسخ:
سرانجام نهایی عالم، نیستی و فنای تمام پدیدههاست؛ زیرا این تنها خداست که همیشه باقی است. البته زوال برای انسان، تنها مرگ و نابودی جسم است و براساس اعتقاد به معاد ،فنای روح برای او قابل تصور نیست. بلکه روح برای حسابرسی در عالمی دیگر حاضر میشود.
بخش نهم (پیشگویی و سحر و جادو)
سؤال شماره ۱:
بعضی از رمالها و پیشگویان و کسانی که با اجنه در ارتباط هستند، بعضی مواقع چیزهایی را پیشگویی میکنند که درست است و اتفاق هم میافتد. میخواستم بدانم این پیشگوییها که در قرآن هم آمده مانند: پیشگویی رمالان در مورد به دنیا آمدن حضرت موسی(ع) و وعده دادن آن به فرعون، با علم غیب امام معصوم(ع) و پیامبر(ص) چه فرقی دارد؟ هر دو از آینده خبر دادهاند، پس تفاوتشان در چیست؟
پاسخ:
در قرآن شریف در آیه ۱۰۲ سوره بقره آمده که بنیانگذار علم افسون و جادوگری، شیطان و دیوان(اَجنه) هستند و هرکس از آنان پیروی کند کافر خواهد شد. همچنین آمده که در زمان حضرت سلیمان(ع) این موضوع در میان مردم پیش آمد که شیطان امورات باطل را از طریق سحر به آنان میآموخت. از آنجا که اجنه مخلوقاتی لطیفتر از انسان هستند و در آفرینش با ما تفاوتهایی دارند، در انجام یکسری امورات قدرت و توانایی بالایی دارند. مثلا: میتوانند سنگینترین وسایل را در مدت کوتاهی جابهجا کنند و … همچنین از طریق سحر و جادو قادر به بعضی پیشگوییها میباشند که گاهی ممکن است این پیشگوییها درست از آب دربیایند اما همیشه قابل اعتماد نیستند. به دلیل آنکه علم سحر به القای شیطان به وجود آمده، اعتماد به این علوم و پیگیری چنین اموراتی باطل و عین کفر است؛ زیرا اطاعت از شیطان محسوب میشود و شیطان فاسق کذابی است که اطاعت از او به گمراهی و پلیدی ذاتی انسان میانجامد. چنین علم باطلی که به دستور شیطان بوده و به عاقبت به شری انسان میانجامد، با علم ائمه(ع) که از منبع حقایق سرچشمه میگیرد و کلامی از جانب پروردگار عالم است و به سعادت و عاقبت به خیری انسان میانجامد اصلا قابل مقایسه نیست. البته اهلبیت(ع) نیز غیب و پیشگویی نمیدانستند و طبق فرمایشات ایشان هرکس پیشگویی کند باطل است. امام صادق(ع) در پاسخ به این پرسش که آیا امام غیب میداند، فرمود: «خیر، اما هرگاه بخواهد چیزی را بداند، خداوند آن را به او میآموزد.»(منتخب میزان الحکمه، ص۴۳۷) همچنین پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «کسی که نزد غیبگو و یا کاهنی برود و گفته او را تصدیق کند، به آنچه بر محمد(ص) نازل شده کافر است.» و نیز فرمودند: «حقیقتا غیبگو در آتش جهنم با شدت تمام انداخته میشود.»(نهج الفصاحه، ص۴۳۷)
سؤال شماره ۲:
در جایی خوانده بودم از کارهای یک منجّم این است که بتواند در وهله اول نیت شخص مراجعه کننده را بخواند و بداند که برای چه نزد او آمده است و آیا کاری که میخواهد انجام شود، شدنی است یا خیر؛ یعنی نتیجه کار را پیشاپیش بگوید. سؤال بنده بر مبنای صحت این ادعاست که اگر چنین باشد، آیا داستانهای اهل بیت(ع) که خیلی مواقع نیت افراد و همچنین تاریخ مرگشان را طبق صلاح دید خود به آنها اعلام میکردند و یا حتی خیلی از عالمانی که صاحب کرامت بودهاند مانند آیت الله بهجت(ره)که به محض ورود برخی مراجعه کنندگان پیش از نقل سؤال، پاسخشان را میدادند، به چالش کشیده نمیشود؟ لطفاً رفع شبهه کنید. سپاسگزارم.
پاسخ:
بله، چنین ادعایی صحت دارد. بعضی افراد طالب دنیا و جاه و مقام از طریق تحصیل برخی اسباب و علوم به یکسری قدرتهای ظاهری دست پیدا کرده که از آن برای پیشبرد اهدافشان استفاده میکنند و سرانجام در صراط انحطاط و گمراهی به هلاکت میرسند. البته هیچ سند قرآنی و روایی در تأیید علم نجوم و علومی از این قبیل وجود ندارد و همه آنها از اقسام سحر به شمار آمده و شرک به خدای متعال محسوب میشوند. از آنجا که خداوند عزوجل علم اولین تا آخرین را به اهلبیت(ع) عطا نموده، علم آنها از منبع نور حقیقی سرچشمه میگیرد و از هرگونه ظلمت و تاریکی به دور است. آن علومی که خارقالعاده و خارج از توان بشر باشند، معجزه پروردگار و دلیل حقانیت معصومین(ع) هستند و هیچکس توانایی دست یافتن به آنها را ندارد. همچنین آن کرامتی که نصیب اولیای الهی میشود نیز از همان سرچشمه علم حقیقی است که تنها از طریق اطاعت پروردگار نصیب ایشان شده و هیچ منجّم و ساحری قدرت دست یافتن به آن را ندارد.
سؤال شماره ۳:
آیا فراگیری سحر و جادو با توجه به اینکه خداوند آن را از طریق فرشتگان به بندگان آموخت و هرکس توانایی یادگیری آن را ندارد، توفیق محسوب میشود؟ یا این موضوع که افراد میتوانند آن را به دیگران بیاموزند، بیانگر علم بودن آن است؟
پاسخ:
سحر و جادو یک علم است اما نه علمی مفید و سودمند. آنچه از سحر که فرشتگان از طرف خداوند به مردم آموختند، تعلیم سحر برای ابطال آن بود و اِلّا جادوگری امری منفور و ناپسند است و دانستن آن توفیق محسوب نمیشود؛ مگر به شرط استفاده از آن برای ابطال سحر. امام علی(ع) میفرماید: «سحرکننده مانند کافر به خداست و کافر جایش آتش دوزخ است.»(گناهان کبیره، ص۷۸)
سؤال شماره ۴:
با عرض سلام، در باب رمال، دعا و جادو سؤالی داشتم. مدتی پیش فرزند یکی از بستگان به شدت مریض شد. دکتر و بیمارستان هم برای درمان او بی نتیجه بود. هنگامیکه بچه را به منزل آوردند، یک دفعه شروع به گریه و جیغ زدن کرد و دیگر آرام نشد (حالتی مثل جنزدگی)، والدین کودک هراسان به پیش سیدی رفتند تا برایش سرکتاب باز کنند. این سید تمام داستان زندگی کودک را گفت و بعد هم دعایی (مانند حرز) به بچه داد. از فردا صبح بیمار کاملا خوب و سرحال و خوش اشتها شد. سؤال بنده این است که آیا این سید و امثال او همان رمالها هستند که کارشان و سرکتاب بازکردنشان و رفتن پیش آنها حرام است؟ اگر این چنین است پس چرا کارشان تأثیر مثبت دارد؟ وقتی کسی به مردم میگوید کار رمالها و دعانویسها حرام است، پیش آنها نروید و مرتکب کار حرام نشوید، مردم میگویند: «اگر حرام بود تأثیر خوب نمیگذاشت. چیزی که با کلام خدا انجام شود، حرام نیست.» لطفا راهنمایی بفرمائید.
پاسخ:
علیکم السلام. سحر و جادو و امثال اینها حرام است. اما این سحر و جادو با اسبابی از جمله حرز و بعضی دعاها که باطل کننده سحر است برطرف میشود. همانگونه که در آیه ۱۰۲ سوره بقره آمده است: شیطان به مردم سحر و جادو آموخت اما دو ملک هاروت و ماروت روش ابطال سحر را به مردم آموختند، پس کار بعضی از مردم باطل کردن سحر و جادو به وسیله دعا، ذکر و امثال اینها میباشد. کار چنین کسی با رمال و ساحر یکی نیست و مرتکب حرام نشده است. سرکتاب باز کردن و پیشگویی هایی که بر اساس قرآن است، کار درستی نیست؛ چرا که قرآن برای هدایت خلق نازل شده نه برای پیشگویی. اما گاهی اوقات این پیشگوییها درست و مطابق واقع است.
سؤال شماره ۵:
اگرکسی بداند که شخصی برایش طلسم درست کرده و بگویند این طلسم تا ابد هست، چگونه میتواند طلسمش را باطل کند؟
پاسخ:
دفع ضرر و جلب منفعت به دست خداست. انسانها بر اثر اعمالشان دچار بلا و ضرر و زیانهایی میشوند که امتحان یا تنبیه آنهاست. مانند: طلسم، جادو، سحر و یا بلاهای دیگر. این بلاها تا زمانی که مقدر پروردگار است، ادامه دارد. زمانی که قضا و قدر الهی به پایان رسید، آن بلا نیز به وسیله و اشکال مختلف دفع میگردد. «لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ ۗ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءًا فَلَا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ؛ براى انسان، مأمورانى است که پى در پى، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا [حوادث غیر حتمى] حفظ میکنند (اما) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملتى) را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامى که خدا اراده سوئى به قومى (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و جز خدا، سرپرستى نخواهند داشت!»(سوره رعد/ آیه۱۱) در این دنیا خداوند هیچ دردی را بدون درمانش نگذاشته است. فقط مرگ است که به دست پروردگار است و درمان ندارد. برای باطل کردن طلسم هم میتوانید با مراجعه به منابع معتبر، دعاها و دستورالعملهایی را که جهت ابطال سحر و جادو و محفوظ ماندن از آن وجود دارد، بخوانید و به آنها عمل نمایید.
بخش دهم (مسائل روزمره)
سؤال شماره ۱:
سلام. بعضی از روزها به محض شروع شدن وارد بدی شدیدی میشود و تا میخواهی به حالت خوب برسی، چند مشکل دیگر به وجود میآید. لطفا توضیح دهید چرا بعضی از روزها به محض شروع شدن، نحس است و روز خوبی برایمان نیست؟
پاسخ:
علیکم السلام. چیزی به نام روز بد و نحس وجود ندارد. این عملکرد انسانهاست که مقدرات هر روزشان را رقم میزند؛ یعنی اگر شما از ابتدای روز سعی در انجام اعمال خیر و مورد رضای پروردگار داشته باشید و با رعایت تقوا و خویشتنداری به یاری خداوند خود را از ارتکاب معاصی حفظ کنید، این نوع عملکرد، “حالت اقبال” را برای شما به وجود میآورد که کارهایتان سریع، به موقع و بدون مانع پیش میرود. اما اگر عملکردتان خلاف این مهم باشد، اعمالتان “حالت خذلان” را برای شما ایجاد میکند که در حین کار با فراموشی و موانع متعددی روبرو میشوید و کارهایتان به درستی و آسانی پیش نمیرود.
سؤال شماره ۲:
با توجه به اینکه ما در منزل ماهواره داریم و قبلا از آن استفاده میکردیم، در حال حاضر مدتی است که رزقمان کم و زیاد میشود. گاهی اوقات حتی نان هم در خانه نداریم اما گاهی اوقات وضعمان بهتر است. میخواستم بدانم علت کم بودن رزقمان از چیست؟ آیا از ماهواره میباشد؟
پاسخ:
اگر از ماهواره استفاده صحیح نمیکردید و شبکهها و برنامههای مبتذل میدیدید، گناه و نافرمانی کردهاید و گناه، رزق را میگیرد و فقر میآورد. البته این بدان معنا نیست که هرکس گناه نکند، رزق خوب دارد و هرکس گناهکار است رزقش تنگ است. نه چنین نیست؛ زیرا تنگدستی گاهی برای امتحان و آزمایش انسان است. اما اگر شما اهل رعایت تقوا هستید و رزقتان تنگ است، این برای امتحان شماست. ولی اگر اهل تقوا نیستید، این تنگدستی میتواند بر اثر گناه باشد. البته اعمال و ادعیهای در مفاتیح آمده که انجام آنها در افزایش رزق و روزی بیتأثیر نخواهد بود.
سؤال شماره ۳:
کسیکه ثروتمند است میتواند کار خیر انجام دهد، به زیارتهای متعدد برود، محتاج کسی جز خداوند نباشد و هزاران عمل صالح دیگر که باعث نزدیکتر شدن به خداوند میشود. اما انسانی که از لحاظ مادی فقیر است حتی اگر نیت خیری هم در سر داشته باشد، نمیتواند آن را عملی سازد و در نتیجه، هم در این دنیا شرمسار و غمزده خواهد بود و هم نتوانسته آن طوری که باید، آخرتش را بسازد. لطفا در این زمینه نظرتان را بیان بفرمایید.
پاسخ: امام صادق(ع) فرمود: «مؤمنین فقیر چهل پاییز قبل از اغنیا به بهشت میروند.» همچنین فرمود: «در روز قیامت دو بنده را (که هر دو بهشتیاند) برای حسابرسی میآورند. یکی در دنیا فقیر بود و دیگری غنی. فقیر میگوید: پروردگارا! من چرا توقف کنم؟ به عزتت سوگند، خود میدانی که به من حکومت ندادی تا در آن به عدالت رفتار کنم یا به جور. مال ندادی تا حقوق آن را ادا کرده باشم یا نه. روزیام براساس علم و تقدیر تو به قدر کفاف بود و بس. خداوند متعال میفرماید: بندهام راست میگوید، راهش را باز کنید تا وارد بهشت شود. اما دیگری را آن قدر نگه میدارند تا جاییکه عرقهای ریخته شده از او، چهل شتر را میتواند سیراب کند، پس از آن وارد بهشت میشود. درآنجا فقیر به او میگوید: چه چیز باعث شده تو را نگه دارند؟ میگوید حسابرسی به طول انجامید؛ دائما مسألهای مطرح میشد و خداوند آن را میبخشید، بعد چیز دیگری سؤال میشد و خداوند رحمتش را بر من گسترانید و مرا به توبه کنندگان ملحق ساخت.» آن چنان که برادری از برادرش عذرخواهی میکند، خداوند (در قیامت) از بنده مؤمنی که محتاج بوده، عذرخواهی میکند و میفرماید: به عزت و جلالم سوگند؛ من تو را بهخاطر پستی و ذلت فقیر نساختم. پرده را بردار ببین چه برایت مهیا کردم. وقتی مؤمن پاداش را میبیند، میگوید: پروردگارا من در این معامله ضرر نکردم.(آیین بندگی و نیایش، ص۲۱۵-۲۱۷)
ضمن اینکه خداوند به نیت خیر افراد پاداش میدهد. از آنجا که نیت انسان تهیدست را فقط خدا میداند، بنابراین خالی از ریا و تظاهر بوده و پاداش عمل با اخلاص برایش نوشته میشود. درصورتیکه با انجام عمل، ممکن است انسان دچار ریا و تظاهر شود و هیچ پاداشی از طرف پروردگار دریافت نکند.
سؤال شماره ۴:
باسلام. جوانی هستم که برای تأمین معاش خود جویای کارم ولی به هرکاری دست میزنم موفق نمیشوم. مگر خداوند نگفته از تو حرکت و از من برکت؟ پس چرا ما همیشه کارمان گره میخورد و درست نمیشود اما کسانی هستند که به کارهای غیر خیر دست می زنند و برایشان میگیرد؟ لطفا راهنمایی بفرمایید.
پاسخ:
علیکم السلام. پیدا کردن شغل برای یک بچه مسلمان بستگی به عوامل مادی و معنوی مختلفی دارد. آیا شما با وجود تخصص کافی شغل مناسبی پیدا نکردید؟! آیا با وجود تخصص، توانایی برقراری ارتباط مؤثر با کارفرما، توانایی تبلیغ و جذب مشتری و خیلی فاکتورهای دیگر کار پیدا نکردید؟! و یا اینکه بدون مدرک، تجربه و تخصص لازم دنبال کار بودید و پیدا نکردید؟! در بحث کار همه چیز بستگی به حرکت ظاهری و باطنی موفق خودتان دارد. هر وقت عوامل مادی (تخصص) و معنوی (تقوا) را با هم داشتید، میتوانید بگویید از من حرکت و از خدا برکت. گاهی تلاش میکنید اما غیراصولی و بیبرنامه؛ یعنی موانع سد راه را برنمیدارید و انتظار دارید تلاشتان مؤثر واقع شود. عدم تجربه و علم کافی، عدم پشتکار و کنار نگذاشتن تنبلی، تحمل نکردن برخوردها و وضعیتهای محیط کار، انتظار احترام داشتن از کارفرما و مشتری، به کم قانع نبودن و بلند پروازیهای بیجا در همان مراحل اولیه کار ،تغییر دادن مدام شاخههای کاری، عدم صبر و استقامت در مقابل کارهای سخت و سنگین و بسیاری عوامل دیگر میتواند در عدم موفقیت شما در بحث شغل مؤثر باشد. اگر شما با ارادهای قوی، استقامت، پشتکار و عزمی استوار در یکی از شاخههای شغلی میماندید، رشد میکردید و کارآمد و با تجربه میشدید. حتما خداوند هم در کارتان برکت میگذاشت و کارتان رونق میگرفت. اما همانطور که خودتان گفتید شما بر سر یک کار نماندید و مدام از یک شاخه به شاخهای دیگر پریدید که همین امر از دلایل اصلی عدم موفقیتتان بوده است. حالا به شما پیشنهاد میکنم یکی از همان کارهای قبلی را انتخاب کنید و با تمام سختیها پای کار بمانید تا استاد و با تجربه شوید. وقتی به این مرحله رسیدید میبینید که ماندن و استقامت کردن حتما نتیجه بخش خواهد بود. (نابرده رنج گنج میسر نمیشود…)
سؤال شماره ۵:
به نظر شما آیا زندگی که سراسر حسرت و غم و اشک و آه و تنگدستی و ذلت و خواری باشد و هیچ نقطه آرامشی در آن نباشد، ارزش ادامه دادن دارد؟
پاسخ:
زندگی دنیا برای همه انسانها فرصت دوباره محسوب میشود. فرصتی که باید درآن بیندیشند، انتخاب کنند، بسازند و در آخر جاودانه شوند. مهم نیست که انسان ثرومند باشد یا فقیر، مهم این است که به او فرصت زندگی عطا شده. فرصتی برای ساختن زندگی آخرت. فرصتی که برای از دست دادن لحظه لحظه آن درآخرت حسرتها میخورد. انسان اگر فقیر با ایمانی باشد، بهتر از آن است که ثروتمند بیایمانی باشد. اگر انسان صالح و شاکر باشد و فقر و نداری خود را به حساب امتحان وآزمایش بگذارد و به رضای پروردگارش راضی باشد، خداوند نیز به پاداش این صبر و شکر او، بهترین نعمات را در آخرت نصیبش میگرداند. زندگی که فقط دنیا نیست. آخرتی هم هست، عذاب و پاداشی هم هست. چنانچه نگاه انسان در همه حال متوجه آخرت باشد و بداند که تمام تلاشها و سختیهایی که در دنیا کشیده بدون پاداش نخواهد بود، آنگاه تحمل سختیهای دنیا برایش آسانتر خواهد شد. کسی که مسلمان است و شیعه، هیچگاه فقیر نیست بلکه محتاج است. فقیر کسی است که اهلبیت(ع) را ندارد. حیف است شیعه امیرالمؤمنین(ع) بخاطر احتیاج و نیاز دنیوی، آخرتش را فراموش کند و فرصتی که میتوانست با بهرهگیری از آن، توفیق همجواری با مولایش را کسب نماید، به راحتی با اشک و حسرت و غصه خوردنهای بیجا تباه سازد. عمر دنیا آن قدر کوتاه است که فرصت غصه و حسرت ندارد. پس باید به فکرآخرت بود و برای آنجا کار کرد. با این اطمینان که خداوند بهترین جبران کننده است.
سؤال شماره ۶:
با وجود آنکه دوست ندارم از خداوند گله و شکایت کنم اما میخواهم بدانم چرا خدا از بین بندههایش فقط مرا در این سن، مستحق بلاها و سختی و مشکلات دانسته است؟
پاسخ:
اتفاقاتی که در زندگی هرکس رخ میدهد، بازتاب انتخابهای اوست. گاهی بهخاطر اشتباهاتی که مرتکب میشوید، مستحق بعضی بلاها هستید و گاهی نیز امتحان و آزمایش شماست البته به شرطی که عمل و انتخابهایتان درست و بی عیب ونقص بوده باشد. در غیراینصورت تنبیه و نتیجه عمل خودتان است. به هر حال ما حق نداریم بهخاطر بلاها و سختیها، خداوند را زیر سؤال برده و یا از او گلهمند باشیم؛ زیرا اگر خداوند بلایی را جهت امتحان برای ما خواسته باشد، حتما خیر و صلاحمان درآن بوده است. در غیر این صورت باید بهجای متهم نمودن خداوند، خود را ملامت کرده و عملمان را اصلاح نماییم.
سؤال شماره ۷:
آیا کسی که زندگی سختی را پشت سرگذاشته و به جایی رسیده که دیگر توان ادامه دادن ندارد، اما با این حال باز هم حقوق الهی را بزرگ شمرده و دست به کاری نزده که باعث غضب پروردگار متعال شود و در عوضش از خداوند کمک و آرامش خواسته، زمان آن نرسیده که خدا هم دستش را بگیرد و صلاح کار او را فراهم سازد؟
پاسخ:
کمک و آرامش خواستن از خداوند عزوجل پس از تحمل مشقتهای فراوان، امری معقول و پسندیده است؛ به شرطی که دلیل نا آرامی و مشکلات، اشتباهات خود شخص نباشد. گاهی خودمان اشتباهاتی را مرتکب میشویم که در نتیجه آن سختیهایی بهما روی میآورد. در چنین شرایطی باید رفتارمان را اصلاح کنیم نه اینکه خواستار معجزه از طرف پروردگار باشیم. مطمئناً خداوند کسی را که رفتاری معقول و خداپسندانه دارد، در بنبستها و سختیهای زندگی تنها نمیگذارد تا زیر رگبار بلا نابود شود. ضمن اینکه ابتلائات و سختیها امتحان و آزمایش و لازمه زندگی دنیاست. قرار نیست در دنیا مشکل نداشته باشیم بلکه باید با مشکلات، مشکل نداشته باشیم. حفظ آرامش خاطر، سنجیده عمل نمودن در پیشامدهای زندگی و توکل و یاری خواستن از پروردگار، شروط موفقیتاند. در حدیثی از امام سجاد(ع) آمده است که فرمود: «دعای مؤمن از سه حالت خارج نیست یا در دنیا به اجابت میرسد یا ذخیره آخرتش میشود و یا بلایی را از او دفع میکند.»(بحارالانوار، ج۷۵، ص۱۳۸)
سؤال شماره ۸:
آیا آرزوی مرگ نمودن حرام است؟
پاسخ:
اشتیاق به مرگ اگر از سر ایمان به خداوند و شوق دیدار پروردگار باشد، امری مطلوب است. اما مؤمن حقیقی هیچگاه آرزوی مرگ نمیکند؛ زیرا دنیا را محل کسب توشه برای آخرت میداند و بهخاطر فرصت زندگی، شکرگزار خداوند است. اگر انسان بهخاطر فشار مشکلات و سختیها آرزوی مرگ کند، چنین آرزویی مورد پسند پروردگار نیست؛ چراکه مشکلات و سختیها زمینهساز رشد انسان است، نه دلسردی از زندگی و ناراضی بودن از شرایط و در آخر آرزوی مرگ نمودن. بهتر است چنین کسی به جای آرزوی مرگ، با حسن ظن به پروردگار، دیدگاهش را نسبت به زندگی تغییر دهد و با اراده و روحیهای قوی برای برطرف ساختن مشکلات تلاش نماید.
سؤال شماره ۹:
سلام. بنده مدام با یاد مرگ و وحشت و ترس نسبت به آن گرفتارم تا جاییکه این ترس همیشه همراه من است و لحظهای از من جدا نمیشود. لطفاً اگر دعایی میشناسید که این ترس و افسردگی و ناراحتی شدیدی که از یاد مرگ دارم را بهتر کند، معرفی نمایید.
پاسخ:
علیکم السلام .اینکه یاد مرگ و ترس از آن رهایتان نمیکند، بهخاطر این است که دیدگاه شما بیشتر به سمت صفات قهریه پروردگار است. همین امر باعث شده خوف از پروردگار در دلتان حکمفرما شود. برای رهایی از این مشکل باید مطابق فرمایش امام صادق(ع) میزان خوف (ترس) و رجای (امیدواری) شما یکسان شود. امام صادق(ع) می فرماید: «در وصیت لقمان شگفتیها دیدم از همه عجیبتر اینکه به پسرش گفت: از خدا چنان بترس که گویی اگر با همه خوبیهای جن و انس ملاقاتش کنی، تو را عذاب میکند و چنان امید داشته باش که گویی اگر با تمام بدیهای جن و انس ملاقاتش کنی، به تو رحم میکند.»(الکافی، ج۲، ص۶۷)
اگر با کسب شناخت نسبت به صفات رحمت پروردگار، عشق او را در دل زنده کنید، إنشاءالله توفیق رجا نیز نصیبتان میشود. برای رها شدن از ترس مرگ به شما پیشنهاد میکنم با ادعیهای که یادآور مهر و رحمت پروردگار نسبت به بندگان است، انس بگیرید. إنشاءالله ترستان رحمانی میشود؛ زیرا ترس بیش از اندازه که منجر به افسردگی، یأس و نا امیدی شود، از جمله ترفندهای شیطان است.
سؤال شماره ۱۰:
چگونه میتوان از تلقینات منفی ذهنی و استرسهایی که حالت وسواس پیدا کردهاند رهایی یافت؟
پاسخ:
شیطان دشمن مکاری است که از طریق وسوسههای متعدد ذهن انسان را مشغول میکند و مدیریت مینماید. تلقین منفی وسوسهای از طرف شیطان است که باید با تلقینات مثبت راه نفوذش را سد کنید. استرس و نگرانی از طرف شیطان بر اثر بیاعتمادی و بیتوکلی نسبت به پروردگار عالم است که باید با اعتماد به او همه چیز را از خداوند بدانید و خود را به او بسپارید تا ریشه این اضطراب و نگرانی خشکیده شود.
سؤال شماره ۱۱:
با سلام و خسته نباشید. اگر باید همه چیز را از خداوند تبارک و تعالی دانست، پس چرا با به وجود آمدن مشکل و گرفتاری میگویند که منشأ این مشکل از کجا بوده و انسان چه کار کرده که به این وضعیت دچار شده و یا امتحان و آزمایش به حساب میآید؟ لطفا راهنمایی بفرمائید آیا میشود گرفتاریها از اعمال انسان هم باشد؟
پاسخ:
علیکم السلام. گرفتاری و مشکلاتی که برای هرکس پیش میآید، یا امتحان و آزمایش و یا تنبیه اوست. که در هر دو مورد انسان باید طبق نظر خداوند عمل نماید. البته این بدان معنا نیست که اسباب هیچکارهاند؛ زیرا خداوند کارها را به وسیله اسباب انجام میدهد. مثلا: اگر از شخصی به ما آسیبی برسد، یا خطایی از ما سرزده که به خاطر آن باید این آسیب به ما میرسید و یا اعمالمان خوب بوده که در این صورت امتحان و آزمایش ماست.
سؤال شماره ۱۲:
باسلام. گاهی که ذهن انسان خسته میشود، اشکال ندارد آهنگ محلی گوش بدهد؟
پاسخ:
علیکم السلام. اگر عادت کنید با ذکر گفتن و توجه نمودن به ذکر و تکرار آن در ذهن خود به وسوسههای شیطان بیاعتنایی کنید، کمتر دچار خستگی ذهنی میشوید. اگر در این اوقات به جای گوش دادن به موسیقی، قرآن گوش بدهید ذهنتان آرام تر میشود. بهترین ذکر برای آرام شدن ذهنتان: « بِسمِ الله الرَحمنِ الرَّحیمِ وَِ لا حَول ولا قُوهَّ الا باللهِ العلی العَظیم» است. این ذکر را زیاد بگویید.
سؤال شماره ۱۳:
با عرض سلام. هنگامیکه با خانواده در مکانی عمومی هستیم و موسیقی غنا توسط دیگران پخش میشود، وظیفه ما در آن لحظه چیست؟ و آیا این درست است که میگویند اگر با شنیدن صدای موسیقی تحریک نمیشوی اشکالی ندارد که در آن مکان بمانی؟
پاسخ:
علیکم السلام. اگر آواز غنا باشد، مطابق روایات اهلبیت(ع) گوش دادن به آن حرام است و وظیفه شما نیز ترک آن محل میباشد؛ زیرا اساس این کار حرام است، چه روی شما اثر بگذارد یا نگذارد. در تأیید این سخن، روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که میگوید: «شخصی به امام(ع) عرض کرد پدر و مادرم فدایت وقتی در منزل به مستراح میروم از خانه همسایهام نوای موسیقی و آوازهخوانی به گوشم میرسد و من گاهی برای آنکه صدای موسیقی آنها را بشنوم نشستن در مستراح را طول میدهم. پس امام(ع) فرمود: ای مرد شنیدن موسیقی و خوانندگی را ترک کن. آن مرد گفت: ای مولای من آخر من که به مجلس آنها نرفتهام بلکه فقط صدای آوازی از آنها را میشنوم. پس امام(ع) فرمودند: آیا گفتار خدای متعال در سوره اسراء آیه ۳۶ را نخواندهای که فرموده: و از چیزی که به آن اذن نداری پیروی مکن: زیرا گوش و چشم دل مورد بازخواستاند. آن مرد پس از شنیدن این آیه گفت: به خدا این آیه از کتاب خدا را تاکنون از هیچ عرب و عجم نشنیده بودم و دیگر این عمل را تکرار نخواهم کرد. پس امام(ع) فرمودند: برخیز و غسل توبه کن زیرا برگناه بزرگی مداومت میکردی.(من لا یحضر الفقیه، جلد۱، صفحه ۷۳ کافی کتاب الاشربه باب الغناء)
سؤال شماره ۱۴:
در روایات داریم هنگام اذان گفتن صحبت کردن نهی شده و در موقع قرائت قرآن نیز دستور است که ساکت باشید و گوش فرا دهید. با این توضیحات اگر در جایی کسی قرآن بخواند و دیگری در حال اذان گفتن باشد، کدامشان باید سکوت کند؟ منظور اینکه کدام ذکر افضل است؟
پاسخ:
اگر وقت اذان است، اذان گفتن مقدم بر قرائت قرآن است.
سؤال شماره ۱۵:
با سلام و خسته نباشید، من خانم بارداری هستم که موقع نماز خواندن اذیت میشوم. آیا میشود به صورت نشسته نماز بخوانم؟
پاسخ:
علیکم السلام. از دفتر پاسخگویی به مسائل شرعی -حرم امام رضا(ع) – پرسیده شد، در جواب گفتند: مراقب باشید نشسته نماز خواندنتان از تنبلی شما نباشد. بعد از در نظرگرفتن این مسأله اگر خواستید نشسته نماز بخوانید، یک صندلی بگذارید و مُهرتان را روی یک سطح بلند قراردهید تا راحتتر بتوانید به سجده بروید. به این روش نشست و برخاست برایتان با سهولت بیشتری انجام میگیرد.
سؤال شماره ۱۶:
باسلام. بنده وقتی در جمع کسانی قرار میگیرم که مذهبی هستند، میتوانم چادر بپوشم و تا حدودی حجابم را رعایت کنم اما هنگامی که به محل زندگیام برمیگردم دیگر نمیتوانم مانند آن مکان قبلی مسایل دینی را رعایت کنم. لطفاً مرا راهنمایی بفرمائید.
پاسخ:
علیکم السلام. حضرت فاطمه(س) الگوی تمام زنان عالم است. اگر دوست دارید به ایشان شباهت داشته باشید و پیرو حقیقی مکتب اسلام محسوب شوید باید ظاهر و باطنتان را منطبق با دستورات دین نمایید تا إنشاءالله در آخرت همجوار اهلبیت(ع) باشید. باید به چادر با دید حجاب برتر و پوششی در برابر چشمان هرزه نامحرمان سودجو نگاه کنید و خودتان را با ارزشتر از این بدانید که با ظاهرتان مورد طمع قرارگرفته و نگاههای ناپاک را به سوی خود جلب کنید. هیچکس جز خدا برایتان مهم نباشد؛ چراکه گاهی مهم بودن فکر و نظر دیگران مانع از رعایت دستورات دین میشود.
سؤال شماره ۱۷:
با سلام و خسته نباشید خدمت شما. در جامعه کنونی ما کسی که بخواهد حجاب داشته باشد و به خاطر رعایت تقوا از حضور در مجالس حرام دوری کند و علتش را گناه آلود بودن آن فضا بداند، مورد توهین و تمسخر قرار میدهند. لطفاً راهنمایی بفرمائید علت اینگونه برخوردها چیست و با این قبیل افراد چگونه باید رفتار کنیم؟ با تشکر.
پاسخ:
علیکم السلام. در چندین جای قرآن شریف از جمله: آیه ۱۱۰ سوره آلعمران، آیات ۸۱ و۵۹ سوره مائده، آیه ۱۰۲ سوره اعراف و آیه ۸ سوره توبه آمده است: « أکْثَرَ الْخَلق هُمُ الْفاسِقون؛بیشتر مردم فاسقاند.» اینکه افراد اهل فسق و فجور با مؤمنین و فرمانبرداران مخالفت کنند امری طبیعی است؛ چرا که اینان حتی با پیامبران هم مخالف بودند و با زبان و عمل خود، آنان را مورد آزار و اذیت قرار میدادند. لجاجت و سوء عمل اینان نباید تغییری در عملکرد صحیح شما ایجاد کند. کار خودتان را انجام دهید و رضای هیچکس جز خداوند برایتان مهم نباشد.
سؤال شماره ۱۸:
سلام، بنده خانمی هستم که ارتباط با خداوند همیشه برایم در اولویت بوده و همواره از همه چیز به خاطر این ارتباط گذشتم. مخصوصا موقعیتهای شغلی را به این خاطر رد کردم اما الان که سنم بالاتر رفته نگران هستم که در آینده چگونه از پس زندگی خودم بر بیایم. این مسأله روی اعتماد به نفسم و روی ارتباطم با خدا هم تأثیر گذاشته. از طرفی پرداختن به یک حرفه برایم اهمیت پیدا کرده و از طرفی مدام عذاب وجدان دارم که این مسأله نباید برایم مهم باشد و به جای آن باید از زمان خود برای نزدیک شدن به خدا استفاده کنم. لطفاً مرا راهنمایی بفرمایید.
پاسخ:
علیکم السلام. اینکه ارتباط با خداوند را در اولویت زندگیتان قرار دادید و بهخاطر خدا عوامل کمرنگ کننده این ارتباط را کنار گذاشتید، امری معقول و پسندیده است. هنگامیکه شما برای خدا هزینه میدهید، مطمئن باشید که خداوند نیز به بهترین وجه تلاشتان را پاداش میدهد و جبران مینماید. اما نگرانی راجع به آینده از وسوسههای شیطان است که میخواهد بدین وسیله هدفتان را کمرنگ کند تا از تلاش برای جلب رضای پروردگار دست بکشید و آخرتتان را فدای دنیا کنید. امام علی(ع) میفرماید: «گذشتهها گذشته. آینده هم نیامده تا ببینیم چه میشود. فرصت الآن را باید غنیمت بشماری.»(اخلاق در خانه، ج۲، ص ۱۵۸، استاد حسین مظاهری) پس بهتر است باتوکل به پروردگار نگرانی را کنار گذاشته و آینده را به خداوند بسپارید و همانطورکه تابه حال دنبال جلب رضای پروردگار بودید، از این به بعد نیز با تکیه به پروردگار در همین جهت حرکت کنید؛ چراکه خداوند برای کفایت امور بنده پرهیزکار کافی است. «وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ وَکَفَىٰ بِاللَّهِ وَکِیلًا»(سوره احزاب/ آیه۳) هرگاه افکار نگران کننده و شیطانی به سراغتان آمد، با تکیه به پروردگار ذکر«افُوضُ أمری إلی اللَّه إنَّ اللَّه بصیر بالعباد؛ کارم را به خدا میسپارم خداوند به حال بندگان آگاه است.» را با توجه به معنای ذکر، بسیار بگویید و به وسوسههای شیطان اعتنا نکنید تا نگرانیتان برطرف شود. هر شغل مناسب خانمها که شئوناتشان را خدشهدار نکند و آنها را از خداوند دور نسازد از لحاظ دین هیچ اشکالی ندارد. البته کار کردن خانمها باید به ضرورت باشد و در احادیث آمده که بهترین شغل برای خانمها، خوب خانهداری کردن است.
سؤال شماره ۱۹:
باسلام. اگر کسی برای پیدا کردن شریک زندگی مجبور باشد برای شناخت بهتر طرف مقابل با نامحرم ارتباط پیامی برقرار کند، آیا این کار اشکال دارد؟
پاسخ:
علیکم السلام. ارتباط با نامحرم به هر شکل ممکن (از طریق چت، ایمیل، پیامک، تلفنی و یا صحبت حضوری) هرجاییکه مفسده داشته باشد (یعنی همراه با گناه یا ترس افتادن به گناه باشد) حرام و گناه است و فرقی بین آشنا و غریبه وجود ندارد. (مقام معظم رهبری)
سؤال شماره ۲۰:
سلام. آیا صیغهای وجود دارد که زن و مرد نامحرمی را به عنوان خواهر و برادر به یکدیگر محرم کند؟
پاسخ: علیکم السلام. خیر، چنین ارتباطی باطل و شیطانی است و در دین اسلام مشروعیتی ندارد.
سؤال شماره ۲۱:
آیا فکر کردن به نامحرم هم عین گناه است؟
پاسخ: فکرکردن به نامحرم اگر میل به گناه را در دل انسان ایجاد کند و مقدمه شهوت حرام باشد، گناه محسوب میشود.
سؤال شماره ۲۲:
باسلام. علت اینکه مرد متأهل در خواب جُنُب میشود از چیست؟ بنده هر چند مدت یک بار جنب میشوم و این موضوع باعث شده که در مدت یک ماه، فقط یک تا دو عمل زناشویی داشته باشم. البته آیه آخر سوره کهف را که میخوانم اینطور نمیشوم. خواهشمندم کمک کنید.
پاسخ:
علیکم السلام. توجه به افکار شهوانی، دیدن تصاویر مهیج شهوت، هرگونه ارتباط با زنان نامحرم که محرک شهوت باشد، گرم مزاج بودن همراه با شهوت قوی از جمله دلایل این مشکل است. باید خواب و خوراکتان را کاملا کنترل کنید. سعی کنید بیشتر غذاهایی با طبع سرد بخورید. ادویه جات و نوشیدنیهایی که طبیعت گرم دارند کمتر مصرف کنید. خوراک لذیذ و حیوانی مثل کره، سرشیر و… مصرف نکنید. در هفته چهار روز، روزه بگیرید. ذکری در مفاتیح با عنوان “عوذه احتلام” آمده که برای جلوگیری از جنب شدن درخواب است، آن را قبل از خواب بخوانید و از خداوند بخواهید به فضلش مشکلتان را حل نماید.
سؤال شماره ۲۳:
باسلام خدمت شما. آیا اگر خانمی پشت سر یکی از هم باشگاهیهای خود برای شوهرش صحبت کند، با توجه به اینکه شوهر هم آن شخص را نمیشناسد، این عمل او غیبت محسوب میشود؟ و مرد باید به خانمش متذکر شود که صحبتش را ادامه ندهد؟
پاسخ:
علیکم السلام. مرد نباید اجازه بدهد همسرش راجع به خانمهای دیگر برای او صحبت کند؛ زیرا این حرفها باعث میشود که مرد با صورت ظاهری یا خصوصیات اخلاقی زن نامحرم آشنا شود. اگرچه ممکن است این قبیل توصیفات در محدوده غیبت قرار نگیرد اما باعث میشود شیطان خواسته یا ناخواسته در ذهن مرد تصویرسازی کند تا فکرش به نامحرم مشغول شود و این امر مقدمهای جهت به گناه افتادن او باشد. هر چند که خانم نیز باید این احتمال را بدهد که اگر بر حسب تصادف همسرش آن فرد مورد نظر را دید، با توجه به تصورات ذهنی خود ممکن است او را بشناسد. به طورکلی بیان چنین توصیفاتی از نامحرم مورد رضای خدا نیست و زمینه ایجاد گناه را فراهم میسازد. پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «هرکس برای مردی، اوصاف و خصوصیات زن و جمال او را بیان نماید و همین باعث فحشا شود، آن شخص با خشم خدا از دنیا میرود و آن کس که خداوند بر او خشم گیرد، آسمانها و زمینهای هفتگانه بر او خشم گیرند و گناه او چون فردی است که مرتکب فحشا و فساد شده باشد. به رسول خدا(ص) عرض شد: اگر توبه کرد و خود را اصلاح نمود و مانع فساد شد، چه؟ و یا اگر آن دو زن و مرد توبه کردند؟ حضرت فرمود: درآن صورت خداوند او را میپذیرد و توبهاش را قبول میکند.»(امالی شیخ صدوق، ص ۳۲۵)
سؤال شماره ۲۴:
آیا در غیاب یک کودک، صحبت کردن و خندیدن درباره کارها و حرفهای او گناه است و غیبت محسوب میشود؟
پاسخ: اگر پدر و مادر کودک هر دو، یا یکی از آنها مؤمن هستند و صحبتهایی که در غیاب آن کودک گفته میشود نیز جنبه بدگویی داشته باشد، بله غیبت است.
سؤال شماره ۲۵:
باسلام. اگر ضمهای از کسی برگردن ما باشد، اعم از غیبت یا هر حق دیگری و دسترسی به آن شخص نیز امکانپذیر نباشد، چگونه باید از او حلالیت بطلبیم؟ ممنون از شما.
پاسخ:
علیکم السلام. اگر مالی باشد که صاحبش را نمیشناسید، باید به فقیر صدقه بدهید و بنابر احتیاط واجب از دفتر مرجع تقلیدتان اجازه بگیرید. اما اگر غیبت بوده و دسترسی به آن شخص ندارید، استغفار کنید و اگر تهمت زدهاید، رفع تهمت کنید. (نظر اکثر مراجع)
سؤال شماره ۲۶:
اگر در مسألهای حاکم حکومتی دستوری بدهد و پدری فرزندش را از انجام آن نهی کند، تکلیف چیست؟ اولویت اطاعت نسبت به حاکم (رهبر یا مرجع تقلید) و پدر و شوهر را بیان بفرمائید.
پاسخ:
اگر حاکم عادل حکمی بر اساس دین بدهد و پدر یا شوهر منع کنند، در اینجا اطاعت از حاکم اولویت بر اطاعت از پدر و شوهر دارد. درباره مرجع تقلید نیز اگر ایشان براساس دین و قرآن حکمی بدهد، مخالفت با ایشان باطل و خلاف دین است.
سؤال شماره ۲۷:
سلام. رهبری میفرماید: «خلاف قوانین راهنمایی و رانندگی عمل کردن حرام است.» به نظر شما آیا حرامه؟ مثلا: هر جا که سرعت مجاز ۳۰ کیلومتر تعیین شده، نمیشود کمی بیشتر از آن حرکت کرد؟ اگر عجله داشته باشیم و کارمان مهم باشد باید چه کار کنیم؟
پاسخ:
علیکم السلام. بله فرمایشات رهبری کاملا براساس دین و لازم الاطاعه است. برای حل این مشکلات نیز خودتان باید تدبیر به خرج دهید تا بتوانید مطابق فرمایشات ایشان عمل نمایید.
فصل سوم (خانواده)
بخش اول (ازدواج و روابط همسران)
سؤال شماره ۱:
اگر انسان با نیت ازدواج عاشق کسی شود و به دلایلی ازدواجش با او صورت نگیرد اما همچنان عشقش را در دل داشته باشد، باید چه کار کند؟ آیا باید به امید آنکه در آخرت به او برسد مجرد بماند؟ یا اینکه با کس دیگری ازدواج کند و در آخرت با همانیکه در دنیا عاشقش بوده میتواند ازدواج کند؟
پاسخ:
عشقی که منجر به ازدواج نشود و در دل بماند، آرزویی واهی است که جز حسرت و افسوس چیز دیگری را در بر ندارد. منشأ بسیاری از افسردگیها، ضعف اعصابها و تنشهای عصبی، نرسیدن به آمال و آرزوهاست. انسان عاقل هیچگاه عمرش را به خاطر گذشته از دست رفته تلف نمیکند. قرار نیست همیشه انسان به هر چه و هرکس که دوست دارد برسد، گاهی مصلحت او در نرسیدن به آرزوهاست. گاهی در زندگی، انسان با از دست دادن یک فرد ،میتواند فرد بهتری را جایگزین کند. دنیا تمام نشده که انسان بخواهد پای یک عشق ناکام بماند و ازدواج نکند. اگر به این عشق نرسیدید، شاید مصلحتتان در آن نبوده است. شاید در آینده عشق و محبت برتر و عمیقتری نصیبتان گردد. دل از گذشتهها و عشقها و حسرتها پاک کنید. با نیتی پاک و خالص برای تشکیل زندگی مشترک اقدام نمایید. امید است خداوند همسری مهربان و وفادار نصیبتان نماید.
سؤال شماره ۲:
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما. در دوران عقد باید چگونه با شوهر خود رفتار کنیم تا در آینده زندگی خوبی داشته باشیم؟ با تشکر.
پاسخ:
علیکم السلام. باید در همان جلسات ابتدایی به گونهای رفتار کنید که اعتماد همسرتان به شما جلب شود. جلوی نامحرم طوری رفتار نکنید که خدای ناکرده در دل او نسبت به شما شکی ایجاد شود. اگر به رفتاری حساس است و شما را از آن حساسیت آگاه نموده، هیچگاه آن رفتار را انجام ندهید. مرد دوست دارد از طرف همسرش مورد تأیید و اعتماد باشد و احساس کند که تکیهگاه اوست؛ بنابراین هر چه بیشتر چنین حسی را از رفتارتان دریافت کند، تنشها و مخالفتهای احتمالی او با شما کمتر میشود. هیچگاه و بخاطر هیچکس همسرتان را تحقیر نکنید. جلوی دیگران با او محترمانه رفتار نمایید و اگر خطایی از او دیدید، جلوی کسی او را توبیخ و تهدید نکنید بلکه در فرصتی مناسب در این رابطه با او صحبت کنید. اظهار دوست داشتن و محبت کلامی و رفتاری در ایجاد صمیمت بسیار مؤثر است. سعی کنید خواستههایتان را با لحنی مهربان، در وقتی مناسب و به صورت جملاتی دوستانه و بدون دستور و اجبار بیان کنید. خواستههای همسرتان را نیز محترم بشمارید و انتظارات او را تا جایی که به دینتان ضربه نمیزند برآورده نمایید. سعی کنید حساب شده، بجا و به موقع حرف بزنید و رفتار کنید تا جلوی هرگونه وضعیت احتمالی گرفته شود. مردها معمولا نسبت به رفتار با مادرشان حساس هستند. هر چه با مادرشوهرتان بهتر رفتار کنید، محبتتان در دل همسر بیشتر میشود. اگر ارتباط با خویشاوندان برای همسرتان مهم است، با رعایت کامل شئون اسلامی با خویشان او صله رحم کنید.
سؤال شماره ۳:
سلام. بنده مدت سه ماه است که عقد هستم و احساس میکنم شوهرم مانند گذشته مرا دوست ندارد و به من اهمیت نمیدهد. این موضوع باعث افسردگیام شده. لطفاً مرا راهنمایی بفرمایید چه کار کنم که همسرم مانند قبل مرا دوست داشته باشد؟
پاسخ:
علیکم السلام. رفتار خانم در دوران عقد، در ایجاد صمیمیت و جلب اعتماد مرد در زندگی مشترک بسیار مؤثر است. معمولا مردها در این مدت به رفتار همسرشان با خود و با دیگران بسیار توجه میکنند. اگر خانم به این مهم توجه نداشته باشد، ممکن است بر اثر رفتارهای نا آگاهانه و غالبا بیمنظور، باعث ناراحتی همسرش شود. آشنایی با روحیات مرد و توجه به موضوعاتی که برای او حائز اهمیت است، در جلوگیری از وضعیتهای احتمالی بسیار مؤثر است. باید رفتارتان با ایشان مهربان و صمیمی باشد. به علایق و خواستههای او تا جاییکه خلاف دین نباشد اهمیت بدهید. محبت و علاقه قلبیتان را در رفتار و گفتار به او منتقل سازید. سعی کنید خودتان را تا جایی که ممکن است مطیع اوامر او نمایید به شرط آنکه خارج از دین چیزی از شما نخواهد. ضمنا صداقت، رازداری و امانتداری را نیز در دستور کار خودتان قرار دهید. إنشاءالله این سردی رفتار او نیز برطرف میشود. احتمالا همسرتان رفتاری از شما دیده و ناراحت شده و بهجای بیان علت ناراحتی، رفتارش را با شما تغییر داده است.
سؤال شماره ۴:
سلام. بنده حدود هشت ماهی است که عقد کردهام. خوشبختانه با همهی کم و کسریها از زندگیام راضیام و شوهرم را عاشقانه دوست دارم. اما مشکل من پدرم است که از زمان کودکی ما با حرفایی که میزد، اعصابمان را به هم میریخت. حرفهای آزار دهنده پدرم این است که میگوید: من بالاخره طلاق تو را از این پسر میگیرم. وگاهی هم میگوید: من اصلا دوست ندارم این پسر به خانه من بیاید. نامزدم سرباز هست و هنوز در شرایطی نیستیم که بتوانیم مراسم عروسی برگزار کنیم. به خاطر شرایط سختی که دارم گاهی فکر میکنم طلاقم را بگیرم تا اینقدر از پدرم حرف نشنوم. متأسفانه پدر و مادر نامزدم هم از یکدیگر جدا شدند و نمیشود روی آنها حساب کرد. خواهشمندم یک راه حلی به بنده بدهید.
پاسخ:
علیکم السلام. عشق زیربنای اصلی زندگی زناشویی است. اگر انسان عاشق همسرش باشد، این امر باعث میشود تا پایههای زندگی مستحکم بنا شود. همین که عاشق همسرتان هستید، برای خوشبختیتان کافیست. با توجه به توضیحاتی که دادید، معلوم میشود پدرتان آدم عصبی و منفی بافی است که در این صورت نباید حرفهایش برایتان مهم باشد. اگر انسان صحبتهای منفی دیگران راجع به خود و زندگیاش را باور داشته باشد، این باور در پیشامدهای آینده او موثر خواهد بود. اگر یقین داشته باشید در زندگی خوشبخت میشوید، قطعاً همینطور میشود. اما اگر باورتان خلاف این باشد و حرفهای پدرتان را قبول داشته باشید، چنین عاقبت سوئی نصیبتان خواهد شد. درهرحال اجازه ندهید منفی بافیها و گمانهای سوء دیگران، خوشبختیتان را تحت الشعاع قرار دهد. إنشاءالله اگر کمی استقامت کنید، مشکلاتتان برطرف میشود.
سوال شماره ۵:
سلام و خسته نباشید. بنده هشت ماه است که در دوران عقد با پسری هستم که عاشقش بودم. ما بسیار همدیگر را دوست داریم و به هم احترام میگذاریم. تنها مشکل بزرگ من این است که خیلی شکاک هستم و بدون اینکه چیزی از همسرم دیده باشم، فکر میکنم به من خیانت میکند. درحالیکه او قسم میخورد اهل این قبیل مسایل نیست و من هم مطمئنم که او به من خیانت نمیکند اما نمیدانم چرا به او شک میکنم و اخلاقم عوض میشود و بدرفتاری میکنم. از خودم خسته شدم. لطفاً کمکم کنید.
پاسخ:
علیکم السلام. شک و سؤظن به دیگران امری باطل و شیطانی است؛ بنابراین نباید به شک خود اعتنا کنید. طبق فرمایش دین اسلام رفتار دیگران را حمل بر صحت کنید و هفتاد و پنج فکر خوب برای رفتار دیگران درنظر بگیرید. وقتی شک و یا وسوسه شیطانی به دلتان خطور کرد، ذکر«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ» را سیصد بار بگویید و به خودتان متذکر شوید اگر کسی به من سوءظن و یا شک کند، آیا ناراحت و عصبانی نمیشوم؟! همچنین میتوانید به نیت فردی که به او شک یا سوءظن کردید، صد مرتبه صلوات هدیه بفرستید. إنشاءالله بدین شکل مشکلتان تا حدود زیادی حل شود.
سؤال شماره ۶:
با سلام خدمت شما. شوهر بنده دغدغه پولدار شدن و مادیات دارد به طوریکه خودش هم از این افکار خسته و اذیت است. لطفا راهنمایی بفرمائید بنده در قبال او چه وظیفهای دارم؟ با توجه به اینکه درباره توکل به خدا هم برایش صحبت کردهام اما نتیجه نداده است.
پاسخ:
علیکم السلام. وظیفه هرکس در برابر اشتباهات دیگران امر به معروف و نهی از منکر است. از آنجایی که هر یک از صفات رذیله برای جان انسان بیماری محسوب میشود، متأسفانه شیطان توانسته از طریق رذیله حب دنیا و غریزه مال دوستی، ذهن همسرتان را مشغول کند، توکل و تکیه به رزق دهنده حقیقی را از ذهنش پاک نماید و او را از ذکر و یاد پروردگار غافل سازد. شما به عنوان همسر و همراه زندگیاش باید او را به چشم بیماری که برای بهبود نیازمند یاری و همراهی شماست بنگرید و با خیرخواهی و دلسوزی به جا و به دور از هرگونه تعصب، خشونت و تهدید و با زبانی نرم و ملایم او را از غفلت ناشی از اعتنا به شیطان بیرون آورده و به اشکال کارش واقف سازید. توکل به معنای این است که انسان خودش را به خداوند بسپارد و بداند مالک هیچ نفع و ضرری نیست. مانند کسی که برای حل مشکلات دنیایی خود وکیل میگیرد و اموراتش را به او میسپارد، خداوند را وکیل گرفته و به او اعتماد کند. جلب منفعت و دفع ضرر به دست خداوند است و میزان رزقی هم که به انسان میرسد به دست اوست. آن اندازه رزقی که باید به هر فرد برسد میرسد. با علم به اینکه خداوند، حکیم و عادل و مهربان است و از هفتاد پدر نسبت به بندهاش دلسوزتر است و طبق حکمتش با بندهاش رفتار میکند، پس هر چه به او میرسد برایش خیر است، انسان باید به قضا و قدر الهی راضی باشد. « عَسَىٰ أَن تَکْرَهُوا شَیْئا وَهُوَ خَیْرٌ لکَُّمْ وَعَسَىٰ ان تُحِبوُّا شَیْئا وَهُوَ شَرٌّ لکم؛ بسا چیزی را که خوش ندارید و آن برای شما خیر است و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما ضرر دارد.»(سوره بقره/ آیه ۲۱۶)
سوال شماره ۷:
سلام و خسته نباشید، بنده شوهری دارم که نماز نمیخواند. چند سالی است که با این مسأله درگیر هستم اما بی نتیجه بوده است. لطفا مرا راهنمایی بفرمائید چه کار کنم؟ با تشکر.
پاسخ:
علیکم السلام. شما با مدیریت درست اخلاق و رفتارتان، با مهربانی، گذشت، صبر و بردباری میتوانید ایشان را به اشتباهش آگاه نمایید وکمکی برای اصلاح او باشید. اگر گفتار و عملکرد شما دیدگاه مثبتی از رحمت و مهربانی پروردگار برای همسرتان به وجود آورد، با دستگیری و عنایت خداوند عزوجل گام مثبتی به سمت هدفتان برداشتهاید. در این مسیر نباید عجله داشته باشید و به خاطر رفتارهای اشتباه همسرتان، نه او را سرزنش نموده و نه با ایشان لجبازی کنید. البته باید این موضوع را مدنظر داشته باشید که شما فقط وظیفه دارید به خاطر رضای خداوند، ایشان را امر به معروف و نهی از منکر عملی نمایید اما اینکه تلاشتان مؤثر واقع شود یا خیر، به اراده پروردگار مربوط است؛ چرا که انتخاب و عملکرد همسرتان در زندگی، تأثیر بسزایی در مقدرات او خواهد داشت. درهر صورت این موضوع نباید باعث شود که شما دلسرد شده و دست از تلاشتان بردارید.
سؤال شماره ۸:
سلام، مشکلی که با همسرم دارم این است که او خیلی بددل است. مرا دوست ندارد و دنبال کس دیگری است. لطفا راهنمایی بفرمائید به نظر شما چه کار کنم؟
پاسخ: علیکم السلام. تا میتوانید به او محبت و خدمت کنید. سعی کنید با مهربانی و اظهار محبت گفتاری و رفتاری توجه او را به خودتان جلب نمایید.
سؤال شماره ۹:
با عرض سلام. بنده وقتی اشتباهی مرتکب میشوم، این ناراحتی زود از دل شوهرم بیرون نمیرود و بحثی که بینمان پیش آمده ادامه پیدا میکند. بعد از آن هم هر چه معذرت خواهی میکنم و به یاری خدا سعی میکنم خوب باشم اما با توجه به اینکه میگوید مرا بخشیده، همچنان ناراحت است و این موضوع باعث عذاب وجدانم میشود. بنده نحوه برخورد صحیح را نمیدانم و به همین خاطر بیشتر اوقات بر اثر رفتار نادرست خودم اوضاع بدتر میشود. از شما تقاضا دارم بنده را راهنمایی کنید. همچنین لطفا بفرمایید اگر اینگونه رفتارهایی که از شوهرم مشاهده میکنم باعث شود احساس دلسردی نسبت به او پیدا کنم، آیا این احساس از ناحیه شیطان است؟
پاسخ:
علیکم السلام. اگر بین زن و شوهر بحثی پیش آمد، بهتر است به خاطر غروری که مرد به عنوان سرپرست خانواده دارد، زن زودتر کوتاه آمده و بحث را خاتمه دهد؛ چراکه اگر بحث ادامه پیدا کرد و کار به جای باریک کشیده شد، معذرت خواهی شما نیز دیرتر پذیرفته میشود. هر چند شوهر بگوید که شما را بخشیده اما اثر حرفهای ناراحت کنندهای که به او زدید، به این زودیها از دلش بیرون نمیرود. پس شما باید با گفتار مهربان و خدمت و اطاعت بیش از پیش در عمل به ایشان نشان دهیدکه از وضعیت پیش آمده ناراحت شدهاید. با این نوع عملکرد اگر ناراحتی و گلهای در دل شوهرتان مانده از دلش بیرون میرود وبه یاری خدا اوضاع به حالت اول بر میگردد. اینکه با دیدن سردی رفتار شوهرتان شما نیز دلسرد میشوید، به خاطر گناهان درونی شما و از نفستان است؛ زیرا این نوع عملکرد برای کسی که غرور و تکبر دارد، سخت و سنگین است.
سؤال شماره ۱۰:
سلام بر شما. ببخشید اگر مردی به همسرش محبت نکند و انتظار محبت از زنش داشته باشد، همچنین در حالیکه با همسرش سرد و خشک برخورد میکند، با افراد دیگر مهربان و خوش اخلاق و نرمخو باشد، آیا کارش صحیح است؟ آیا فقط مرد به محبت زن نیاز دارد؟ و اگر زن از همسرش محبت نبیند، آیا میتوان گفت امکان دارد بر اثر بیمحبتی به گناه بیفتد؟
پاسخ:
علیکم السلام. اگر زنی وظیفه شوهرداریاش را به نحو احسن انجام دهد، خدمتگزار و مطیع شوهر باشد و با مهربانی، عشق و محبت قلبیاش را نثار شوهرش کند، با مداومت بر این رویه، دل شوهر نسبت به او نرم گشته و محبتش را ابراز مینماید. ابراز محبت مرد به همسرش یک وظیفه شرعی و از جمله حقوق همسر میباشد و اگر مردی در این زمینه کوتاهی نمود و همسرش به گناه افتاد، او نیز مقصر است. اما اگر زنی مؤمن، متعهد و خداشناس باشد، هیچگاه به خاطر بیمحبتی شوهر، خشم و غضب پروردگار را نمیخرد.
سؤال شماره ۱۱:
آیا کسی که محبت ندیده و یا محبت بجا دریافت نکرده و بعد از ازدواج هم گرفتار همسری میشود که شخصیت خشکی دارد و نحوه ابراز محبت را بلد نیست، میتواند در زندگی موفق باشد؟ آیا این کمبود محبت تأثیر منفی ندارد و باعث ضعف اعصابش نمیشود و خودسازی فرد را به تأخیر نمی اندازد؟ با تشکر.
پاسخ:
هرکس که در خصوص اخلاق در خانه از همسرش (چه زن یا شوهر) گلهمند است، باید بداند هر یک از دو طرف باید وظیفهی خودش را درست انجام دهد و برای بهتر شدن طرف مقابل، سعیاش بر این باشد که خودش خوب عمل نموده و با خوب عمل کردن، طرف مقابل را تحت تأثیر قرار دهد. اگر بتوانیم اخلاق خوبمان را تداوم دهیم، مطمئنا اثر خوبی در طرف مقابلمان خواهیم گذاشت. به هر حال هر چیزی نیازمند آموزش است و زندگی هم نیاز به آموزش دارد. باید علممان را بالا ببریم و از خودخواهی هایمان کم کنیم. همچنین باید سعی کنیم برای خدا زندگی کنیم؛ چرا که ما به این دنیا آمده ایم تا زندگی آخرتمان را بسازیم، نیامدهایم زندگی دنیا را بسازیم (دنیا وسیلهای است برای رسیدن به آخرت). باید پا روی خودخواهیها و پا روی نفسمان بگذاریم و به حرف خدا و اهل بیت(ع) عمل نماییم. مهم نیست که طرف مقابل خوب است یا بد، مهم این است که ما وظیفه خود را به نحو احسن انجام دهیم.
سؤال شماره ۱۲:
باسلام. شوهر بنده بسیار خوب و با ایمان است اما مشکل من این است که بعضی از مردم مسخرهاش میکنند و از او ایراد میگیرند. مثلا میگویند: چرا لباسهایش اینگونه و یا سرش همیشه پایین است. شوهرم با مهربانی حتی درباره کسی که او را مسخره میکند میگوید: اشکالی ندارد و برایم مهم نیست. مهم این است که خداوند از بنده راضی باشد. با اینکه میدانم کار همسرم اشتباه نیست اما نمیتوانم تحمل کنم و به خاطر همین موضوع همیشه درگیر هستم. از شما میخواهم لطفا بنده را راهنمایی بفرمائید.
پاسخ:
علیکم السلام. عملکرد شوهرتان قابل تحسین است و شما نیز مانند ایشان باید به دنبال رضای خداوند باشید و کاری به حرفهای مردم نداشته باشید. باید وظیفه همسرداریتان را به نحو احسن انجام دهید و بد اخلاقیهای بی جایتان را کنار بگذارید. با مهربانی همسرتان را نسبت به عملکرد درستش دلگرم کنید. خداوند یار و یاورتان باشد.
سؤال شماره ۱۳:
با سلام و خدا قوت خدمت شما. ببخشید اگر زن و شوهر نسبت به یکدیگر توقع زیادی داشته باشند، چه طور میشود سطح توقع آنها را پایین آورد؟
پاسخ:
علیکم السلام. از جمله علل اصلی اختلاف بین زن و شوهر، پرتوقع بودن زوجین یا انتظارات بیجای یکی از آنهاست. اگر هر دو طرف به این عیب واقف باشند و سعی کنند سطح انتظاراتشان را نسبت به یکدیگر پایین بیاورند، محبت و صمیمیت میان آنها بیشتر شده و از حصار باید و نبایدهای بیجایی که هرکدام برای دیگری به وجود آورده، خارج میشوند. اما اگر یکی از طرفین پرتوقع است و حاضر نیست عیب خود را بپذیرد، طرف مقابل برای حفظ زندگی مشترکشان باید راه مدارا را در پیش بگیرد و با صبر، استقامت و گذشت مانع فروپاشی بنیان زندگیشان شود.
سؤال شماره ۱۴:
باسلام. به نظر شما آیا رابطه با نامحرم در محل کار، باعث سردی روابط زن و شوهر در منزل نمیشود؟
پاسخ:
علیکم السلام. ارتباط با نامحرم اگر همراه با صمیمیت در محل کار و یا هر جای دیگری باشد، مطمئنا در روابط زن و شوهر اثر خود را میگذارد. معمولا در چنین روابطی افراد ظاهر خود را به اخلاق نیکو آراسته میکنند و با خوشرفتاری، گاهی شوخی و خنده و در برخی موارد گفتار و رفتار تحریک آمیز، نظر جنس مخالف را به خود جلب میکنند. مخصوصا زمانی که زن یا مردی از همسر خود دلگیر و ناراحت باشد، با بیشتر شدن این قبیل روابط، کمکم محبت نامحرم جای خود را در دل فرد باز میکند و بدین شکل زن و شوهر نسبت به هم دلسرد و بیانگیزه میشوند. تا جایی که گاهی کار به خیانت و طلاق هم کشیده میشود. اگر در جامعه اسلامی روابط بین نامحرمان طبق روایات اهلبیت(ع) به ضرورت انجام میگرفت و یا خانمها شغلی مناسب شأنشان انتخاب مینمودند، بسیاری از گناهان از سطح جامعه برچیده میشد و آمار خیانت، طلاق و حتی برخی جنایات نیز به حداقل میرسید. در کتاب استعاذه آیت الله دستغیب (صفحه ۷۵) در رابطه با زن آمده است: «بعضی زنان از مهمترین وسیلههای دامهای شیطانند، مگر زنهایی که عمری مردانه با ابلیس مبارزه کرده باشند. مردها نیز اگر مراقب نباشند فریب شیطان را میخورند. اما زنها به دلیل عاطفی و احساسی تر بودنشان زودتر فریب ابلیس را میخورند.»
سؤال شماره ۱۵:
حق شوهر بر زن بیشتر است یا حق پدر و مادر بر او؟ مثلا: اگر زنی بین نظر شوهر و نظر پدر و مادرش بخواهد یکی را انتخاب کند، اولویت با کدامشان است؟
پاسخ:
وقتی دختری ازدواج میکند، باید مطیع محض همسرش باشد مگر در مواردی که شوهرش او را به گناه امرکند یا عمل به حرف شوهر، خطر جانی برای زن داشته باشد. حتی اگر همسرش او را از دیدن پدر و مادر منع کرد، اگر چه از لحاظ اخلاقی کار درستی نیست و ممکن است به عواطف زن لطمه وارد شود اما طبق دین وظیفه زن اطاعت نمودن است و باید اطاعت از شوهر را بر اطاعت از هرکس حتی پدر و مادرش مقدم بدارد.
بخش دوم(رفتار با فرزند)
سؤال شماره ۱:
اگر کسی به خاطر ترس و اضطراب از اینکه فرزندش گناهکار بار بیاید یا به خاطر ترس از تنگی معیشت و سخت بودن امرار معاش برای داشتن فرزند اقدامی نکند، آیا این ترسها و استرسها از ناحیه شیطان است؟ خواهشمندم توضیح بفرمائید.
پاسخ:
مؤمن با معرفت هیچگاه از ترس عاقبت بخیر نشدن فرزند، نسل خود را قطع نمیکند؛ چرا که عالم برای بقای نسل آدم برپاست. اگر انسان خدا را همه کاره بداند و با نیت خیر سعی در اصلاح اعمال خویش نماید و در همه حال توکلش به پروردگارش باشد و عاقبت کار را به او بسپارد، هیچگاه چنین ترسی به سراغش نمیآید. برای تولد فرزند صالح پیش از انعقاد نطفه، زن و مرد موظف به انجام یک سری امور هستند از جمله نخوردن لقمه حرام و شبهه، پاک نمودن شاکله جسمانی از حرام به وسیله روزه گرفتن و پاک نمودن شاکله روحانی از آلودگیها به وسیله دوری ازگناه و رعایت تقوا. پس از طی این مراحل با توکل به پروردگار میتوانند برای داشتن فرزند اقدام نمایند. البته بهتر است والدین حداقل ۳ الی ۵ سال پیش از تولد فرزند در مسیر خودسازی قرار گرفته باشند. با رعایت موارد مذکور والدین وظایف اولیه خود را نسبت به تولد اولاد صالح انجام دادهاند و بقیه کار به دست پروردگار است. البته بعد از تولد فرزند، محیط و شرایط زندگی و تربیت صحیح نیز در عاقبت بخیری او بسیار مؤثر است. اما اینکه انسان از ترس فقر و تنگدستی، نسل خود را قطع نماید، القائی از طرف شیطان و به خاطر عدم اعتماد و توکل به پروردگار است؛ زیرا روزی رسان خداست و شما ضامن روزی هیچ کس نیستید.
سؤال شماره ۲:
سلام. در خصوص ترس از داشتن فرزند، با توجه به اینکه همسر بنده تزکیه نفس نمیکند و ما فرزندی نداریم، در بین اقوام شایعاتی میشود مبنی بر اینکه همسرم نازاست و این صحبتها باعث ناراحتی ایشان شده و تمایل دارند که صاحب اولاد شوند. با این اوصاف لطفا راهنمایی بفرمائید آیا این کار به صلاح است یا خیر؟
پاسخ:
علیکم السلام. اگر خودتان عامل به حق و اهل تقوا هستید، میتوانید با توکل به پروردگار برای داشتن فرزند اقدام نمایید. اگر والدین هر دو اهل تهذیب باشند، بسیار عالی است اما چون همسرتان اهل تهذیب نیست، إنشاءالله خداوند تلاش شما را ضایع نمیکند و به برکت آن، فرزند صالحی به شما عنایت میفرماید.
سؤال شماره ۳:
با سلام و خسته نباشید خدمت شما. اگر امکان دارد شیوه محبت ورزیدن به فرزند دختر و پسر را در سنین مختلف شرح بفرمایید.
پاسخ:
علیکم السلام. برای نوزاد تازه متولد شده، محبت ورزیدن والدین از طریق دست نوازش بر سر و صورت نوزاد کشیدن، ماشاژ دادن نوزاد به گونهای که راحتی را به جسم او و محبت قلبی را در روح و جانش وارد سازد منتقل میشود. محبت کلامی و ملاطفت در گفتار نیز جان کودک را از محبت والدین سرشار میسازد. باید توجه داشته باشید که نوزاد به خاطر داشتن ارتباط عاطفی قوی با مادر، هرگونه احساس خشم، ناراحتی، نگرانی و اضطراب او را سریعا دریافت نموده و روح و روانش آشفته میگردد. اگر نیاز عاطفی یک کودک در سنین اولیه زندگی (از نوزادی تا پنج سالگی) به درستی تأمین گردد، تأثیر بسزایی درامر هدایت او در سنین بالاتر خواهد داشت؛ چرا که کودک در ذهن خود ارتباطش با والدین را مقیاسی برای ارتباط با پروردگارش قرار میدهد؛ یعنی اگر والدین محبت عاطفی را به اندازه و به تناسب حال کودک به او رسانده باشند، دیدگاهش بیشتر به سمت صفات رحمت، بخشش و هدایت پروردگار عالم خواهد بود اما اگر این محبت را به درستی دریافت نکند ،دیدگاهش بیشتر به سمت صفات قهریه پروردگار خواهد بود. فرزند دختر نسبت به پسر به محبت و توجه بیشتری نیاز دارد. از سن یک سالگی به بعد نیز والدین باید بین فرزند دختر و پسر از لحاظ شیوه محبت کردن تفاوت هایی قائل شوند و با رفتارهای بجای خود هرکدام از فرزندان را برای مسئولیت خطیر آیندهشان تربیت نمایند. مسئولیتی که برای دختران، مادری مهربان و دلسوز بودن و برای پسران، پدری زحمتکش و مقتدر بودن است. والدین باید روحیه شجاعت، غیرت و سختکوشی را در فرزند پسر بالا ببرند. به طور مثال: اگر برای پسر مشکلی در ارتباط با همسالان پیش آمد و یا آسیب جسمی به او وارد شد، باید دلسوزیهای نابجا را کنارگذاشته و با روحیه قوی به او بگویند که تو مردی شجاع هستی و نباید به خاطر مشکلات و سختیها گریه و زاری راه بیاندازی. این نوع برخوردها پسر را قوی ساخته و او را در برابر مشکلات مقاوم میکند. غیرتمندی پسر بیشتر به تقوا و غیرت پدر برمیگردد؛ زیرا افق نگاه فرزند به سمت و سوی رفتار والدین میباشد و پدری غیرتمند، پسری با غیرت را تحویل جامعه خواهد داد. شجاعت نیز یکی دیگر از صفات بسیار برجسته برای مردان است و اگر مردی شجاع و غیرتمند نباشد، نمیتواند از ناموس خود پاسداری کند. ایجاد چنین روحیهای در فرزند، بستگی زیادی به رفتار والدین دارد. اگر والدین با سختگیری و دلسوزیهای نابجای خود روحیه شجاعت را در فرزندشان متزلزل کنند، چنین پسری هیچگاه مردی شجاع نخواهد شد. بنابراین در مواردی که خطری جدی جان فرزند را تهدید نمیکند، نباید با روحیه خطرپذیری و شجاعت طلبی او مخالفت شود. اما اگر برای فرزند دختر مشکلی در ارتباط با همسالان پیش آمد و یا آسیب جسمی به او وارد شد، باید پس از مهربانی و اظهار همدردی، او را دعوت به صبر نمایند. این چنین برخوردها، عطوفت و مهرمادری را در وجود او نهادینه میکند. رفتار مادر جلوه تمام نمای اخلاق دختر خواهد بود. معمولا مادری که خودش نسبت به دین و تقوا مقید نیست و حیا و پرهیزکاری ندارد و در نافرمانی پروردگار بیپروا است، دختری با چنین روحیاتی تربیت خواهد کرد. چنین دختری نمیتواند در زندگی آینده همسری مقید و مادری دلسوز باشد. نکته بسیار مهم این است که زیاد محبت نمودن به فرزند، باعث لوس شدن او نمیشود بلکه برآوردن خواستههای نابجای اوست که فرزند را لوس و پرتوقع بار میآورد. تا سن پنج سالگی محبت ورزیدن به فرزند نباید همراه با سختگیری بیش از حد نسبت به رفتارهای غلط او باشد و فقط در حد امر و نهی کردن بجا، به موقع و به دور از افراط است که میتوان او را نسبت به رفتارهای اشتباهش آگاه نمود؛ یعنی طوری نباشد که فرزند احساس کند پدر و مادر مدام او را به خاطر اشتباهاتش سرزنش میکنند. البته ناگفته نماند که رفتار والدین الگوی عملی برای فرزندان است؛ به گونهای که فرزندان، تمام رفتارهای پدر و مادرشان را در ذهن و عمل خویش پیاده میکنند. محبت کردن به فرزند نباید باعث شود که او در چالشهای زندگی و برخوردهایی که در آینده با همسالان برایش ایجاد میشود، نتواند خودش تصمیم گیرنده باشد. والدین باید از دور بر رفتار فرزندشان نظارت نموده و در موقعیت مناسب از طریق جلسهای دوستانه اشتباهاتش را به او متذکر شوند. اگر والدین در سنین اولیه زندگی در زمینه محبت به فرزند به درستی عمل نکنند، در سنین بالاتر نمیتوانند به خوبی او را مدیریت نمایند؛ چرا که بر اثر افراط در محبت، فرزند پرتوقع، لجوج و خودخواه خواهد شد و تفریط در امر محبت نیز باعث میشود فرزند گوشهگیر، خجالتی، متکی به غیر و گریزان از همه چیز و همهکس باشد. در سنین بالای پنج سال نیز والدین باید طوری رفتار کنند که فرزند متوجه جایگاه خویش باشد و با اعتماد به نفس در مسیر مسئولیتهای آینده خود گام بردارد. در این سن معمولا فرزندان دوست دارند بیشتر مورد تشویق و تأیید والدین باشند، پس محبت والدین به فرزندان در این سن به چنین شکلی نمود پیدا میکند؛ زیرا اگر رفتار آنان با فرزند خود مانند دوره قبل از پنج سالگی باشد، فرزند احساس میکند که او را بچه به حساب آوردهاند و برای آنکه شخصیتاش را بزرگ بشمارند، دست به کارهای خطرناکی میزند. بنابراین بر اثر محبتهای نابجای والدین، فرزند در جایگاههای خطرناکی وارد میشود که سلامت جسم و امنیت روانی او را به خطر میاندازد. در سنین بالاتر نیز والدین باید همواره ارتباطی دوستانه با فرزند خود برقرار کنند. بطوریکه فرزند همیشه خود را عضو مهمی از خانواده محسوب نماید و سلامت روح و روان او حفظ شود.
سؤال شماره ۴:
با عرض سلام خدمت شما. خواهری دو ساله دارم که اصلا غذا نمیخورد و هنگامی هم که میخواهیم به اجبار به او غذا بدهیم، باید بغلش کنیم و در خانه بگردانیمش تا شاید با این روش چیزی بخورد. لطفاً راهنمایی بفرمایید چه کار کنیم که به راحتی غذا بخورد؟ او همچنین اسباب بازیها و تمام وسایل منزل را هم در دهانش میگذارد و بسیار پر جنبوجوش است. به نظر شما چگونه باید با او برخورد کنیم؟ با تشکر.
پاسخ:
علیکم السلام. عدم آشنایی مادر با تغذیه مناسب سن کودک، به کار بردن چاشنیهای نامناسب در غذا و همچنین عادت دادن او به بعضی غذاهای خاص میتواند از جمله دلایل بیمیلی کودک نسبت به غذا باشد. ضمن اینکه گاهی لازم است به پزشک مراجعه کنید تا از سلامتی جسم کودکتان مطلع گردید؛ زیرا کمبود بعضی ویتامینها در بدن کودک نیز میتواند از دلایل بیمیلی او نسبت به غذا باشد. البته بعضی از کودکان طبعاً میل به خوراکشان کم است که در این صورت برای غذا دادن به آنها باید وقت و انرژی بیشتری صرف شود. تهیه خوراک متنوع و مناسب سن کودک و غذا دادن به او در وقت بازی و سرگرمی ترفند مناسبی برای غذا خوردن کودک خواهد بود. کودک در سن دو سالگی به وسیله دهان و با کمک زبان اشیاء اطرافش را میشناسد، بنابراین طبیعی است که اسباب بازی در دهان بگذارد. شما باید اسباب بازیهایش را مدام بشویید تا بیمار نشود. راجع به وسایل خانه هم نباید اجازه بدهید آنها را در دهانش بگذارد. جنبوجوش و تحرک کودک در این سن طبیعی است؛ زیرا میخواهد محیط اطرافش را شناسایی کند. شما فقط باید او را کنترل کنید و اشیاء خطرناک را از دسترس کودک دور نگهدارید تا به خودش آسیب نرساند و محیط امن و بیخطری را برای بازی و سرگرمی او فراهم سازید.
سوال شماره ۵:
با سلام خدمت شما. لطفا بفرمائید رفتار والدین با فرزندی که حرف شنوی ندارد و اگر یک حرف را چندین مرتبه هم تکرار کنند، اهمیت نمیدهد چگونه باید باشد؟
پاسخ:
علیکم السلام. شما ابتدا باید اعمال و رفتار و اخلاقهای اهلبیتی خودتان را درست کنید؛ به معنی اینکه به فرزندتان درست و غلط را به صورت عملی بیاموزید. زیاد او را سرزنش و امر و نهی نکنید، اشکالاتش را به ندرت و کمکم به او گوشزد کنید و سعی کنید رفتارهای اشتباهش را به صورت پرسش و پاسخ به او بیاموزید نه به طور مستقیم. اگر به این شکل عمل نکنید، عیب و اشکالاتش برایش عادی میشود.
سؤال شماره ۶:
با عرض سلام. اگر پدری به فرزندش بیاحترامی کند و مدام بر سر او فریاد بزند به گونهای که فرزند از حضور پدر در خانه ابراز ناراحتی کند و با نبودن پدر خوشحال شود و این رفتار پدر را با خواهر یا برادر کوچکش نیز تکرار نماید، در این شرایط وظیفه مادر چیست؟
پاسخ:
علیکم السلام. والدین محترم باید این نکته را بدانند که اخلاق و رفتار و گفتار فرزندان، بازتابی از اخلاق و گفتار آنهاست. مخصوصا اینکه فرزندان در سنین کودکی خیلی تأثیر پذیرند. اگر پدر و مادر در امر تربیت آنها با یکدیگر متحد باشند، کار تربیت فرزندشان با سهولت بیشتری صورت میگیرد. در این جا مادر نقش بسزایی در تربیت فرزند دارد؛ زیرا که فرزند بیشتر اوقاتش را با مادر میگذراند. مادر باید در ضمن اینکه احترام پدر را نگه میدارد، با صبر و بردباری و داشتن سعه صدر به فرزندش بیاموزد که چه کاری درست و چه کاری اشتباه است.
سؤال شماره ۷:
اگر فرزندمان نسبت به قسمتهای حساس بدن کنجکاو باشد، باید چه کار کنیم؟ از نظر روانشناسی گفته شده که در سنین خاصی چنین رفتارهایی از بچه طبیعی است اما راهکار درست که باید چگونه با او برخورد کنیم گفته نشده. لطفا نحوه صحیح برخورد پدر و مادر با کودک را در این زمینه شرح بفرمایید.
پاسخ:
بله، از لحاظ روانشناسی درست است که علت چنین رفتاری حس کنجکاوی کودک میباشد. شما باید بدون حساسیت بیجا، کاربرد این قسمتهای بدن که دفع فضولات و سموم از جسم است را به زبان کودکانه برای او توضیح دهید ضمن اینکه او را متوجه لزوم مراقبت از این قسمت بدن و حفظ آن از دید دیگران مینمایید.
شماره ۸:
سلام، پسر شش سالهای دارم که در روشنایی روز هم مانند تاریکی شب میترسد. لطفا راهنمایی بفرمائید برای حل این مشکل بزرگ چه کار کنم؟
پاسخ:
علیکم السلام. باید عوامل استرسزا را از او دور کنید. گاهی رفتار تند و عصبانیت والدین باعث ایجاد ترس و نگرانی در فرزند میشود. دیدن فیلمهای ترسناکی که مناسب سن او نیست و القائات منفی از طرف اطرافیان نیز باعث تشدید این امر میگردد. اگر تمام عوامل استرسزا را از او دور نموده و فضایی آرام و به دور از تنشهای روحی برایش ایجاد نمایید، با مداومت بر این رویه إنشاءالله مشکل حل خواهد شد.
سؤال شماره ۹:
باسلام. ازآنجایی که در بعضی مدارس از همان سنین کم، دختر و پسر در یک کلاس درس میخوانند، آیا این ارتباطات در روحیه و افکار این دختر بچه و پسر بچه تأثیر منفی نمیگذارد؟ اگر اثر میگذارد، چگونه از آسیبهای این ارتباطات پیشگیری کنیم؟
پاسخ:
علیکم السلام. طبق روایات وارده از معصومین(ع) بهتر است دختر و پسر از یک سالگی به بعد با یکدیگر همبازی نشوند، چه رسد به اینکه در سنین بالاتر با هم همکلاس باشند؛ زیرا این ارتباطات باعث میشود کودک تفاوت بین جنس زن و مرد را زودتر متوجه شود و با بلوغ زودرس مواجه گشته و به سمت مسائل جنسی گرایش پیدا کند. این امر علاوه بر آسیبهای شدید روحی که برای کودک به همراه دارد، متأسفانه به علت عدم مراقبت مربیان مدرسه از روابط دختران و پسران، گاهی با آسیبهای جسمی غیرقابل جبرانی همراه است. شما باید به فرزندتان روشهای حفظ و مراقبت از خود در چنین محیط هایی را آموزش دهید تا در مواجه با خطرهای احتمالی بتواند احساسات و عواطف خود را کنترل نموده و گرفتار آسیبهای چنین ارتباطاتی نشود.
سؤال شماره ۱۰:
با عرض سلام و خدا قوت. در خصوص آگاهی دادن به فرزندانمان در مورد ارتباط با جنس مخالف در مدرسه چه باید بگوییم؟ بنده میترسم حرفی بزنم که چشم و گوشش را باز کند و نتیجه معکوس بدهد.
پاسخ:
علیکم السلام. فرزندتان را با حد و حدودی که خداوند برای ارتباط با جنس مخالف تعیین نموده آشنا کنید و مصلحتهای این فرمان الهی را به زبان ساده و متناسب با سن او برایش بیان نمایید. قرار نیست که او را از مسائلی که ممکن است بین دو جنس مخالف رخ دهد آگاه کنید بلکه تنها به زبان کودکانه، خطرناک بودن این ارتباطات را برایش توضیح دهید؛ یعنی بدون بیان مسائل خاص در این زمینه، نظر خداوند را به او گوشزد کنید. البته باید به فرزندتان طریقه مراقبت از خود در مقابل افرادی که با سوءنیت با او ارتباط برقرار میکنند را آموزش دهید و به او متذکر شوید که ممکن است این افراد در هر سن و سالی باشند. مثلا: کودکی که تحت تأثیر تربیت ناصحیح به این مسائل گرایش پیدا کرده یا بزرگسالی که با اطاعت از شیطان به این سمت و سو حرکت میکند. پس کودک باید یاد بگیرد که غیر از والدینش هیچ کس را امین و قابل اعتماد نداند.
سوال شماره ۱۱:
با سلام و خسته نباشید خدمت شما. دختری ده ساله دارم که هر چه با او صحبت میکنم متأسفانه به حرفهای بنده توجه نمیکند. لطفا راهنمایی بفرمائید چگونه با او رفتار کنم؟
پاسخ:
علیکم السلام. رفتار والدین الگوی عملی برای فرزندان است. پدر و مادر در محیط خانه باید با یکدیگر تفاهم داشته باشند. اگر هم گاهی میانشان اختلافی پیش بیاید، باید از دید فرزندان مخفی باشد؛ زیرا چنین عملکردی در رفتار فرزند با والدین بسیار مؤثر است. مثلا: اگر مادری پیش روی دخترش به مرد خانه بیحرمتی کند، دختر نیز آن رفتار را در خود پیاده نموده و پرخاشگر و لجباز میشود. باید ببینید رفتار خودتان با او چگونه است. با دخترتان رابطهای دوستانه برقرار کنید. به موقع و به جا اشکالاتش را به او گوشزد نمایید که اگر این رفع اشکالات به صورت جلسهای دوستانه باشد بهتر است. سطح توقعاتی را که از او دارید پایین بیاورید. برای انجام خواستههایتان به او زمان بدهید. مثلا بگویید: دختر خوبم امروز فلان مسئولیت بر عهده شماست و تا غروب وقت داری که این کارها را انجام دهی. سعی کنید آن قدر با او صمیمی شوید که از افکار و دیدگاههایش آگاه گردید؛ چراکه گاهی ممکن است تحت تأثیر رفیق بد و یا برخی تنشهای روحی که بر اثر افکار نادرست برایش ایجاد شده، رابطهاش با شما دچار مشکل شده باشد که در این صورت باید با مهربانی، خودتان را به او نزدیک نموده و دلسوزانه او را راهنمایی کنید.
سؤال شماره ۱۲:
با سلام خدمت شما، پسرم به سن بلوغ رسیده اما نه نماز میخواند و نه روزه میگیرد. متأسفانه پدرش هم به این مسایل اهمیت نمیدهد. با توجه به اینکه درآخرت از پدر و مادر درباره فرزندان سؤال میشود، لطفاً راهنمایی بفرمایید تکلیف بنده در اینباره چیست؟
پاسخ:
علیکم السلام. متأسفانه عملکرد شما در بحث دین به گونهای نبوده که روی پسرتان اثر مثبت بگذارد. اثر دوستان بدی که با آنها در ارتباط است از تأثیر پندها و نصایح شما بیشتر بوده. البته اینکه خودتان عامل به دین هستید، خوب است اما کافی نیست. اگر پدر و مادر هر دو اهل عمل به دین باشند بهتر نتیجه میگیرند. شما باید ارتباطی دوستانه با پسرتان برقرارکنید. به او نزدیک شوید و ضمن جلسات دوستانه، با صبر و حوصله و به دور از اجبار و تحکم، او را با هدف خلقت و وظیفهاش در برابر پروردگار آشنا سازید. اگر بینشی صحیح به او داده شود، حس خداجوییاش بیدار شده و فطرتش او را به سمت عبادت پروردگار سوق میدهد و به یاری پروردگار مشکلش حل خواهد شد.
سؤال شماره ۱۳:
خانمی هستم که همسرم اهل رعایت مسایل دینی نیست، چگونه میتوانم دو فرزند خود را به سمت دین و خدا بکشانم؟ باتشکر.
پاسخ:
اصلیترین عاملی که باعث میشود فرزندانتان به سوی تفکرات پدر گرایش پیدا نکنند، رفتار درست و بجای شماست؛ چراکه آنان در ذهن خود رفتار شما و پدرشان را با هم مقایسه میکنند. اگر رفتارهای پدر از دیدگاه آنان منطقیتر به نظر رسید، به او گرایش پیدا کرده و از شما بعنوان یک فرد دیندار فاصله میگیرند. اگر رفتارتان با فرزندان صحیح و مطابق دین باشد و در کنار آن نیز دیدگاه الهی و بینش خداشناسی را به قدر فهم و درکشان در آنان تقویت نمایید، إنشاءالله با رفتار درست و حساب شده و رعایت حلال بودن لقمهای که به آنها میدهید، گرایش آنان در جهت دین و فطرت خواهد بود.
سؤال شماره ۱۴:
بنده پسرم را در خصوص مسایل دینی از جمله: نماز، روزه و حلال و حرام راهنمایی میکنم اما او در جواب میگوید: من کسانی را سراغ دارم که اهل نماز و روزه نیستند و خداوند آنها را بیشتر دوست دارد و ثروتمند هستند. لطفا راهنمایی بفرمائید چگونه میتوانم پسرم را متوجه اشتباهش کنم؟
پاسخ:
شما باید از سنین پایین و از طریق یکسری آموزشهای اولیه ایشان را با خداوند و ارزشهای دینی آشنا مینمودید و طوری ایشان را تربیت میکردید که فطرت بیدارش او را به سمت خداشناسی و اطاعت از پروردگار سوق دهد؛ درواقع والدین باید خودشان عامل به دین باشند و رفتار و منش آنها شخصیت دینی زیبایی را در ذهن فرزند به وجود بیاورد. به گونهای که فرزند در سختی و تنگدستی والدین را صابر و شاکر ببیند و درس رنج پذیری و آمادگی برای پذیرش سختیها را از آنان بیاموزد تا شناختی کامل از هدف خلقت که همان بندگی خداوند عزوجل است را کسب نماید و به عنوان عبدی برای مولا با میل و اشتیاق قلبی خودش را برای هرگونه اطاعت و عبادتی آماده کند اما اگر رفتار والدین خلاف چنین رویهای باشد، از آنجا که جان فرزند حقیقت بندگی حضرت آفریدگار را درک نکرده و آموزشهای لازم برای چنین عملکردی را دریافت ننموده، طبیعتاً اطاعت و عبادت پروردگار برای او سنگین و سخت خواهد بود. در این صورت والدین موظفاند از طریق رفتار و گفتار درست و حساب شده، دیدگاههای غلطی را که به علت عدم تربیت مناسب در فرزند شکل گرفته، تغییر دهند تا او بر اساس میل فطری خود به عبادت و اطاعت پروردگار بپردازد. اجبار و فشار آوردن در این زمینه موفقیت آمیز نخواهد بود و تنها با صبر و بردباری است که میتوان به چنین هدفی دست یافت.
فصل چهارم (اجتماعی)
بخش اول (روابط بین فردی)
سؤال شماره ۱:
باسلام. یکی از مشکلاتی که زیاد با آن مواجه میشویم مسأله تعارف و رودربایستی است. اگر امکان دارد در این زمینه راهنمایی بفرمایید.
پاسخ:
علیکم السلام. زمانیکه شما در تمام زمینهها خواست خداوند را در نظر بگیرید و مدام با هوای نفستان مخالفت کنید، میتوانید به یاری خداوند رودربایستی را کنار بگذارید؛ زیرا این نفس است که به دیگران توجه دارد. هر چه بهتر با نفستان مخالفت کنید و نظر خداوند برایتان مهم باشد، نظر و خواست دیگران که خلاف خواست و رضای خداست برایتان بیاهمیت خواهد شد.
سؤال شماره ۲:
اگر کسانی مانع تلاش انسان شوند و نگذارند او به اهدافش برسد، تکلیف چیست؟ چنین شخصی احساس اسارت و ذلت میکند و هیچگونه آرامشی نخواهد داشت. همانطور که بنده دچارش هستم و حتی اجازه ندارم برای امرار معاش خود جایی کار کنم و بسیار در تنگنا هستم.
پاسخ:
هرکس اراده و اختیار دارد و میتواند برای زندگیاش تصمیم بگیرد. اگر کسی اختیار خود را به دست دیگران بدهد یا به آنها اجازه دهد که بیش از حد در امورات زندگیاش دخالت کنند، گرفتار بیثباتی و سردرگمی میشود و احساس ذلت و حقارت میکند. اگر شما با چنین مشکلاتی مواجه هستید، باید بطور اساسی رفتارتان را با دیگران تغییر دهید تا بیش از این مورد سوءاستفاده قرار نگیرید. مهم نیست اگر عاقبت این تغییر رفتارتان منجر به قطع رابطه دیگران با شما یا ناراحتی و دلخوری آنها از شما بشود؛ زیرا شما انسانید و حق انتخاب و تصمیمگیری دارید. هیچ کس حق ندارد این حقوق را از شما بگیرد.
سؤال شماره ۳:
سلام، ببخشید با کسی که مدام از حرفهای دیگران ناراحت میشود و قهر میکند چطور باید رفتار کرد؟ آیا میشود امر به معروف و نهی از منکر انجام داد؟
پاسخ:
علیکم السلام. شرط اصلی امر به معروف، پذیرش از طرف شخص مقابل است. اگر صحبت کردن با ایشان مؤثر است، این کار را انجام دهید. درغیر این صورت باید با او مدارا کنید.
سؤال شماره ۴:
باسلام. اگر از کسی کینهای داشته باشیم و رنجش خاطری پیش آمده باشد که باعث مشغولیت ذهنیمان شده، چه باید کرد و راهکار رهایی از آن چیست؟
پاسخ:
علیکم السلام. رفتار بد دیگران با انسان از دو حالت خارج نیست. حالت اول: اینکه انسان اهل محاسبه و مراقبه است و خطایی مرتکب نشده، که در این صورت آن رفتار بد دیگران جهت امتحان و آزمایش او بوده است. در اینجا انسان نباید بدی را از اسباب دیده و از آنها ناراحت شود بلکه باید طبق نظر خداوند، بدی دیگران را نادیده بگیرد و آن را با خوبی پاسخ دهد تا رضایت خداوند نصیبش گردد. حالت دوم: اینکه خود انسان مرتکب خطایی شده و خداوند نیز اجازه داده دیگران به او بدی کنند تا تنبیه و کفاره گناهش باشد. در این صورت باز هم نباید از دیگران ناراحت شود بلکه باید از خودش گلهمند باشد و خود را سرزنش کند. بدین ترتیب انسان از بدیها جهت اصلاح خود استفاده نموده و از کینه و دشمنی با دیگران محفوظ میماند.
سؤال شماره ۵:
آیا بخشیدن دیگران با حلال کردن آنها متفاوت است؟ اگر اینطور است، لطفاً تفاوت آن را بیان بفرمائید.
پاسخ:
بخشیدن معمولا راجع به گفتار یا کرداری است که باعث آزار و اذیت کسی شده باشد. در این صورت از او عذرخواهی میکنیم که این را بخشش میگویند. اما حلالیت طلبیدن نسبت به حقوق ضایع شدهای است که از دیگران برعهده ماست؛ چه در حضور و چه در غیاب آنها. مثلا: اگر راجع به کسی فکر بدی کرده و یا غیبتش را کرده باشیم، درصورتیکه او از این امور بیاطلاع است، در اینجا از آن شخص حلالیت میطلبیم.
سؤال شماره ۶:
لطفا توضیح بفرمایید منظور از دوست داشتن به خاطر خدا چیست؟ چگونه میتوان اشخاص را به خاطر خدا دوست داشت؟
پاسخ:
دوستی برای خدا یعنی باید افراد را به اندازه تقوا و اطاعتشان از پروردگار دوست داشت و هرکس که نزد خدا عزیزتر است باید نزد انسان نیز عزیزتر باشد. باید با اطاعت از پروردگار کاری کنیم که توجه خداوند به ما جلب شود تا عاشق او شویم. هنگامی که عاشق او شدیم آنوقت دیگر دلمان هرکس و هر چه را که خدا دوست داشت، دوست میدارد و هرکس و هر چه را که خداوند دشمن داشت دشمن میدارد؛ یعنی باید با جهاد اکبر (تهذیب نفس) کاری کنیم که مراتب دوست داشتنمان از بالا به پایین شود؛ یعنی اول دوستی خدا و اهلبیت(ع) سپس دوستی مؤمنین و دوستداران خدا.
سؤال شماره ۷:
باسلام، برای کسی که در حال تهذیب و مخالفت با نفس است و سعی دارد خدا را با اعمال خود راضی نگه دارد، لازم است صلهرحم را برای اقوام نزدیکش که اهل رعایت مسائل دینی و اعتقادی نیستند بجا بیاورد؟
پاسخ:
علیکم السلام. صله ارحام از واجبات مهم دین است. قطع آن عمر انسان را بیبرکت، دلها را پراکنده و نعمات را زایل میسازد. شما میتوانید روش صلهرحِمِتان را تغییر دهید. مثلا: به جای دیدار و یا تماس تلفنی، با یک پیام کوتاه احوال خویشتان را جویا شوید. اما قطع رحم به هیچ وجه جایز نیست.
سؤال شماره ۸:
یکی از اقوام به دلیل نامشخصی با بنده قطع رحم کرده است. با توجه به اینکه در روایات اهلبیت(ع) درباره صلهرحم سفارشات زیادی شده، اکنون وظیفه بنده چیست؟
پاسخ:
شما با ایشان صلهرحم کنید. البته صلهرحم تنها شامل دیدار نیست بلکه با یک تماس تلفنی، پیامک و حتی نامه دادن نیز میتوان صله ارحام را بجا آورد.
سؤال شماره ۹:
لطفاً راهنمایی بفرمائید برای ایجاد ارتباط مجدد بین دو خانوادهای که با یکدیگر قطع رابطه کردهاند چه کارهایی باید انجام داد؟
پاسخ:
اگر یکی از خانوادهها مشتاق ارتباط مجدد است باید با هدف کسب رضای خداوند مانند زمان پیش از اختلاف با خانواده دیگر ارتباط برقرارکند. حتی اگر به گرمی از او استقبال نشود، رفتار بد آنها را به دل نگرفته و مدام در برابر بدیهای طرف مقابل واکنش مثبت از خود نشان دهد و از این کار خسته نشود تا به یاری خداوند میان آنها اصلاح گردد.
سؤال شماره ۱۰:
اگر در خانواده یا اقوام نزدیک، کسی باشد که ولایت امیرالمؤمنین(ع) را قبول نداشته باشد یا اعتقاد چندانی به ائمه اطهار(ع) نداشته و اهل نماز هم نباشد، تکلیف ما درباره نحوه ارتباط با او و انجام صلهارحام چیست؟ با تشکر و سپاس فراوان.
پاسخ:
اعتقاد ضعیف داشتن با منکر بودن دو چیز است. اعتقاد ضعیف غالباً از جهل انسان است که با آگاهی دادن و راهنمایی صحیح میتوان چنین کسی را هدایت نمود. اگر خودتان تأثیر پذیر نیستید و ایمان استدلالی و قلبی دارید میتوانید به خاطر هدایت چنین شخصی با او رابطه برقرار کنید. اما کسی که منکر خدا یا منکر یکی از معصومین(ع) باشد، کافر محسوب میشود و در آداب دوستی آوردهاند که: با کافر همنشین نشوید. فقط در صورتی میتوان با چنین شخصی همنشین شد که بتوان بر او تأثیر مثبت گذاشت. اما بحث صلهارحام که قبلا هم پرسیده شد باید به گونهای باشد که به گناه نیفتید. تا زمانیکه با کسی نیت قطع رحم نکردید، قطع رحم محسوب نمیشود. اگر در سال یک مرتبه هم احوالش را جویا شوید، صلهارحام شامل حالتان میشود.
سؤال شماره ۱۱:
در خصوص امر به معروف و نهی از منکر، اگر مهمان خانوادهای باشیم که یکی از اعضای آن بعضی اوقات برای نماز صبح بیدار نمیشود و بارها پیش آمده که نمازش قضا شده و خانوادهاش هم هر چه به او تذکر میدهند و بیدارش میکنند باز هم فایده ندارد و نمازش قضا میشود، وظیفه ما در قبال او چیست؟ آیا ما هم باید او را برای نماز بیدار کنیم؟ یا نصیحتش کنیم؟
پاسخ:
ازآنجایی که خانوادهاش او را برای نماز بیدار میکنند، این وظیفه از شما ساقط میشود. اما اگر خودش درخواست نموده که او را برای نماز بیدار کنید، وظیفه دارید بیدارش کنید. در هر صورت امر به معروف خوب است. اگر ترک نماز از سر لجالت و مخالفت با امر خداوند باشد، باید با نرمی و ملایمت او را به بزرگی گناه و غفلتی که گرفتارش شده آگاه سازید. این مرحله اول کار است. در مراحل بعدی، دین میگوید که اگر با سختگیری و تغییر رفتارتان و حتی قطع ارتباط با او، دست از خطایش برمیدارد و در ندامت و بازگشتش مؤثر است، موظف به انجام این کار هستید. اما اگر بیدار نشدن برای نماز بهخاطر سستی، تنبلی و یا سنگین بودن خواب است، باید راه حل برطرف شدن مشکل را به ایشان پیشنهاد دهید. مثلا: سنگینی خواب دلایل مختلفی دارد که ممکن است ربط به مزاج شخص داشته باشد. گاهی از پرخوری و زیادهروی در خوردن غذاهای چرب و دیرهضم است. گاهی هم از گناه است، بخصوص اصرار برگناه و کوچک شمردن آن توفیق ارتباط با خدا را از انسان سلب میکند.
سؤال شماره ۱۲:
چگونه میتوانم برکسی تأثیرگذار باشم و او را نصیحت کنم که نماز نمیخواند و میگوید: برای چه نماز بخوانم وقتی که خدا این همه مشکلات (فقر) برای ما درست کرده است؟
پاسخ:
برای راغب نمودن دیگران نسبت به نماز باید آنها را با هدف آفرینش که همان عبادت و اطاعت پرورگار است آشنا کنیم. انسان فطرتاً خداجوست و اگر فطرت خفتهاش بیدار شود، به صورت خودکار به سمت عبادت و اطاعت پرودگار کشیده میشود. یادآوری نعمات و الطاف پروردگار و حمایت لحظه به لحظه خداوند از بندگانش در برابر شداید و سختیها، حالت خضوع و بندگی را در انسان به وجود میآورد. تذکر به اینکه انسان هر لحظه غرق در نعمتهای خداوند است و اگر آنی توجه خداوند از او قطع گردد هلاک میشود؛ غرور و تکبری را که با فراموش نمودن خلقت اولیهاش و فراموش نمودن فقر و ذلتش در برابر پروردگار در او بوجود آمده از بین میبرد و روح خفته بندگی اش را بیدار میسازد. شما میتوانید تمام موارد مذکور را در غالب یک جلسه خداشناسی برایش بیان نمایید. امید است که لطف و یاری خداوند شامل حالتان گردد و بتوانید یاریگر آن بنده خدا باشید.
سؤال شماره ۱۳:
بنده دوستانی دارم که همه حرفها و کارهایشان تظاهر است و فقط ادعای دوستی دارند درحالیکه پیش روی من خم و راست میشوند، پشت سرم بدگویی میکنند. کارم به جایی رسیده که حتی از همان یک دوستی هم که دارم بدم میآید. هر چه فکر میکنم به این نتیجه میرسم که این اتفاقات حق من نبوده و این فقط من هستم که خودم را با گفتن: «اینها همش قسمت است.» گول میزنم. به نظر شما بنده باید چه کار کنم؟
پاسخ:
رفیق خوب و یکرنگ کمیاب و نایاب است. اگر دوستانتان نارفیق از آب درآمدند، باید دوستان بهتری را بهجای آنها برگزینید . دوستی رابطهای با ارزش است و دوست یعنی کسی که دلسوز و خیرخواه شما باشد و شما بتوانید به او اعتماد کنید. اگر چنین دوستی را یافتید، از دستش ندهید. البته هیچگاه تمام اعتماد خود را نثار دوستتان نکنید و هیچ دوستی را از تمام اسرار زندگیتان آگاه نسازید. چه بسیار دوستانیکه با گذشت زمان دشمن شدند و چه بسیار دشمنانی که دوستی مهربان گردیدند. اما نارفیقان را رها کنید که از آنها فقط رنج و محنت به شما میرسد. به هرحال هر چه پیش آمده، خوب یا بد، تنبیه یا امتحان، جزء مقدرات شما بوده و البته نتیجهاش هم بد نشده؛ زیرا شما توانستید دوستانتان را بهتر بشناسید. پس از این به بعد به راحتی کسی را بهعنوان دوست انتخاب نکنید مگر اینکه بارها صداقت و یکرنگی او را آزموده باشید. با هرکس که میخواهید دوست شوید، ابتدا به دوستان او نگاه کنید؛ زیرا انسان شبیه دوستان خود است. با کسانیکه حرمت خدا را نگه نمیدارند و گناه برایشان عادت شده، دوستی نکنید؛ زیرا همانطور که به خالقشان خیانت میکنند، به راحتی به شما نیز خیانت خواهند کرد.
سؤال شماره ۱۴:
باسلام. یکی از دوستان بنده با جنس مخالفش سریع خودمانی میشود و با مرد و زن غریبه خیلی شوخی میکند. نظرش هم این است که فقط نیت انسان باید خالص باشد. با توجه به اینکه میدانم این کار از لحاظ شرعی گناه است و اشکال دارد، چندین بار با او صحبت کردم تا از این رفتار منصرفش کنم، اما فایدهای نداشته است .خواهشمندم بفرمایید چگونه میتوانم دوستم را متوجه اشتباهش کنم؟
پاسخ:
علیکم السلام. امر به معروف و نهی از منکر واجب شرعی و دارای مراحلی است. از آنجایی که روایات زیادی در باب حرام بودن ارتباط با نامحرم وارد شده، بهتر است راهنماییهایتان با سند و طبق آیات قرآن و روایات باشد، شاید از این طریق دوستتان قانع شده و متوجه گناهش بشود. اگر با استفاده از قرآن و روایات، درست بودن حرف خود و باطل بودن نظر او را به اثبات رساندید و او همچنان نپذیرفت و به کار اشتباه خود ادامه داد، با او قطع رابطه کنید. ضمن اینکه او را از علت قطع ارتباطتان که همان بیباکی او در ارتکاب گناه است آگاه مینمایید. اگر این امر باعث شد تا دست از گناهش بردارد، به دوستیتان با او ادامه دهید اما اگر چنین تأثیری بر او نگذاشت، برای همیشه او را به فراموشی بسپارید. إنشاءالله خداوند دوست خوب و مؤمنی نصیبتان میکند.
سؤال شماره ۱۵:
با سلام و خداقوت. ببخشید گاهی اوقات به واسطه کار یا رفت و آمد با اشخاص بدحجابی رو به رو میشویم که میدانیم به گناه خود واقف هستند. آیا در چنین شرایطی باز هم وظیفه داریم امر به معروف و نهی از منکر انجام دهیم؟
پاسخ:
علیکم السلام. باید احتمال عقلایی بدهید که امر به معروف و نهی از منکر شما تأثیرگذار خواهد بود. بعد از آن با رعایت همه شرایط امر به معروف، خطای طرف مقابل را در خفا به او متذکر شوید. اگر اطمینان دارید که امر به معروف شما بر عناد و لجاجت او میافزاید و در معصیت خداوند جریتر میشود باید این کار را ترک کنید و یا اگر تغییر روش مؤثر است باید شیوه امر به معروفتان را تغییر دهید.
سؤال شماره ۱۶:
با سلام و دعای خیر. بنده متأسفانه در محل کار همکارانی دارم که خاطرات کارهای حرام خود مانند: شرب خمر و شرکت در مراسم عیش و نوش و غیره را با افتخار و با گستاخی تمام برای دیگران تعریف میکنند و این موضوع را نشان تمدن و فرهنگ خود میدانند. با توجه به اینکه بنده در طول روز ساعتها از وقت خود را در کنار آنها سپری میکنم، گاهی میشنوم که پشت سر یکدیگر بدگویی میکنند. آیا شنیدن غیبت این افرادی که فاسق هستند اشکال دارد؟
پاسخ:
علیکم السلام. امام صادق(ع):« إذا جاهَرَ الفاسِقُ بفِسِقهِ فَلا حُرمَه لَهُ و لَا غیبَه؛ هرگاه شخص فاسق و گنهکار آشکارا گناه کند، نه حرمتى دارد و نه غیبتى.»(وسائل الشیعه ۸: ۶۰۵ ، ح۴)
سؤال شماره ۱۷:
سلام .برخی افراد در پاسخ به کسانی که بر اساس آیه: «آمِنوا و عَملوا الصالحِات» میگویند دل پاک بایستی با عمل صالح همراه باشد و دل پاک به تنهایی کافی نیست، میگویند: ما علاوه بر اینکه دلمان پاک است، تمام اعمالمان هم صالح است. مثلا: نگاه به ناموس کسی نمیکنیم، خود را در شرایط گناه قرار نمیدهیم و اگر هم قرار گرفتیم به لطف پروردگار سربلند بیرون آمدهایم، قانون را رعایت میکنیم، حقوق کسی را ضایع نمیکنیم، در کسب دانش میکوشیم و از فواید دانش خود به جامعه نفع میرسانیم و از زندگی همین مقدار برایمان کافی است تا رستگار شویم و از آنجایی که خداوند عادل است، رستگار خواهیم شد. این افراد نه نماز شب میخوانند و نه ذکر میگویند و حتی برخی از آنها نماز واجبشان را هم نمیخوانند اما وظایف اجتماعیشان را تا حدود زیادی انجام میدهند. لطفا راهنمایی بفرمائید در پاسخ به چنین افرادی چه باید بگوییم؟
پاسخ:
علیکم السلام. هر عامل به خیری که متقی باشد، عمل خیرش مقبول واقع میشود. خیر و نیکی بدون تقوا و اخلاص ارزشی ندارد. اینکه کسی وظایف اجتماعیاش را به طور کامل انجام دهد امری پسندیده است اما پسندیدهتر این است که عمل با نیت خالص و برای رضای خداوند انجام شود. عمل خالص تنها از انسان متقی سر میزند. اما غیرمتقی هر اندازه خیر و نیکی انجام دهد چون همراه با اخلاص نیست امکان دارد برای حفظ موقعیت اجتماعی و یا رسیدن به منافع شخصیاش باشد. چنین عملی شاید مورد تأیید اهل دنیا قرار بگیرد اما در پیشگاه خداوند بیارزش است و موجبات سعادت فرد را فراهم نمیآورد. کلام آخر اینکه درکتاب عده الداعی آمده است: «کسی متقی نمیشود مگر با جهاد با نفس» پس هرکسی میتواند شعار بدهد اما آنچه مهم است حرف خدا و اهلبیت(ع) میباشد. در قرآن نیز آمده: «هرکس از نفسش تبعیت کند گمراه است.»(سوره قصص/ آیه ۵۰) برای فهم بهتر میتوانید به کتاب عده الداعی مراجعه کنید.
سؤال شماره ۱۸:
چگونه میتوانیم کسی را که اعلام میکند بیدین است و برای اثبات حرفهای ما درباره اسلام سند میخواهد به سمت خدا و به راه درست بکشانیم؟ با تشکر.
پاسخ:
انسان فطرتاً خداجو و تشنه عشق و محبت است. معمولا ظاهر افراد با چیزی که در دل آنهاست متفاوت است. ما ظاهر غیردینی بعضیها را میبینیم، درصورتیکه شاید همین افراد اگر با عقل و منطق و عشق، حقیقت وجود پروردگار را بشناسند، از مسیر اشتباهشان برگردند. برای هدایت کسانی که از دین برگشته و به این مرحله از سقوط رسیدند باید از طریق آشنا نمودن آنها با هدف خلقت انسان، توحید و معرفت پروردگار و تشریح رابطه عاشقانهای که خداوند با بندگانش دارد، فطرت خفتهشان را بیدار نمود. هنگامیکه خدا را با صفات مهر، رحمت و لطف شناختند و دید نادرستی که شیطان به وسیلههای مختلف راجع به پروردگار در ذهنشان ایجاد نموده خنثی شد، آن وقت تازه میتوان آنها را با حکمت دینداری و اطاعت از پروردگار آشنا نمود و به راه درست هدایت کرد.
سؤال شماره ۱۹:
با سلام و ضمن تشکر، چه کار کنیم که در جامعه کنونی فریب ظاهر افراد را نخوریم و شبهات ما را از مسیر دین خارج نکند؟
پاسخ:
علیکم السلام. انسانی که درونش آلوده است تا زمانیکه با تزکیه نفس این آلودگیها و حجابهای باطنی را برطرف نکند قطعاً حقیقتبین نخواهد شد. همانطور که در قرآن آمده:«فَأَلْهمَهاَ فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أفلحَ مَن زَکاَّهَا؛ پس راه گناه و تقوا را به او شناساند و راه تشخیص را به او الهام کرد.* رستگار شد کسیکه نفس خود را پاکیزه نمود.»(سوره شمس/ آیات ۸ و۹) تنها راه تشخیص خیر از شر، رسیدن به طهارت باطنی است؛ زیرا تنها درون پاکیزه است که با الهام خداوند و بصیرت باطنی میتواند شبهات و راههای انحرافی را تشخیص داده و با عنایت و دستگیری خداوند متعال از آنها دوری گزیند.
سؤال شماره ۲۰:
علائم ظاهری یک فرد مسلمان و شیعه کدام است؟
پاسخ:
نوف میگوید عرض کردم یا امیرالمؤمنین(ع) شیعیانت را براى من توصیف فرما. حضرت با یادآورى شیعیانش گریست و بعد فرمود: «اى نوف شیعیان من به خدا مردمانی حلیم و شکیبا و عالمان به خدا و دین خدایند. به طاعت و امر خدا عمل میکنند. هدایت کنندگان به دوستى خدا و یاوران بندگان خدا و همنشین پارسایانند. از اثر شبزندهدارى رنگ چهرههایشان زرد است، چشمانشان از گریه ضعیف، لبهایشان از ذکر خدا خشک، شکمهاشان در اثر روزه به پشتشان چسبیده و آثار خداپرستى از چهرههایشان درخشان است، چراغهاى تاریکیها باشند وگلهاى خوشبوى قبیله و فامیلشان هستند. هیچگاه مسلمانى را دشمن ندارند و در جستجوى عیبهای مردم نیستند، شرّشان به کسى نمیرسد، شادیشان پنهان، دلهایشان اندوهناک، نفسهایشان عفیف و پاک و خواستههایشان سبک است. آنان از مردم در زحمت و رنجاند و مردم از آنها در آسایش. پس ایشان خردمندانى هستند محزون و مردان نجیب و شایستهاند، ایشان رغبت کنندگان به خدا و فرارکنندگان ازگناهاند. اگر حاضر شوند شناخته نمیشوند و اگر غایب شوند کسى آنان را جستجو نمیکند. اینان شیعیان پاک من و برادران گرامى من هستند. آگاه باشید که چقدر دلباخته و عاشق آنهایم.»(إرشاد القلوب إلى الصواب، ج۱، ص: ۱۴۴) مشابه این مطلب با تفصیل بیشتر در نهج البلاغه با نام خطبهی همّام یا خطبه امیرالمومنین(ع) آمده است.
سؤال شماره ۲۱:
با عرض سلام. به نظر شما ناراحتی برای دیگران و اعلام عزای عمومی چه معنایی دارد هرگاه دیدگاهمان نسبت به وقوع حوادثی مانند زلزله اینگونه باشدکه بگوییم: این حادثه برای بعضیها تنبیه و برای بعضی دیگر امتحان آزمایش محسوب میشود که از طرف خداوند نازل گشته و در هر چیزی که از جانب پروردگار مقدر شود، خیری نهفته است؟
پاسخ:
علیکم السلام. زلزله برای مؤمنین امتحان و آزمایش و برای گناهکاران تنبیه و عقوبت عمل است. البته این تنها خداست که عالم به غیب است و همه چیز را میداند. در ضمن مقدرات خیر فقط مخصوص مؤمنین است، نه همه انسانها. اما از آنجا که انسان نسبت به همنوع خود عاطفه و شفقت دارد، طبیعی است که از رنج دیگران محزون شود. کسانیکه در زلزله جان خود را از دست میدهند، همکیشان و برادران و خواهران ما هستند. آیا مرگ برادر و خواهر هر چند برادر و خواهر خلقی باشد، ناراحتی ندارد؟! مگر اینکه انسان دچار قساوت قلب شده باشد که از مرگ همنوعانش ناراحت نشود.
بنی آدم اعضای یکدیگرند*** که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار*** دگر عضوها را نماند قرار
امام حسین(ع) نیز بر سر شهید شدگان در کربلا گریستند. گریه انواعی دارد: بعضی از گریه ها معرفتی است. بعضی از روی فقدان است. بعضی احساسی، عاطفی است و بعضی دیگر به خاطر گرفتاری و مشکلات است. این نوع گریه و عزاداری برای خویشان و مردم، گریه عاطفی، احساسی و از روی فقدان کسانی است که سالها کنار ما زندگی میکردند و به آنها عادت کرده بودیم. به هر حال ما انسانیم و دارای عواطف و احساسات فراوان و این نوع ناراحتیها و اعلام عزای عمومیها بر اساس همین عواطف و احساسات انسانی است که معنا پیدا میکند؛ زیرا خداوند ما را طوری خلق نموده که نمیتوانیم نسبت به این قبیل حوادث بی تفاوت باشیم که اگر غیر از این میبود، فرقی با حیوان نداشتیم.
بخش دوم (جامعه)
سؤال شماره ۱:
باسلام. لطفا نقش رهبر را در نظام جمهوری اسلامی بیان کنید.
پاسخ:
علیکم السلام .ائمه و فقهای عادل موظفاند که از نظام و تشکیلات حکومتی برای اجرای احکام الهی، برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند. در واقع وظیفه رهبر این است که اصول روشن دین را بازگردانده و به تحقق برساند. اصلاح در مملکت اسلامی پدید آورد تا در نتیجه آن بندگان ستمدیده، ایمنی یافته یا قوانین اسلامی که تعطیل شده و بیاجرا مانده، به اجرا درآمده و برقرار گردد.(رساله نوین، فرمایشات آیت الله خمینی(ره)، وظایف ولی فقیه، ص ۱۶۹)
سؤال شماره ۲:
باسلام. منظور امام خمینی(ره) درخصوص حفظ نظام جمهوری اسلامی که فرمودند: «از اوجب واجبات است.» چه نظامی است؟ آیا صرفاً نام جمهوری اسلامی گذاشتن روی یک نظام کافی است؟
پاسخ:
علیکم السلام. هسته اصلی حکومت اسلامی اجرای قوانین اسلامی در جامعه و پیشرفت در زمینه حیات مادی و معنوی افراد بوده است که اگر کارگزاران و دولتمداران مطابق وظیفه شرعی و دینی خود عمل میکردند، این هدف محقق میگردید. اما متأسفانه متعهد نبودن برخی از مسئولین حکومتی و اجرا نشدن قوانین دینی، ریشه حکومت اسلامی ما را سست و متزلزل ساخته تا جایی که اسم حکومت ما اسلامی اما نظام حاکم بر جامعه غیراسلامی است. اگر صرفاً اسم اسلامی بودن مهم باشد، پس تفاوتی میان ما و جوامع غیراسلامی باقی نمیماند که این خلاف هدف اصلی حکومت اسلامی است.
سؤال شماره ۳:
آیا در یک حکومت اسلامی نظر مردم از نظر خداوند و اهلبیت(ع) مهمتر است؟
پاسخ: شالوده حکومت اسلامی، نظر خداوند و اهلبیت(ع) میباشد و نظرات افراد یک جامعه تا جایی قابل پذیرش است که با نظر خداوند سبحان و اهلبیت(ع) منافاتی نداشته باشد.
سؤال شماره ۴:
شخصی گفته است که اگر امام زمان(ع) فدای جمهوری اسلامی بشود، اشکال ندارد. آیا این سخن صحیح است؟
پاسخ:
تمام حکومتهایی که در طول تاریخ با نام اسلامی و دینی تشکیل شدهاند فقط هالهای از قوانین اسلام درآنها به اجرا رسیده است. و تنها تحت ولایت و سرپرستی معصوم(ع) است که قوانین اسلامی میتواند در جامعهای به طور کامل به اجرا برسد. پس شرط به کمال رسیدن جمهوری اسلامی یا هر حکومت اسلامی دیگر، ولایت معصوم(ع) برآن حکومت است. مطمئنا این دیدگاهی که در سؤال مطرح شده از تفکری جاهلانه نشأت میگیرد. چنین کسی نقش معصوم(ع) را به عنوان منجی و هدایتگری که تأمین کننده سلامت دین و دنیای مردم میباشد، نادیده گرفته است.
سؤال شماره ۵:
باسلام. درخصوص سؤال قبلی مبنی بر اینکه امام زمان(ع) فدای حفظ نظام شود، در اصل اینطور بوده که امام خمینی(ره) فرموده بودند: «حفظ نظام اسلامی واجب است. چون امام زمان(ع) هم جانش را فدای حکومت اسلامی میکند.» و گفته بودند: «از امام زمان(ع) واجبتر، حفظ حکومت اسلامی است.» خواستم سؤال ایشان را تکمیل کنم تا شبههای ایجاد نشود.
پاسخ:
علیکم السلام. تمام اهلبیت(ع) خودشان را برای دین خدا فداکردند. حق است که حضرت مهدی(ع) هم فدای دین خدا شود. اما آن نظامی که امام خمینی(ره) فرمودند: امام زمان(ع) هم جانش را برای آن فدا میکند، نظامی صددرصد دینی و اسلامی است نه نظامی که ظلم، بیبندوباری، ربا، اختلاف طبقاتی و انواع گناهان کبیره در آن شیوع پیدا کرده است. به نظر خودتان درست است که بگوییم امام(ع) فدای چنین نظامی بشود؟! اصل موضوع مطرح شده این بوده که یکی از نمایندگان مجلس برداشت خودش را از صحبتهای امام(ره) اینگونه بیان کرده است.
سؤال شماره ۶:
باسلام .گفته میشود شرکت گسترده مردم در انتخابات به دعای امام زمان(ع) بوده است. سؤال بنده این است که آیا برای امام زمان(ع) حفظ دین مهمتر است یا حفظ نظام؟
پاسخ:
علیکم السلام. با توجه به اینکه رسالت ائمه(ع) هدایت افراد بشر و اجرای قوانین اسلامی در جامعه است و در نظر آنان هیچ امری به جز حفظ دین حائز اهمیت نیست، پس دعاهای آنان نیز مطابق با رسالت ایشان است. زمانی دعای حضرت مهدی(ع) متوجه این حکومت است که اصل حکومت، اسلامی شده باشد. دعاهای امام تنها در حق شیعیان حقیقی و باتقواست تا از فتنههای آخرالزمان محفوظ بمانند.
سؤال شماره ۷:
با سلام خدمت شما. ما مردم در قبال خدا و این انقلاب و شهدا وظایفی داریم و تا به امروز هم نشان دادیم که پشت انقلاب را خالی نکردهایم. با توجه به وظایفی که مسئولین در قبال مردم و جامعه اسلامی دارند، آیا عملکرد آنها قابل قبول بوده و این وضیعت روز جامعه ما مورد تأیید خداوند است؟
پاسخ:
علیکم السلام. آن جامعهای مورد تأیید پروردگار است که حق بر آن حاکم باشد. عملکرد مسئولین در قانونمندی و نظام حاکم بر جامعه بسیار مؤثر است تا جایی که عدم عملکرد درست آنها باعث سقوط جامعه میشود. دینزدگی برخی از مردم و آفتهای بسیاری که بر جامعه کنونی ما حاکم شده به خاطر عملکرد نادرست بعضی از مسئولین بوده است. هر چند هرکس باید به نوبه خودش در اصلاح خود و جامعه کوشا باشد.
سؤال شماره ۸:
برنامهای از رسانه ملی پخش شد که اجراکنندگان آن از دغدغهی خود درباره اینکه: اسم کوروش در هیچ کتابی دیده نمیشود و اگر تمام تاریخ ادبیات و تمام تاریخ شعر را از ابتدا نگاه کنیم، کوروش را هیچ جای آن نمیبینیم و…. صحبت کردند. نظر شما در این زمینه چیست؟
پاسخ:
رسانه ما یک رسانه اسلامی است و باید از دین و فرهنگ اسلامی تبعیت کند. رسانه اسلامی اجازه ندارد از هر شخصیتی تعریف و تمجید نماید. شاید کوروش از نظر بعضی از مردم زمان خودش مورد تأیید بوده اما کسانی از نظر خداوند عزوجل مورد تأیید هستند که همه کارهایشان طبق نظر خداوند باشد. معنی ندارد با وجود اهلبیت(ع) که در تمامی صفات نیکو، کاملترین هستند و شخصیتشان منشأ انسانسازی است، به بررسی شخصیتهایی همچون پادشاهان پارس و ماد و سایر اقوام گذشته بپردازیم. از آنجایی که اکثر ایرانیان مسلمان و شیعه هستند، فرهنگ غالب بر جامعه ما باید فرهنگ اسلامی باشد. فرزندان ما باید با حب اهلبیت(ع) و پیروان حقیقی آنها رشد کنند و آن چیزی که باید در یاد و خاطرشان نقش همیشگی داشته باشد، حب الله و حب معصومین(ع) است. آیا فرزندان ما، اهلبیت(ع) را بهطور کامل شناختهاند که بخواهیم ذهنشان را به سمت کسانی همچون کوروش، کیومرث و… منحرف سازیم؟ حق آن است که ما تنها دم از اهلبیت(ع) و پیروان حقیقی آنها بزنیم؛ زیرا سخن گفتن راجع به اهل حق، قلب را جلا میدهد و دل را بیدار میسازد.
سؤال شماره ۹:
سلام، با تشکر از شما. چرا جمهوری اسلامی ایران به بحث آموزش و پرورش اهمیت کافی نمیدهد و با توجه به حیاتی بودن این بخش در آینده مملکت توجه ویژهای به آن نمیشود؟
پاسخ:
علیکم السلام. در این دوره از زمان که شالوده تربیت پس از خانواده در محیط مدرسه شکل میگیرد، مطمئنا باید به مدارس و همچنین قشر فرهنگی توجه ویژه داشت و معلمین متدین، دلسوز و کاردان را در این بخش استخدام نمود و از لحاظ مالی تأمینشان کرد تا با خیال آسوده به تعلیم دانشآموزان بپردازند. متأسفانه در کشور ما چنین فرهنگی قدرت نگرفته است. باید از طریق رسانه و از زبان مسئولین و افراد مورد تأیید مردم ارزش و اهمیت معلم و عظمت این شغل بیان گردد تا با بهتر شدن وضعیت معلمان و رعایت حق و حقوقشان، جامعه در مسیر پیشرفت علمی و تربیت اسلامی حرکت کند.
سؤال شماره ۱۰:
با عرض سلام. چرا در جامعه ما به نماز اول وقت با وجود توصیههای زیادی که شده توجهی نمیشود؟ چرا هنگامی که افرادی را جهت جلساتی در مجامع مخصوصا مجامع فرهنگی دعوت میکنند، هنگام اذان جلسه را ادامه میدهند و مسأله نماز را مهمتر نمیدانند و یا زمان جلسه را طوری تنظیم نمیکنند که تداخل با اذان نداشته باشد؟ از آنجاییکه افراد ذیصلاح و مسئول نیز در جلسه حضور دارند، آیا امر به معروف لازم است؟ باتشکر.
پاسخ:
علیکم السلام. توجه به نماز اول وقت از اصلیترین دستورات دین اسلام است. اما متأسفانه شیطان با توجیهات مختلف اکثر مردم را سرگرم امورات دنیوی کرده و از عمل به دستورات دین غافل نموده است. در مجامع عمومی و فرهنگی اگر مسئولین متعهد و مقید به نماز اول وقت و دینشناس باشند، حرمت خدا را نگه داشته و نماز اول وقت را ضایع نمیکنند. اما اگر عملکرد مسئولین خلاف این امر حیاتی است، مراجعین وظیفه دارند هم در زبان و هم در عمل این مسأله را به آنها متذکر شوند و امر به معروف نمایند؛ یعنی هم به صورت زبانی وقت نماز را به حضار و مسئولین محترم یادآور شوند و هم با شروع اذان جلسه را هر چند مهم باشد، برای ادای نماز اول وقت ترک نمایند.
سؤال شماره ۱۱:
با توجه به اینکه در قرآن دو صفحه درباره ربا آورده شده و همچنین در روایات آمده که درآخرالزمان مردم با توجیهات مختلف این موضوع را برای خود حل میکنند، آیا وام بانکها اشکال دارد یا خیر؟ با وجود آنکه موضوع ربا به طور مستقیم در تربیت روح انسان اثر دارد، چرا درباره پیشگیری از آن در جامعه اهمال و سستی شده است؟
پاسخ:
بله، تمام وامهایی که سود میگیرند خالی از اشکال نیستند. اما اینکه چرا در جامعهای با نام حکومت اسلامی، بانکها که اساس فعالیتهای اقتصادی هستند با قوانین خلاف اسلام اداره میشوند، باید از مسئولین موظف در این زمینه پرسید که چرا اجازه میدهند جامعه دینی با دستورات غیر دینی اداره شود؟! آیا حجّتی بالاتر از قرآن دارند که اینگونه در نافرمانی پروردگار بیباک شدهاند؟!
فصل پنجم (متون انحرافی)
متن انحرافی ۱ (راه اتصال به خدا)
برای خداوند فرقی ندارد که تو برایش نماز بخوانی یا نه. برایش روزه بگیری یا نه. فرقی ندارد چقدر برای عزیزانش ضجه زده باشی. اما اینها برای من و تو فرق میکند و این فرق زمانی شروع شد که من و تو بر سر خدایمان جدل کردیم. من گفتم من باایمانترم، توگفتی من و فراموش کردیم که خدای هردویمان یکیست و فقط راه اتصالمان به او فرق دارد. به راههای اتصالی یکدیگر به خدا دست نزنیم. اجازه بدهیم هرکس بهگونه خودش به خدایش وصل شود نه به شیوه ما. خداوند عارف عاشق میخواهد نه مشتری بهشت…
پاسخ:
این متن از زبان شیطان و بهوسیله ایادیش صادر شده است. شیطان میخواهد با کلام به ظاهر زیبا اعتقادات مردم را نسبت به اصول و فروع دین سست نماید و درآخر هم ایمان را از آنان بگیرد. نماز و روزه از جمله فروع دین هستند و ترک عمدی آنها گناه کبیره محسوب میشود و ترک کننده نیز مستحق قهر و عذاب پروردگار است. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «فاصله بین ایمان و کفر ترک نماز است.»(گناهان کبیره، ج۲، ص۱۸۴)
امام صادق(ع) میفرمایند: «کسیکه یک روز ماه مبارک رمضان را بدون عذر افطار کند، حقیقت ایمان از دل او بیرون میرود.»(گناهان کبیره، ج۲، ص۲۴۳)
همچنین امام صادق(ع) فرمود: «نزد هرکس که از ما (و مظلومیت ما) یاد شود و چشمانش پر از اشک گردد، خداوند چهرهاش را برآتش دوزخ حرام میکند.»(بحار الانوار، ج ۴۴، ص۲۸۵)
گریه معرفتی در عزای اهلبیت(ع)، پاداش فراوان و اثرات انسانساز بسیاری دارد. ایمان دارای ظاهر و باطنی است: ظاهرش همان فروع دین میباشد؛ یعنی اطاعت از پروردگار در انجام واجبات، ترک محرمات و مرحله بالاتر انجام مستحبات و ترک مکروهات. و باطنش همان ایمان قلبی؛ یعنی اعتقاد به اصول دین است. کسی نمیتواند بدون پایبندی به ظواهر دین، به باطن و اصل دین دست یابد. درست است که خدای همه یکی است اما ارزش هرکس به ایمان و تقوای اوست. هیچکس بدون تقوا و اطاعت از پروردگار عاشق و عارف نمیشود. بهشت را به بها میدهند نه به بهانه.
متن انحرافی ۲ (اسلام حقیقی)
۱۴۰۰سال است که مردم خاورمیانه یکدیگر را به خاطر اعتقادات خود میکُشند و در همین حال بیخدایان: برق را کشف میکنند، تلفن را اختراع میکنند، قدم در کره ماه میگذارند، با اینترنت دانشگاهی عظیم را به خانههای ما آوردهاند، واکسن بیماریهای مختلف را میسازند و هزاران ارمغان دیگر برای آسایش و رفاه بشر. فارغ از همکیشان خود یا غیر همکیشان! اما مردم خاورمیانه بهشت را از آن خود میدانند. تا به حال پیش خود فکر کردهایم که چرا خدا ۱۲۴۰۰۰ راهنمای خود را در منطقه خاورمیانه فرستاده است؟ تا به حال فکر کردهاید چرا خداوند پیامبری در سرزمینی مثل استرالیا یا اروپا یا آمریکا نفرستاده است؟ اگر ادیسون، انیشتین، راسل، گراهام بل، برادران رایت و… جایشان در جهنم است، پس در بهشت چه کسانی هستند؟! ۱۴۰۰ سال است که هرکس در حکومت اسلامی آمد، خود را اسلام واقعی نامید. از زمان عمر و حضرت علی(ع) تا بنلادن و ملاعمر و آلسعود و… حالا هم که ابوبکر البغدادی خود را اجرا کننده اسلام واقعی میداند!! به راستی اسلام واقعی کجاست؟ چرا دین کاملی همچون اسلام باید هفتاد فرقه داشته باشد؟ به راستی که کشورهای مسلمان جهان سوم را با آتش زدن یک کتاب میتوان شلوغ کرد اما کشورهای نوین کافران با کشته شدن یک کودک صدایشان بلند میشود. یک فرد دیندار به خودش این اجازه را میدهد که به اسم خدا جان انسانی را بگیرد اما یک فرد بیخدا برای خدمت به بشریت قلب مصنوعی میسازد، انواع داروها را میسازد و… به راستی ما به کجا میرویم؟ هدفمان در زندگی چیست؟ مگر غیر از این است که شما به خاطر جغرافیای کشورت مسلمانی؟ مگر غیر از این است که سیاه و سفید یکی هستیم و اسممان انسان است؟ انسان…. آیا وقت آن نرسیده که بهخاطر انسان بودن به هم کمک کنیم نه به خاطر رضای خدا؟ شما خدا را درکجا مییابید؟ در کنار سنگی در کشور بیگانه؟ در سرزمین اعراب….؟ در ضریحهای جنس طلا؟ درکعبه؟ مسجد؟ یا در کودکی که سر چهار راه از تو طلب یک قرص نان میکند؟ یا در کمک به همنوعانت بدون منت؟ یا در یاری رساندن به انسانی دیگر بدون کنجکاوی در دینش؟ مگر پیامبر اسلام نفرموده است که: «لحظهای تفکر یک مؤمن از هفتاد سال عبادت کورکورانه نزد خداوند برتر است.» التماس تفکر…. امیدوارم توانسته باشیم رسالتمان را به خوبى انجام داده باشیم.
پاسخ:
اسلام حقیقی هیچگاه به مسلمین دستور قتل غیرمسلمانان را نداده است مگر اینکه آنان خود شروع کننده جنگ بوده و یا علیه مسلمانان توطئه نموده و حاضر به تغییر رویه خود نباشند. این موارد در آیات اول تا سیزدهم سوره توبه ذکر شده است. این طور نیست که هرکس اسم مسلمان را یدک بکشد، مسلمان واقعی و پیرو حقیقی دین اسلام باشد. هر جنگ و اختلافی را که در کشورهای مسلمان وجود دارد، نمیتوان به دینداریشان نسبت داد؛ چراکه اسلام صلح طلب است و جز در شرایط خاص فرمان جنگ صادر نمیکند. همانطور که در عصر حاضر آغاز جنگ و خونریزی بیشتر از سمت کشورهای بیدین و مستبد و با نیت سلطه یافتن برکشورهای ضعیفی همچون بعضی مناطق خاورمیانه و غیر آن بوده است. مسلماً همانگونه که دانشمندان کشورهای بیدین در زمینه علمی و رفاهی به مردم خدمت میکنند، کشورهای دیندار نیز به همان نسبت و حتی بیشتر از آن در چنین زمینههایی در حال فعالیت هستند. تا حدی که اختراعات علمی و دانش فنی نخبگان کشور ما از طرف کشورهای بیدین مورد استقبال واقع شده و آنها در سایه بهرهوری از دانش ایرانیان است که به بسیاری از پیشرفتهای علمی خود دست مییابند. اینکه خداوند پیامبرانش را در منطقه خاورمیانه فرستاد، افتخاری برای اهل این کشورهاست که شایستگی آنان را نسبت به سایر ملل به اثبات میرساند؛ زیرا وجود پیامبران و نزول دین الهی دو هدیه ارزشمند از جانب پروردگار است که اگر اهل هر سرزمینی از آن بهرهمند گردند، به خیر کثیر دست مییابند. اگر تاریخ را مطالعه کرده باشید متوجه میشوید که تمام پیشرفتهای دینی، فرهنگی، اخلاقی و اجتماعی به برکت دعوت انبیاء و اطاعت از آنان بوده است. آن زمان که کشورهای بیدین، زن را برده و ابزاری در دست مردان میدانستند و از اخلاق، ادب و حقوق اجتماعی بیاطلاع بودند، پیامبراکرم(ص) حقوق زن را بزرگ میشمرد و حق و عدالت را در جامعه گسترش میداد. اگر تاریخ را مطالعه کنید متوجه میشوید که کشورهای بیدین، توسعه، فرهنگ و پیشرفتشان را مدیون راهنماییهای انبیاء یا سفیران ایشان هستند. ضمناً پاداش کار خیر به نیت افراد داده میشود. هدف از زندگی دنیا ساختن آخرت است. پیامبر اکرم(ص) در حدیث معروفی میفرمایند:« إنِمَّا الْأعَْمَالُ باِلنیِّات» هر کار خیری با نیتی غیر از رضای خدا انجام شود، هر چند باعث نجات تمام اهل عالم باشد اما چون به نیت کسب رضای خداوند انجام نگرفته، بیارزش است و هیچ پاداش اخروی ندارد؛ هر چند ممکن است پاداشهای دنیوی زیادی را در پی داشته باشد. خدمات ادیسون، انیشتین و… نیز از این قبیل کارهاست. اسلام واقعی همان چیزی است که تحت حکومت معصوم(ع) در جامعه به اجرا میرسد. حکومتی که در دوران خلافت امام علی(ع) به دلیل مخالفتها و کارشکنیهای دشمن و عدم لیاقت بسیاری از دوستان و نزدیکان به مقصود نرسید. غیر ازمعصوم(ع) هیچکس نمیتواند ادعای دارا بودن اسلام واقعی را داشته باشد، هر چند به بسیاری از جوانبش نیز دست یابد. در فرهنگ دینی ما، معصوم(ع) از لحاظ عصمت، علم و تقوا در عالیترین درجات کمال است و آوردن هر نامی در کنار نام آن بزرگوار، بیحرمتی به مقام ایشان محسوب میشود؛ زیرا خلقت عالم وآدم به برکت معصوم(ع) است. پس چه کسی در مرتبه مقایسه میتواند همردیف آنان باشد؟! اینکه دین اسلام فرقههای متعدد پیدا کرده نه بهخاطر اشکال در دین جامع اسلام است بلکه انتخابهای باطل بعضی مسلمانان منحرف و کج فکر موجب این تفرقه گردیده است. قرآن کریم یک کتاب معمولی نیست بلکه تمام اصول و عقاید دین ما درآن است و بی حرمتی به قرآن، بی حرمتی به دین و عقاید دینی ماست. طبیعی است که این اهانت از طرف مسلمین با شدت پاسخ داده شود. روزانه هزاران خانواده فقیر و بیبضاعت درکشورهای کافر مورد ظلم و تجاوز قرار میگیرند و جنایات فراوانی در میان بسیاری از کافران صورت میگیرد. چرا شما با نادیده گرفتن حقایق این کشورها و با دروغ پردازی به دفاع از ملل کافر اقدام نموده و سعی در خرابکردن چهره اسلام و مسلمین دارید؟! هر چند مسلمین نیز از بسیاری گناهان و خطاها مبرا نیستند ولی عملکرد آنها بر اثر انتخابهای نادرست خودشان است و ربطی به دینشان ندارد. ادعای اسلام داشتن مهم نیست، بلکه این عمل به اسلام است که ارزشمند خواهد بود. ممکن است هر منحرفی برای خرابکردن چهره دین، به اسم اسلام مرتکب هزاران جنایت و خیانت شود که این موضوع هیچ ارتباطی با دین و اسلام ندارد . آن اسلام آوردنی که به خاطر جغرافیای کشور باشد، هیچ ارزشی ندارد و ما اگر مسلمانیم به خاطر حقانیت دین اسلام است و نه به هیچ دلیل دیگری. همه انسانیم اما ارزش هر انسانی به عقاید و باورهای اوست نه رفتارهای ظاهری عوام فریبش. خدا در کنار سنگ کشور بیگانه نیست. مکه یک جایگاه مقدس و نمادی از اقتدار حکومت اسلام است اما کعبه حقیقی در دل مؤمن با اخلاصی است که به خاطر رضای خداوند از رفاه خود و خانوادهاش کم میکند و با انفاق و ایثار، شادی خود را با دیگران تقسیم مینماید. در بحث کمک به همنوع نیز اسلام اجازه تجسس در دین دیگران را نمیدهد. تأکید زیاد شما بر موضوع دین برای خراب نمودن وجهه ظاهری آن، بیانگر مسمومیت هدف و نیت شماست. شما حقیقتا خیرخواه نیستید بلکه میخواهید با شبهه اندازی، دین مردم را فاسد نمایید. امیدواریم شما و امثال شما یا از جهل بیرون آمده و هدایت شوید و یا پیش از آنکه دین عدهای به واسطه شما نابود شود، خود نیز نابود گردید.
متن انحرافی ۳ (دین جدید)
اگر بخواهم تمام متون وحیانی و تمام بیانات الهی و تمام سخنان انبیاء را در قالب یک عبارت خلاصه کنم، این آیه قرآن را بازگو میکنم که: «یرُیدُ اللَّهُ بکُِمُ الْیُسرَ وَ لا یرُیدُ بکُِمُ الْعُسْر» یعنی خدا بنای آسایش و راحتی شما را دارد و بنای او آزار دادن شما نیست. مع الاسف، در حوزه ولایی و در میدان عمل این وعده به وقوع نپیوسته و همگان در عسرت جانکاه دقایق عمر را از سر میگذرانند. این عدم تطابق وعده و وفا، تراژدی غمباری است که بشر امروز دست به گریبان آن است و انسانها را در تحیر فرو برده است. گویا «بسمِ اللَّه الرَّحْمَنِ الرَّحیم» به اقماء رفته و رحمت واسعه از میدان تقدیرات به دررفته است. وا مصیبتا از این فرجام تلخی که انسان امروز بدان دچار گشته و از کاسهی صبر، جرعه جرعه تلخکامیها را سر میکشد. خدا در قاب تنگ ادیان معرفی شده و تصورات سکنهی غیبت از خدا بسیار نارسا و کوچک و مجازی و غیر واقعی است. هر چه ما از خدا شناختهایم فقط تصور بوده ولی اگر در توحید ظهوری و با تبعیت از شاخص و میزان معتبری حرکت کنیم، چشمانمان به “یأت بدینِ جدید” و کتاب جدید روشن میشود. و در این مرحله است که از قاطبهی متشرعین، فراتر میروی و میتوانی پای بر سر زمانه غیبت بنهی و انواری از وعدهگاه ظهوری را درک نمایی. ما با تدریس و آموزشها و پرورشهایی که در این باب دیدهایم، به برکت الطاف ذات اقدس کبریایی، هم شناخت جامعی از غیبت داریم و هم ذات اقدس را با زدودن فیلترهایی که بر سر شناخت او نهادهاند، درک بالاتری از ذات داریم. و چون در سیطره و ولایت مجبرانهی حضرت جبار، خود را یافتهایم، درک متعالیتری از خود نسبت به جامعه متشرعین کسب نمودهایم. متشرعین در قید و بند فروعات برای خود مدینه فاضله را تمنا دارند و ما در سیر الیه راجعون از غیر او دست شستهایم. حتی دیانت عصر غیبت. دروس فوق نوری، دیدگاه آدمیان را چنان فروغ و جلا میدهد که هر آنچه استناد به غیبت دارد، برایش مجازی و خیالی نمود داشته و تنها دل در گرو« إنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ منَ الْمُؤْمِنیِنَ أَنفُسَهُم» بستهاند. آری، توحید یک فرآیند و جریان و سیستم فعال و جلو برندهای است که هر روز شأنی از خدا هویدا میشود. توحید در مکثیات فروعات و یافتههای عقل غیبت زده نیست. آنچه به نام دین و خدا بر گروه آدمیان عرضه شده به قدر عقول مردمان هزار سال پیش بوده و کوس رسوایی متشرعین و متنسکین در هنگامه یأت بدین جدید، به زودی زده میشود.
پاسخ:
درست است که خداوند، مهربان است و از در رحمت برای بشر ضعیف تکالیف سخت و طاقت فرسا نخواسته است اما حقیقتا عمل به فروعات دین هنگامی که به دور از افراط و تفریط و همراه با معرفت و ایمان به اصول دین باشد، انسان را به سعادت ابدی میرساند. البته انجام واجبات و ترک محرمات وظیفه هرمسلمانی است و تحت هر شرایطی انسان باید به این دو پایبند باشد و خداوند نیز در این دو مورد سختگیر است؛ یعنی به هیچ بهانهای گناه کردن را نمیپذیرد و به هیچ بهانهای ترک واجبات را قبول نمیکند. آیه قرآنی که شما به آن اشاره نمودید، در بحث مستحب و مکروه و آسان گرفتن خداوند بر مؤمن در کاری که به هرج میافتد است که معنا پیدا میکند؛ مثل اینکه از مسافر نماز شکسته خواسته و … هدف از ظهور انبیاء و تمام کتابهای الهی هدایت انسان بوده نه چیز دیگری. قرآن نیز این هدف را به روش های مختلف در قالب وعده و وعید، داستان و مثل، فرمان و احکام بیان نموده است. شما چه نوع شناختی از انبیاء و متون وحیانی دارید که هدف همه آنها را آسان گرفتن به انسان بیان نمودهاید؟! در صورتیکه این آیه در فرع قرآن قرار گرفته و اصل چیز دیگری است. چطور ممکن است هدف انبیاء و تعلیمات الهی، آسان گرفتن به انسانی باشد که ذاتاً جاهل(۱)، حریص(۲)، بخیل(۳)، عجول(۴)، مجادله کننده(۵)، ناسپاس(۶) و مایل به بدیها(۷) خلق شده است؟! درصورتیکه لازمه اصلاح چنین خصوصیات بد ذاتی، سختگیری به نفس و مخالفت شدید با تمایلات باطل و هواپرستیهای اوست. آسان گیری خداوند در توبهپذیری اوست. اینکه ما گناه میکنیم و او میبخشد. ناسپاسی میکنیم و او نعمتش را قطع نمیکند. بنده هم عدم تطابق وعده و وفا را در جامعه امروز کاملا قبول دارم اما نه به منظوری که شما گفتید. خداوند به انسان وعده بهشت داده و شرط وفای به آن را رعایت تقوا معرفی نموده است اما این انسان جاهل با گناه کردن وعدههای خدا را نادیده میگیرد و با این حال امید وفا و دریافت بهشت از طرف پروردگار دارد. پایبندی به اصول دین و عمل به فروع آن همان حقیقت« بسِْم اللَّه الرحمَنِ الرحیم » است؛ زیرا “بسم اللّه” بشارت رحمت برای عاملین به دین است. اگر کسی با عشق به خداوند، دیندار باشد، هرچند صبر در اطاعت برای نفس او سنگین و تلخ است و جسمش را در سختی قرار میدهد اما چنین اطاعت بامعرفتی بر جانش طراوات و شادکامی میبخشد و روح او درآسایش و رفاه خواهد بود. تنها کسی میتواند با توحید عصر ظهور همراه شود که حقیقتا متقی و مخلص باشد و هرکس جز از این طریق بخواهد به توحید برسد، از جاده گمراهی سر درمیآورد، تا جاییکه خیالات موهوم و وعدههای شیطان را اشراقات ربانی و وحی الهی تصور میکند؛ چراکه شیطان براساس حق و مطابق قرآن هم سخن میگوید و تنها دل انسان متقی است که با نور تقوا میتواند وسوسه شیطان را از الهامات الهی تمیز دهد. حقیقت توحید در گرو عمل به شرع است که بروز پیدا میکند و جز پیامبر و امام که مستقیماً از خداوند فرمان میگیرند، هیچکس نمیتواند ادعا کند که به چیزی فراتر از شرع دست یافته و یا عمل میکند. اگر این ادعاهای شما کذب نبود و ذرهای از توحید عصر ظهور شناخت داشتید، هیچگاه ادعا نمیکردید که چشمانتان به ” یأت بدین جدید” باز شده است؛ زیرا امام زمان(ع) دین جدیدی نمیآورد که کسی بخواهد ادعای آگاهی از آن را داشته باشد. آنچه بهعنوان دین جدید توسط حضرت مهدی(ع) در جامعه پیاده میشود، همین احکام و آیات قرآن است که متأسفانه در جامعه کنونی تعطیل شده و حتی در بسیاری موارد با تفسیر به رأی، اصل دین به فراموشی سپرده شده است. و از آنجایی که بسیاری از مردم با حقیقت دین آشنا نیستند و باورشان از دین با حقایق قرآن بسیار فاصله دارد، با ظهور حضرت مهدی(ع) و پیاده شدن قرآن حقیقی در جامعه، برخی از آنان به گمان اینکه امام(ع) دین جدیدی آورده با فرمایشات ایشان مخالفت میکنند. البته این مخالفت نه از سر دشمنی بلکه بهخاطر جهل آنهاست و امام(ع) با مهربانی و بردباری آنان را امر به معروف نموده و حق را به آنان میشناساند. بالاترین درک از خداوند متعال تنها زمانی برای انسان ایجاد میشود که درک درستی از حقیقت خویش که همان اطاعت و بندگی پروردگار است، بدست بیاورد. اینکه شما چطور توانستهاید بدون دیانت عصر غیبت به چنین توفیق بزرگی دست پیدا کنید، جای تعجب دارد!!! البته با حساب عقل و منطق هم جور در نمیآید مگر اینکه شما دچار توهم شده باشید. در مورد آیه« إنَّ اللّهَ اشْتَرىٰ مِنَ الْمُؤمِنیِنَ أَنفُسَهُم…» که به آن اشاره نمودید، باید گفت که این تنها نفوس پاک و تزکیه شده است که خداوند خریدار آنهاست. چطور ممکن است شما به چنین نعمتی دست یافته باشید و اینقدر سفیهانه راجع به قرآن، دین، شرع و هر چه در این راستا است نظر بدهید؟! با بررسی فرمایشات خودتان، به این نتیجه میرسیم که شما هیچ شناختی از قرآن و دین خداوند ندارید. چطور است که به راحتی خودتان را صاحب کرامت و مقامات عالیه معرفی میکنید؟! مدعی چنین مقامی باید صحبتش با حداقل درجه عقل مطابقت داشته باشد که متأسفانه صحبتهای سفیهانه شما را هیچ عقل سالمی تأیید نمیکند. راستی دروس فوق نوری چه دروسی هستند؟! بالاتر از نور چیست که باعث جلایافتن دیدگاه شما شده؟! ما هم دوست داریم با این دروس آشنا شویم!! رسیدن به چنین مرتبهای از توحید که هر روز شأنی از پروردگار را بر انسان هویدا سازد، کار یک انسان معمولی نیست و تنها سعه وجودی معصوم(ع) است که قادر به درک چنین حقیقت والایی خواهد بود و جز او هرکس چنین ادعایی کند، کذب محض است. همین کسانیکه به نظر شما عقلشان غیبت زده و مکث در فروعاتاند ،قربشان به پروردگار از مدعیان دروغینی همچون شما بسیار بیشتر است. دین اسلام همیشه حنیف و تازه است تا جاییکه هر چه علم و تکنولوژی پیشرفتهتر میشود، حکمت و معنای بعضی آیات قرآن را آشکارتر میسازد.
۱-إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا (سوره احزاب آیه ۷۲)
۲-إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا (سوره معارج آیه ۱۹)
۳-وَمَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (سوره حشر آیه ۹)
۴-خُلِقَ الْإِنْسَانُ مِنْ عَجَلٍ (سوره انبیاء آیه ۳۷)
۵-وَکَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا (سوره کهف آیه ۵۴)
۶-قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ (سوره عبس آیه ۱۷)
۷-وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی ۚ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ… (سوره یوسف آیه ۵۳)
متن انحرافی ۴ (حجاب برای زنان)
این که میگویند زن حجاب داشته باشد تا مرد به گناه نیفتد، مثل این است که بگویند: خورشید نتابد تا بستنیهایمان آب نشود.
پاسخ:
خداوند عزوجل بر اساس حکمت و مصلحت، برای هر مخلوقی وظیفهای تعیین فرموده است. وظیفه خورشید آشکار بودن و تابش نور بر تمام عالم است تا خیر و منفعتش به همه جا برسد. وظیفه زن حفظ و پوشیده بودن است تا نامحرمان از شر فتنه و فساد در امان باشند. راستی اگر خورشید نتابد، حیات نابود میشود و اگر زن بیحجاب باشد، حیا از بین میرود و حیات معنوی نیز دچار هرج و مرج میگردد. هر چیزی اثری دارد. تابش خورشید اگر یک زیان داشته باشد اما در عوض آن قدر سود دارد که زیانش اصلا به چشم نمیآید. حالا بیحجابی زن چه اثر خوبی دارد که بخواهید بهخاطر آن از زیانهایش چشم پوشی کنید؟ آیا این تفکر، جاهلانه نیست که امری حکیمانه و سراسر خیر و رحمت را با عملی قبیح و سراسر شر و بدی مقایسه نمایید؟! این سخن جز از زبان پیروان شیطان نیست تا بدین وسیله مردم را دچار شبهه در دین کنند. حقیقتا شیطان بهوسیله جوجههایش بسیار مصمم سعی در نابودی دین و ایمان مردم دارد. امید است خداوند به کرمش دین ما را از فتنه و آسیبها حفظ نماید.
متن انحرافی ۵ (روح مردگان)
این هم یکی از گرفتاریهای جامعه ماست که هنوز نفهمیدیم خاک سعدی شیراز کجاست و میرویم شیراز. ما هنوز قبول نکردهایم که این بدن کارهای نیست و آن کسی که عاشق میشود میرود به یک عالم دیگری و عشق، جاودانه است؛ به همین جهت دایماً دنبال گور این و گور آن میگردیم. بنده الان حدود سی سال است که مرحوم پدرم فوت کرده، اصلا سر مقبره او نرفتهام. ما یک بار مرحوم پدرم را به خاک سپردیم و بعد از آن دیگر همش پدرم حضور دارد. آن روح جاودانه همیشه با ما هست. ما یک مقدار زیادی صورت پرست شدیم و تصورمان این است که شبهای جمعه ارواح آزادند. ارواح که تعطیلی ندارند. بعد میگوییم ارواح شبهای جمعه میآیند قبرستان، ما هم برویم آنجا با هم ملاقات کنیم. ارواح که ممنوعیتی برای مکان ملاقات ندارند و اگر میتوانند به قبرستان بیایند پس میتوانند به خانه ما هم بیایند. وقتیکه ما (فرزندان) دور هم نشستهایم، روح مرحوم پدرم چرا نیاید پیش ما؟ چرا برود قبرستان؟ اگر روح آزاد است که خودش میآید پیش ما و اگر آزاد نیست، برای چه دیگر برویم قبرستان؟ ائمه ما گفتند که:«فیِ قُلوبِ مَن والاهُ قبرُه؛ قبر هر کس در دل کسی است که او را دوست دارد.» مثلا امام رضا(ع) کجاست که ما زیارتش کنیم؟ قبرش در دل کسی است که او را دوست دارد. شما باید بروید آن شخصی را زیارت کنید که او را دوست دارد. هیچ چیز بهتر از زیارت یک ولی، کسی که عاشق آن فرد باشد نیست. مثلا: اگر کسی عاشق یک مرحومی است و میبیند که کس دیگری هم عاشق آن مرحوم است، باید برود به زیارت آن فرد؛ زیرا بهترین و نزدیکترین کس به آن مرحوم، همان عاشق اوست.
پاسخ:
اینکه کسی از دنیا برود و بگوییم او روح جاودانی است که همواره با ماست، حرف درستی نیست و خلاف فرمایشات اهلبیت(ع) است که بگوییم: نیازی نیست بر سر قبور اموات برویم، زیرا روح جاودانه آنها همیشه همراه ماست. سؤال این است که آیا چه کسی روح جاودانه است؟ کسی که جاودانه میکند یا کسی که خود نیازمند جاودانگی است؟ آیا همه ارواحی که از این عالم به عالم دیگر سفر میکنند، روح جاودانهاند؟! آیا همه ارواح با هم یکساناند؟! خیر، نمیشود با هم یکسان باشند؛ زیرا اعمالشان با یکدیگر متفاوت بوده است. کسی روحش جاودانه است که در این دنیا به وظیفهاش خوب عمل نموده و با اطاعت از آفریدگارش، عاشق او شده باشد؛ چراکه تا عاشق نشوی جاودانه نخواهی شد. تنها عشقی که انسان را به عالم دیگر میبرد و جاودانه میکند، عشق به خدا و اهلبیت(ع) است و سایر عشقها، همه مقدمه رسیدن به آن خواهند بود. آن روح جاودانهای که همیشه همراه انسان است، روح اهلبیت(ع) است که با اختیاراتی که از جانب پروردگار دارند، همواره ناظر بر اعمال ما هستند. مطابق احادیث معتبر، اجازه همراهی همیشگی با اهل دنیا تنها به اهلبیت(ع) داده شده و از جمله مقامات مختص به آن بزرگواران میباشد. پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «کسى که در هر جمعه به زیارت قبر پدر و مادرش یا یکى از آنان برود، هم گناهش بخشیده میشود و هم نزد خداوند فرزند نیکوکار به حساب میآید.»(بحار الانوار، ج۸۶، ص۳۵۹)
حضرت على بن موسى الرضا(ع) فرمودند: «هریک از امامان معصوم(ع) بر گردن دوستان و شیعیان خود پیمان و عهدى دارند و وفاى کامل به آن پیمان و اداى نیکوى آن عهد، زیارت مرقدهاى مطهر آنان است. پس هرکس از سر میل و رغبت به زیارت برود و با اعتقاد به آن چه که آنان بدان گرایش داشتند به زیارت بشتابد، روز قیامت ائمه(ع) شفیعان او خواهند بود.»(کافى، ج۴، ص۵۶۷)
مرحوم شیخ کلینی(ره) در کتاب شریف کافی بابی تحت عنوان”ان المیت یزور اهله” را مطرح کرده است.(شیخ کلینی، فروع کافی، ج۳، صفحه۲۳۰، نشر دارالکتب الاسلامیه تهران ۱۳۸۸ق)
روایات معتبری را در اینباره نقل کردهاند. از جمله آنکه: اموات اعم از مؤمن و غیر مؤمن به دیدار بازماندگان خود میآیند. هر میتی برحسب منزلت و شأنی که دارد، اجازه این کار را پیدا میکند. بعضی از اموات هر روز، بعضی دیگر هر هفته و برخی هر سال و بعضی هر چند سال یکبار. بنابراین رفتن بر سر قبور اموات، دلیل بر نادانی نیست. کسی که روحش جاودانه شده، قبرش هم مقدس میشود. سر زدن به مرقد این بزرگواران، نیرو گرفتن از آنهاست؛ چرا که آنها زندهاند و ما را میبینند و به احترام رفتن بر سر مزارشان برایمان دعا میکنند تا ما هم جاودانه شویم. اما اگر بر سر قبور غیر مؤمنین هم میرویم به دلیل پند گرفتن از سرگذشت آنها و یا خیرات دادن برایشان میباشد. با این حساب، رفتن بر سر قبور هیچ اشکالی ندارد. چه اشکالی دارد که انسان هم در دل آنها را یاد کند و هم در ظاهر.
جهت دانلود نسخه PDF جزوه مورد نظر میتوانید از دکمه زیر استفاده کنید:
دانلود – جزوه پرسش و پاسخدانلود نسخه PDF